نبوتها وسير گستره تكامل انسانى
نبوّت لطفى است الهى، كه خداوند به هر بنده ای از بندگان خود ـ كه اراده كند ـ عطا مىفرمايد و به هر آنكه از بندگان خود بخواهد مىبخشد «(خداوند) رحمت خود را به هركس بخواهد اختصاص مىدهد، و خداوند صاحب فضل و بزرگى است[1]».است»
نبوّت ، برگزيدن و اختيار است، و تحقق نمىيابد مگر با اراده و اختيار خداوند تبارك و تعالى براى برگزيدگان او، و به كسانى كه اين رسالت گرانمايه را بدوش مىگيرند اهميت خاصى قرار داده است.
زيرا اين يك مسؤوليت بسيار سنگين و تكليفى است گرانمايه، كه هركسى قادر به تحمّل آن نيست جز پيامبران اولوا العزم، خداى متعال خطاب به خاتم پيامبران و رسل مىفرمايد : «بدرستيكه كه ما نازل خواهم ساخت برتو سخنى سنگين»[2] .
نبوت با اكراه و اجبار محقّق نمىشود، بلكه اختيارى است از جانب خداوند متعال براى بهترين خلق و برگزيدهترين بندگان مىباشد. «او آنها را از از ميان تمام انسانها بر ميگزيند از ملائكه رسولان و از مردمان بدرستيكه خداوند شنواى و بينا[3].«همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد»
و از پيامبرانى كه خداوند متعال آنان را برگزيد[4] خداوند متعال در باره برخى از پيامبران مىفرمايد:ه خداوند متعال مىفرمايد: «خدا فرشتگان و روح را با بامر خود به هر كه از بندگان خواهد ميفرستد تا او خلق را اندرز و از عقوبت شرك بخدا بترساند و بشما بندگان بفهماند كه عالم را خدائى جز من نيست تا تنها از من و عقاب من بترسد»
«همانا آنان در نزد ما از برگزيدگان و خوبان بودند»[5].
تفاوت ميان پيامبران و فرستادگان با حكماء و رهبران دينى و صالحين و نابغهها از دو جهت مىتوان تفاوت را مشاهده نمود نخست: در القاى وحى از سوى خداوند و دوم: در تبليغ و انذار (بر حذر نمودن)، در اين بار[6] .يه ديگر، قرآن كريم اين اشاره را بر زبان حضرت محمد (ص) هنگامى كه قومش را دعوت به ديندارى نمود و چنين مىآورد: «(اى رسول ما در پاسخ آنها بگو كه من از جانب خود (و بر اساس برداشت شخصى) قرآن را نمىتوانم تغيير كنم و بيروى نمىكنم جز آنچه را كه برمن وحى مىشود»
و در آ[7].يه هاى متعددى در مورد تفاوت ميان مقام و منزلت پيامبران و فرستادگان (رسل) وجود دارد.
تفاوت ميان نبوّت و رسالت:
ديدگاهها و نظريادكنم در كتاب خود شرح حال موسى را كه او بنده اي بسيار با اخلاص و رسولى بزرگ و مبعوث به پيغمبرى به خلق بعد بود»
بعضى براين باورند كه پيامبر كسى است كه مبعوث مىشود چه امر به تبيلغ شود يا نشود. در حالى كه رسول كسى است كه مانند پيامبر مبعوث مىشود و به او فرمان تبليغ و حمل رسالت داده مىشود. ولى ديگران بر اين اعتقادند كه: اگر نبوّت منحصر به شخص پيامبر باشد پس او را نبى گويند ولى اگر آن آيين با تكليف و رفتار عدهاى از مردم مقرون باشد پس به اين تكليف رسالت و به صاحب آن رسول اطلاق مىشود. بنابراين هر رسولى پيامبراست ولى هر پيامبر رسول نيست، خداوند در قرآن چنين مىفرمايد: «و[8] و نيز مىفرمايد: «و ما [9] تا آ[10] و نيز آياتى ديگر كه ظاهر آنها دلالت دارد بر اين مسأله كه هر مبعوثى (فرستاده اى) از سوى خداوند با روش ارسال (فرستاده شدن) پيامبر بوده است.يه: «خداوند رسولان را فرستاد كه نيكوكاران را بشارت دهد. و بدان را از عذاب بترسانند»پيش از تو هيچ پيامبر و رسولى نفرستاديم»«ما پيش از تورسولانى فرستاديم؛ سرگذشت گروهى از آنان را براى تو باز گفته و گروهى را براىتو بازگو نكردهايم»
لذا گفته مىشود كه: پيامبر و رسول هر دو براى مردم فرستاده شدهاند، پيامبر مبعوث شد تا مردم را هر چه كه خداوند از غيب او را آگاه كرده است آگاه كند و موعظه نمايد. در حالى كه رسول كسى است كه با رسالت خاصى علاوه بر اصل و اساس نبوت فرستاده شدهاست. خداوند متعال با ذكر مثالى چنين مىفرمايد: «و براى هر امتى رسولى است كه هرگاه رسول آنها فرستاده شد آمد و حجت تمام شد او ميان آنها بر اساسى عدل و قسط قضاوت نمايد»[11] .
از اين رو پيامبر كسى است كه صلاح حيات و معاد آدميان را با وجه به اصول و فروع دين چنان چه عنايت خداوند در هدايت مردم به سعادت و خوشبختى اقتضا مىكند بيان مىنمايد .
رسول (فرستاده) كسى است كه، رسالتى ويژه را كه مشتمل بر اتمام حجت است ومخالفت با آن موجب هلاك و نابودى است بر دوش مىگيرد: «تا بعد از اين پيامبران ، حجتى براى مردم بر خدا باقىنماند»[12].
بىگمان تعداد پيامبرانى كه براى هدايت و آگاه نمودن مردم برگزيده شدهاند زياد وفراوان است؛ امّا نام تمام آنها در قرآن كريم نيامده است:[13] ، پيامبرانى كه نام آنها در قرآن كريم آمده بيست و پنج پيامبراست؛ كه عبارتند از : آدم ، نوح ، ادريس ، هود ، صالح ، ابراهيم ، لوط ، اسماعيل ، اليسع ، ذوالكفل ، إلياس ، يونس ، اسحاق ، يعقوب ، يوسف ، شعيب ، موسى ، هارون، داود ، سليمان ، زكريا، يحيى ، ايّوب ، عيسى و محمد (صلوات ا...عليهم اجمعين) . روايات در مورد تعداد پيامبران و رسل (فرستادگان)، ديدگاههايى متعددى را بازگو مىنمايند . معروفترين روايت را مىتوان روايت ابوذر كه از رسول الله (ص) نقل كرده است دانست، كه بر اساس آن تعداد پيامبران صد و بيست و چهار هزار پيامبر و تعداد فرستادگان سيصد و سيزدهتن ذكر شدهاند .وحضرت محمد (ص) است؛ كه خداوند متعال از او درخواست نمود تا به صبر وجهاد پيامبران پيش از خود اقتدا نمايد: «پس صبر كن آن گونه كه پيامبران اولو[14] نام اولواالعزم به علّت عزم و اراده محكم پيامبران، و امتحان و آزمايش شديد آنان بر آنها نهاده شده است .رياضتى سخت را تحمل كرده بودند، و نيز بر عهد و پيمانى كه از آنها گرفته شد پاىبند ماندند و آن را فراموش نكردند. قرآن در اين باره چنين مىفرمايد : «بهخاطرآور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و همچنين از تو و ازنوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، و ما از همة آنان پيمان محكمى گرفتيم.»ا العزم صبر نمودند»
پيامبران اولى العزم:
از جمله برگزيدگانى كه قرآن بر آنان نام «اولى العزم» نهاده، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى
آنان مجاهدت و[15] جهاد و صبر و فداكارى پيامبر اكرم(ص) از همه پيامبران بيشتر بوده ، لذا اين حديثاز ايشان وارد است كه فرمود : «هيچ پيامبرى به اندازه من آزار و اذيت بهخود نديد.»[16] خداوند متعال به اندازهاى او را ستايش و اكرام نمود كه پيامبران پيش از او را چنان نستوده است لذا در قرآن به او چنين مى فرمايد : «... و تو اخلاق برجستهاى داري»[17] يا آيات ديگرى كه در همين سوست. حيطه و گنجايش تصوّر بشرى خارج است. تا به اين وسيله راستگويى و واقعى بودن ادعاى خود را در اين كه از سوى خداوند مبعوث شدهاند به اثبات برسانند. اين پشتوانهها كه به معجزه معروف است ، سلسله اعمالى است كه از حيطه قدرت و علوم معارف بشرى خارجاست. هم چنان كه با سرنوشت خاص مواد و قوانين طبيعى متعارف منافات دارد . پيامبران اين كارها را انجام دادند، و با نمايش اين كارهاى خارق العاده امتها وقوم خود را به مبارزه طلبيدند، و مردم اين امور را به عيان ديدند و شمار زيادى از آنان به اين معجزات ايمان آوردند.
عصمت پيامبران:
حكمت خداوندى چنين اقتضا نمود كه پيامبران وى كاملترين انسانها از نظر خَلق وخُلق، و شريفترين آنان از نظر نسبى، و راستگوترين آنان در گفتار و آگاهترين انسانها باشند. خداوند متعال آنان را مورد رعايت و عنايت و هدايت خود قرار داد؛ وخود نسبت به آموزش و پرورش آنان اقدام نمود و آنها را از گناهان ومعاصى دور ساخت. آنان الگويى براى ديگران بودند كه به آنان اقتدا مىشد و مردم قدم در راه آنان و در مسيرشان مىگذاشتند. پس از وفاتياد و سنتهاى آنان به چراغى تبديل شد كه منشأ روشنايى تاريكىها وسياهىهاى فرا روى انسانها بود، و آنها را به راه راست رهنمون مىساخت. در كلامخداوند چنين آمده است: «و آنان راپيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما ، (مردم را) هدايت مىكردند؛ و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز واداى زكات را به آنها وحى كرديم، و تنها ما را عبادت مىكردند»[18] .
پيامبران اگر به اين مرتبه از كمال انسانى نمىرسيدند، جايگاه آنان در چشم مردم حقير مىنمود؛ و كسى به نداى آنان پاسخ نمىگفت. پيامبران اگر دروغ مىگفتند يا خيانت مىكردند يا گمراه مىشدند سيره و روش آنان به پستى مىگراييد، و اعتماد بهآنها سست مىشد؛ و بيشتر گمراه كننده مىبودند تا ارشاد كننده. از اين رو حكمت فرستادن آنان از بين مىرفت، و بدين علّت بوده است كه خداوند در كلام خود خيانت را ازهمه پيامبران نفى مىكند : «... ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند.»[19]
معجزه هاى پيامبران:
پروردگار متعال پيامبران را با عنايتهاى الهى خود يارى نمود و بهكمك آنان شتافت؛ عنايتها و يارى هايى كه از
در آن هنگام كه پيامبر فرمانهاى دلها را دريافت و رسالتهاى او را به مردم ابلاغ مىكرد مردم به دو دسته تقسيم شداند: گروهى بر فطرت پاك خود ماندندو ايمان آوردند و فطرت عدة ديگرى رو به پليدى نهاد و در مقابل حق مستكبرانه ايستادگى نمودند .
در اينجا اقتضاى حكمت الهى بر آن شد تا فرستادگان خود را با برهان ودليل يارى نمايد؛ تا بدين وسيله نقشههاى مستكبران را نقش بر آب سازد، و بهانه هاى آنان قطع نمايد و حجت را بر آنها جارى سازد .
از اين روست كه عدهاى اين گمان را بهخود راه دادهاند كه معجزه مىتواند از طريق إعمال يك سرى علوم و پرداختن به روشهايى خاص هم چون جادو معجزه مىتواند انجام گيرد. پس كسى كه بتواند قواعد و روشها و علّتهاى آن را فراگيرد مىتواند يك سرى اعمال را به مردم نشان دهد بهگونهاى كه مردم آنها را از كارهاى خارق العاده بپندارند؛ در حالى كه در حقيقت اين آن گونه نيست .
معجزاتى كه پيامبران نشان دادهاند يك نوع نبودند ، بلكه متعدد و متنوع اند. معجزة هر پيامبرى از آنچه كه در درون جامعه خود آن پيامبرمىگذرد سرچشمه مىگيرد ، تا در تأييد آن رسول مؤثرتر و در الزام و پايبند شدن مردم شديدتر باشد آنان . مانند عصاى موسى كه به مارى تبديل شد و توانست همه عصاها و طنابهاى جادوگران را ببلعد .
برخى از اين معجزات معجزاتى طبيعى هستند، مانند جوشاندن آب ازصخرهاى كه موسى با عصاى خود به آن ضربه وارد ساخت آن گاه كه قوم او از وى آب طلب نمودند؛ و يا ابرى كه در صحراى «تيه» بر بنى اسرائيل سايه انداخت .
از ديگر انواع معجزه بازگو نمودن امور غيبى است، مانند باخبر ساختن عيسى قوم خود را از آن مىخورند يا در خانة خود انبار مىنمايند. از ديگر معجزات معجزاتى است كه با قوانين طبيعى در تضاد مىافتند، مانند آتشى كه ابراهيم (ع) را نسوزاند.
مسأله قابل توجه أى بود كه معجزات تمام نبوتهايى كه قبل از پيامبر اكرم (ص) اتفاق افتاده بودند هم سو با وضعيت جامعةخود رخ داده و بيانگر سطحى بودهاند كه جامعه از لحاظ عقلى بدان رسيدهبود . بنابراين هر معجزهاى كه دعوت و آن معجزه به آن ها ابلاغ مىشد نه ديگران .
معجزهها بدين گونه استمرار پيدا نمودند تا اين كه مرحله پيامبرى جهانى و رسالت فراگير حضرت محمد (ص) به وقوع پيوست ، و معجزة جاويدان ايشان كه «قرآن» باشد براىمبارزه طلبى با فصاحت و بلاغت اعراب نازل گشت .
ويژگى دعوتى كه حضرت محمد (ص) آن را ابلاغ مىكرد ، اين بود كه معجزه آن جاويد و براى تمام اعصار بود ، و در دسترس همة پژوهندگان و كسانى بود كه دنباله رو حقيقت بودند. اين در حالى است كه معجزاتى كه پيش از آن به وقوع پيوست بود بدست معاصرين آن معجزات خاتمه مىيافت و به نسلهاى بعدى بهصورت شنيدارى يا روايتى منتقل مىگردد. كه اين امر شكهاى زيادى را نسبت به اين معجزات در پى داشت .
منابع:
أعيان الشيعه . ج 3، ص 80، 81، 82، 83.
رياض العلماء ، ج 1 ، ص 56 .
روضات الجنان ج 1 ، ص 88 ، 91 .
آمل الأمل ، ج 2 ، ص 23 .
لؤلؤة البحرين ، ص 149 .
1 - «يختص برحمته من يشاء والله ذو الفضل العظيم» (بقره،: 105).
2 - «انّا سنلقى عليك قولاً ثقيل» (مزمل،: 5) .
3 - «الله يصطفى من الملائكه رسلا ومن الناس» (حج، 75) .
4 - «ان الله اصطفى آدم ونوحاً وآل ابراهيم وآل عمران على العالمين» (آل عمران،33) .
5 - «وانهم عندنا لمن المصطفين الأخيار» (ص،47) .
6 - «ينزل الملائكه بالروح من أمره على من يشاءمن عباده ان انذروا أنه لا إله الاّ انا فاتّقون» (نحل، 2) .
7 - «قل مايكون لى أن ابدّله من تلقاء نفسى إن اتبع الاّ ما يوحى إليّ» (ص، 47).
8 - «واذكر فى الكتاب موسى إنّه كان مخلصاً وكان رسولاً نبي» (مريم، 51)
9 - «وما ارسلنا من قبلك رسول ولا نبي» (حج، 52).
10 - بقره : 23 .
11 - يونس : 47 .
12- «لئلا يكون للناس علىالله حجة بعد الرسل» (النساء ، 165).
13- «ولقد ارسلنا رسلا منقبلك منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص» (غافر، 78).
14- «فاصبر كما صبر اولو العزم من الرسل» (الاحقاف . 35) .
15- «واذا اخذنا من النبيين ميثاقهم ومنك ومن نوح وابراهيم وموسى و عيسى واخذنا منهم ميثاقا غليظ» (الاحزاب ، 7) .
16- «ما اوذى نبى كما أوذيت».
17- «وإنك لعلى خلق عظيم» (قلم ، 4) .
18- «وجعلنا هم أئمة يهدون بامرنا واوصينا اليهم فعلالخيرات واقام الصلاة وايتاء الزكاة وكانوا عابدين» (انبيا ، 73).
19- «وما كان لنبى أن يغل» (آل عمران161).