* ملاحظه مى شود كه موضوع تقليد عنوانى كلى است كه ش

* ملاحظه مى شود كه موضوع تقليد عنوانى كلى است كه شامل فروع و شرايط مرجع مانند اعلميت، حيات، عدالت، ذكورت و... مى شود. آيا اين شرايط، از عقل استنتاج شده يا اين كه نتيجه تكامل طبيعى ابواب فقه است؟

* مسأله تقليد برخلاف دوره ما كه علما از آن بحث مى كنند، در گذشته چندان پيچيده نبوده است. مردم خود به خود و به شكل فطرى، بى آن كه فرقى بين زنده و مرده و يا اعلم مطلق و غير اعلم بگذارند به علمايشان رجوع مى كردند. و به همين اندازه اكتفا مى كردند كه آن شخص، مجتهد و عالم به امور شريعت و در پيشگاه الهى به عنوان حجت قابل استناد باشد. و چه بسا از ابتدا به آراى عالم ميت رجوع مى كردند. از متون تاريخى درمى يابيم كه مكتب فقهى شيخ طوسى به لحاظ تأثيرى كه وى بر شاگردانش گذاشته بود، تا قرن ها پس از وى امتداد داشته است. بديهى است كه تنها شاگردانش به آراى اجتهادى وى ملتزم نبوده اند بلكه مردم نيز در نتيجه سيطره آراى شيخ بر افكار و زندگى اشان، عملا به آراى او ملتزم بوده اند.


بنابراين با تحقيق و تفحص در احوال مردم آن زمان، روشن مى شود كه گويا به طور طبيعى هيچ مشكلى در رجوع به عالم زنده يا ميت و اعلم يا غير اعلم وجود نداشته است. مسأله اعلميت براساس طرح مرجعيت اعلا، به تازگى پديد آمده است. مقصود اين نيست كه هيچ يك از فقها مسأله اعلميت را مطرح نمى كردند، بلكه به صورتى كه امروزه بحث مى شود متداول نبوده است.


به تصور ما مسأله تقليد مشكلى براى مردم به شمار نمى آمده بلكه مردم بسيار ساده و طبيعى با آن سروكار داشته اند، درست مانند مسأله نيت، كه فقهاى پيشين به آن نپرداخته اند و اين مسأله از سوى فقهاى پسين و از جمله شهيد ثانى طرح شده است.


مسأله نيت از مسايل بسيار ساده است. زيرا ممكن نيست كه كسى خداوند را بدون نيت بپرستد. حتى اگر انسان را مكلف كنيم كه بدون نيت، عبادت خدا را به جاى آورد، قطعاً نمى تواند. مى دانيم كه مسأله نيت در عبادت به مسأله قصد قربت ارتباط بسيار نزديكى دارد. اما شيوه تعقلى كه در بين علماى پسين رواج يافته، آنان را واداشته تا بيش از آن كه صورت واقعى و عينى مسايل را دريابند به فرض و پندارگرايى ذهنى روى آورند. اين رويكرد جدلى و عقلى در فقه و اصول، سبب پيچيده شدن بسيارى از عناوين ساده فقهى، شده است.