خانواده، هسته اولیه جامعه

وقتی انسان در جمع جوانان طلایه‌داری حضور دارد که نماد بالندگی و پویایی هستند، احساس می‌کند که از نو، جوان شده است. چون هر نسلی توانایی خود را در اختیار نسل جدید قرار می‌دهد...

خانواده، هسته اولیه جامعه

علامه مرجع سید محمد حسین فضل الله

 

وقتی انسان در جمع جوانان طلایه‌داری حضور دارد که نماد بالندگی و پویایی هستند، احساس می‌کند که از نو، جوان شده است. چون هر نسلی توانایی خود را در اختیار نسل جدید قرار می‌دهد. او احساس می‌کند با این نسل، دوباره جوان شده است. نسلی که تبلور بخشی از اندیشه‌ها و چشم‌اندازهای او به زندگی است.

 

هسته زندگی

موضوع خانواده موضوع زندگی است. چون خداوند هستی را متفرق و پراکنده نیافریده است. وقتی پدیده‌های هستی را مورد بررسی قرار دهیم می‌بینیم که ستارگان برای خود خانواده دارند. علم نیز منظومه شمسی را یک خانواده می‌دانند. ما این مسئله را در همه پدیده‌های طبیعی شاهد هستیم. هیچ پدیده‌ای وجود ندارد که از پدیده‌های دیگر جدا باشد. بلکه نوعی از پیوند و ارتباط خانوادگی میان پدیده‌های طبیعی وجود دارد. در این رابطه هر کدام از پدیده‌ها چیزی در اختیار پدیده دیگر قرار می‌دهند تا از برآیند آن‌ها زندگی شکل بگیرد. همه این‌ها در طبیعت پویا وجود دارد. طبیعتی که زبان ندارد و جامد است و در عین آرامش خود، استمرار و تداوم دارد و از اسرار بسیار خود پیوسته در حال بخشندگی است. اگر طبیعت این چنین است، انسان چگونه خواهد بود؟

انسان با تمام پدیده‌های هستی فرق دارد. چون تمام پدیده‌های هستی تابع نظامی هستند که پیوسته و منظم در چارچوب آن حرکت می‌کنند و هیچ گونه نو شدن و تغییری در این نظام راه ندارد. برای مثال: خورشید از زمانی که خداوند آفریده است، پیوسته در حال تابش است و از همان زمان تغییر نکرده است و هر چه بگذرد باز هم تغییری روی نخواهد داد. اگر همه پدیده‌های دیگر طبیعی مانند کوه‌ها، دریاها، رودخانه‌ها و نظایر آن را مورد بررسی قرار دهیم، می‌بینیم که عین این برنامه بر آن‌ها حاکم هستند. آنان از خود اختیاری ندارند و نظامی که خداوند در وجود آن‌ها به ودیعت نهاده است، بر آن‌ها حاکم است.

اما انسان موجودی است که همیشه پویا و در حال تغییر است. شاید یک روز صبح در حالت خاصی از خرد، احساس، عاطفه و حرکت قرار داشته باشد، اما عصر همان روز از همه این‌ها برگردد و انسانی شود که صد در صد با انسان صبح فرق داشته باشد. چون او مخلوقی است که برای مدیریت زندگی آفریده شده است. انسان اگر به مانند سایر پدیده‌های هستی جامد بود، نمی‌توانست چیزی را تغییر دهد. چون فاقد شیء نمی‌تواند آن را ببخشد.

در قرآن کریم می‌خوانیم: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً». طبق بیان این آیه کریمه، خداوند از آسمان‌ها و زمین‌ها می‌خواهد که هر کدام مسئولیت کار خود را به عهده گیرند، هر کدام بار مسئولیت حرکت و تصمیم‌های خود را ازای پدیده‌های دیگر را عهده‌دار شوند و هر کدام به اندازه مسئولیتی که دارند پاسخگو باشند. ولی دنیای با این عظمت، به خاطر عظمت و ترس این مسئولیت و امانت، باز ایستادند. در اینجا منظور از امانت همه حرکت‌های انسان مرتبط با نقش او در هستی است.

اما انسان؛ خداوند به او فرمود: من عقلی برای تو آفریده‌ام که می‌تواند نو شود و نو کند. من برای تو قلبی آفریده‌ام که به همه عرصه‌های زندگی و احساسات و عواطف آن، روی آورد. من برای تو اراده‌ای آفریده‌ام که می‌تواند در هر یک از موقعیت‌های زندگی تو، گام‌های خود را تثبیت کند. برود یا متوقف شود. من برای تو ابزارهای لازم از قبیل چشم، گوش، زبان و لب نیز آفریده‌ام. ای انسان! نظر تو چیست؟ آیا می‌توانی مسئولیت نقش خود را به عهد بگیری؟ نقش بزرگی در انتظار توست. تو شاید از نظر جسمی کوچک باشی، ولی با عقل، قلب و پویایی خود می‌توانی دنیای بزرگی را در وجود خود جای دهی. با این توضیحات انسان عهده‌دار این مسئولیت گردید. ولی موجودی که این گونه بالنده حرکت می‌کند و می‌تواند تمام موجودات اطراف خود را تغییر دهد، بسیار ظالم و نادان است. چون مسئولیت خود را به درستی انجام نمی‌دهد و نسبت به اهمیت این مسئولیت جاهل است.

 

اولین مدرسه

خانواده اولین جایی از زندگی است که در آن می‌آموزیم. اصول اولیه زندگی را در خانواده یاد می‌گیریم. ما در وجود خود توانایی‌هایی داریم که حرکت می‌کند و پیرامون خود را تغییر می‌دهد. ولی نیاز داریم که بیاموزیم چگونه بخوریم، بیاشامیم و زندگی خود را مدیریت نماییم. خانواده اولین مدرسه طبیعی و انسانی است که در آن انسان با سخن و کلام چیزی را یاد نمی‌گیرد، بلکه از راه روح، قلب و آغوش می‌آموزد. ما زندگی را از راه خانواده یاد می‌گیریم و انسانی که خانواده خود را از دست می‌دهد، ممکن است پیش از این که از نظر خواندن و نوشتن بی‌سواد باشد تا مدت‌های طولانی از نظر زندگی و حیات گرفتار بی‌سوادی بماند. از این رو خانواده به مانند آغوش گرمی است که انسان در آن رشد طبیعی خود را طی می‌کند و همان طور که از نظر مادی، خوردنی و نوشیدنی‌اش تأمین می‌شود، از نظر معنوی نیز نیازهای عاطفی او برآورده می‌گردد.

مسئله خانواده، مسئله یک تعامل انسانی است. این تعامل زمانی آغاز می‌شود که انسان به شوهر و همسر تبدیل می‌شود. چون رابطه زناشویی اولین مرحله برای ساختن خانواده است. زمانی که انسان در مسیر زوجیت پا می‌گذارد، احساس می‌کند که دیگر از خلأ درونی و اضطراب انسانی در عقل و قلب او خبری نیست. به نظر ما، به رغم این که زن و مرد موجودات مستقلی هستند، اما مفهوم انسان وقتی شکل می‌گیرد که زن و مرد با هم باشند و تشکیل خانواده دهند.

وقتی به سیمای زندگی زناشویی از نظر اسلام نگاه می‌کنیم، در قرآن کریم می‌خوانیم: «وَمِنْ آَيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً». در کلمه "انفسکم" دقت کنید. همسر، در انسانیت خود انسان است، همان چیزی را احساس می‌کند که دیگری احساس می‌کند و همان چیزی را درک می‌کند که دیگری درک می‌کند؛ بنابراین چیزی بیگانه‌ای وجود ندارد. شاید تنوع وجود داشته باشد و شوهر با زن فرق کند، اما این تنوع نیز از وحدت سرچشمه می‌گیرد.

بنابراین خداوند از میان همین انسانیت، زوج‌ها را آفریده است. خداوند انسان را موجودی تنها و مستقل نیافریده است که غرق در فردیت خود باشد. بلکه انسان را به صورت جفت و زوج آفریده است که یکدیگر را کامل کنند و هر کدام از وجود خود، چیزی را به دیگری ارزانی دارند.

اما این رابطه چگونه است؟ زوج‌ها چه وظیفه‌ای دارند؟ آیا این وظیفه فقط جنبه مادی، حسی و غریزی دارد؟ یا این که چیزی فراتر از احساسات مادی وجود دارد؟ آری! روحی نیز وجود دارد که باعث می‌شود، همان طور که جسمشان در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، روحشان نیز در کنار همدیگر قرار بگیرند. «لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» منظور از سکینه در این آیه کریمه، آرامش معنوی و روحی است. انسان در کنار دیگری آرامش می‌گیرد، آرام می‌شود، راحت می‌گردد و نشاط پیدا می‌کند. احساس می‌کند که روحش روح او را و احساساتش احساسات او را در برگرفته است.

این نوع از زندگی، می‌تواند خانواده‌ای را بسازد که در قالب فرزندان نیز ادامه یابد و به زندگی جدید، گروهی، باز و شکوفا تبدیل شود. وقتی زن و شوهر با همدیگر مهربان هستند، بر اساس همین مهرورزی و مهربانی نسلی جدید را به وجود آورند. تجربه نشان می‌دهند که بسیاری از والدین به خاطر مشکلاتی که خودشان دارند، فرزندانی مشکل‌دار تحول جامعه می‌دهند و والدینی نیز هستند که فرزندانی باز و بشاش تربیت می‌نمایند. از این رو خواست اسلام این است که زندگی زناشویی بر اساس مودت و رحمت باشد. زندگی‌شان تابع عاطفه و منطق باشد که باعث ایجاد مودت و مهربانی می‌شود. اگر زن و شوهر بتوانند این واقعیت را تجسم ببخشند، می‌توانند فرزندانی باز اندیش تربیت کنند که با آگاهی و مهربانی با دیگران برخورد می‌نمایند.

ما در بسیاری از موارد از بزه‌ها و مشکلات فرزندان خود شکایت می‌کنیم. ولی اگر بررسی کنیم می‌بینیم که خود ما مقصر هستیم. چون این ما هستیم که شرایط جرم و بزه را برایشان فراهم کرده‌ایم. چون بروز هرگونه اختلاف میان والدین باعث می‌شود که فرزندان نیز به هم بریزند. بسیاری از والدین باعث می‌شوند که فرزندانشان به زوج‌هایی شکست خورده تبدیل شوند. چون فرزندان این مسائل را از درون خانواده‌های خود یاد می‌گیرند.

بنابراین مودت و مهربانی اساس زندگی زناشویی را تشکیل می‌دهند و هر کسی که می‌خواهد خانواده تشکیل دهد، باید در این دو عامل خود دقت کند. چون این دو عنصر اساس زندگی را تشکیل می‌دهند.

 

رابطه سالم

در مورد رابطه والدین با فرزندان نکته مهم دیگر نیز وجود دارد. نکته این است که بسیاری از والدین فقط مسائل مادی فرزندان خود را در نظر می‌گیرند و وارد خرد و درک فرزندان خود نمی‌شوند. از این رو ممکن است فرزندانشان را از نظر عقلی و عاطفی نابود کنند یا آن‌ها را از بازاندیشی و پیشرفت بازدارند. معمولاً والدین فرزندانشان را کودک تصور می‌کنند. چون جنبه عاطفی این قضیه در دوره کودکی ریشه دارد؛ بنابراین تصورشان این است که فرزندانشان همچنان به آن‌ها نیاز دارند.

این قضیه جنبه مثبتی هم دارد. همه ما اعم از خرد و بزرگ به عاطفه نیاز داریم. در بسیاری از موارد، مادر گمان می‌کند که دخترش به او نیاز دارد و او نمی‌تواند مستقل فکر کند. پدر نیز همین طور است و به فرزندانش اجازه نمی‌دهد که فکر کنند. این نوع از عاطفه، اساس معرفتی ندارد و غیر انسانی است و ممکن است که اراده و عقل فرزندان به تعطیلی کشانده شود.

اما وقتی فرزندان خود را طوری تربیت کنیم که به اراده‌شان احترام بگذارند و اراده دیگران را نیز درک نمایند، برای تجربه‌شان احترام قائل شوند، این فکر را در وجودشان پرورش دهیم که تجربه دیگران را محترم بشمارند، در این صورت مادر دوستِ دختر خود خواهد شد و پدر دوست فرزندان خود خواهد بود، نه حاکم. با این کار جلوی بسیاری از درگیری‌ها و تنش‌ها میان نسل قدیم و جدید گرفته خواهد شد. در این صورت فرزندان احساس خواهند کرد که سینه والدینشان بهترین صندوقچه اسرارشان است. چون پدر و مادر به رازهای فرزندانشان احترام می‌گذارند. وقتی فرزند چنین احساسی داشته باشد و والدین این امر را درک کنند، در این صورت می‌توانند فرزندانی قوی و دارای اعتماد به نفس تربیت کنند که به دیگران توجه دارند. به این ترتیب خانواده‌ای خواهیم داشت که به خاطر همکاری و تعامل میان والدین و فرزندان، هیچ کس احساس ضعف نمی‌کند و احساس قدرت می‌نماید.

 

توصیه به دختران

دوست دارم به نسل‌های جدید، خصوصاً دخترانی که به سمت آینده جدید می‌روند، آن هم در شرایطی که ممکن است از پیوندهای محکم عاطفی برخوردار نباشند، چون انسان در جوانی خود ممکن است عواطف قدرتمندی نداشته باشد، عرض کنم: عاطفه حالتی انسانی است و هر کس عاطفه نداشته باشد، انسان نیست. ولی به عاطفه خود جرعه‌ای از خرد بنوشانید. بر اساس عاطفه کور حرکت نکنید. به عشق کور اعتماد ننمایید. چون محبت کورکورانه بصیرت و روشنایی به زندگی نمی‌دهد.

باید بر اساس چشمانی باز به انسان دیگر عشق بورزید. به این بیندیشید که چگونه می‌توانید به همراه فردی دیگر قدم به عرصه زندگی بگذارید. چون رابطه عاطفی میان دختر و پسر فقط جنبه حسی ندارد که دختر یا پسر آن را درک کند. از این رو دختران باید احتیاط کنند و عاطفه خود را عقلانی سازند.

 

* سخنرانی علامه مرجع سید محمد حسین فضل الله به مناسبت روز جهانی خانواده به دعوت مدیریت دبیرستان دخترانه الغبیری در تاریخ 12-5-1993.