رسالت پیامبر بین دعوت و دولت<o:p></o:p>
• آیا پیامبر گرامی اسلام برای این آمد که دولت تشکیل دهد و یا این که به گسترش دعوت و رسالت اقدام نماید؟<o:p></o:p>
• می توان در برابر این سؤال سؤال دیگری را هم مطرح کرد و آن سؤال این است: خداوند از انسانی که او را خلیفه خود در روی زمین قرار داده است تا در جنبه های گوناگون این خلافت، چه در عرصه اقتصادی یا در عرصه اندیشه های گوناگون که ایجاب می نماید انسان پیوسته رشد کند و متحول گردد و در عرصه های گوناگون اقدام به حرکت نماید یا در عرصه اجتماعی و سایر عرصه های دیگر به وظایف خود عمل کند، چه می خواهد؟ این سؤال سؤال دیگری را در پی خود می آورد و آن این است: آیا بدون یک پیش زمینه فکری و حرکتی نظام مند برای حرکت و پویایی جامعه با همه گونه گونی و روابط افراد با یکدیگر و حقوقی که در سطح افراد یا دولتهای دارای قومیتها و نژادهای مختلف، می توان نظام خلافت انسانی را بپا داشت که او بتواند مسؤولیتهای خود را در قبال ساختن زندگی انجام دهد؟ آیا انسان باید هم چنان در دام نابسامانیها باقی بماند و یا این که باید نظامی وجود داشته باشد؟<o:p></o:p>
طبیعی است که انسان نمی تواند در فضای سردرگمی باقی بماند. بنابراین باید نظامی وجود داشته باشد و بدیهی است که این نظام باید تابع قوانینی باشد که برای انسان حقوق و وظایفش را معین نماید و نیز طبیعی است که باید حاکمی برای نظم دادن به نحوه حرکت این نظام وجود داشته باشد تا مسؤولیتها را بین مردم توزیع نماید. از این رو نمی توان بین دولت و شریعت فاصله ای قائل گردید. زیرا شریعت نشان دهنده قانونی است که به عبادات و تعاملات و روابط مردم نظم می دهد و مفاهیمی را به دست آنها می دهد که آنان در انسانیت خود هم آن را دارند و ارزشهایی را در اختیار آنان قرار می دهد که باید آنها را بگیرند چه این ارزشها اخلاقی باشند و چه معنوی و اجتماعی. شاید مسأله ارتباط شریعت و دولت را از آیاتی الهام بگیریم که بر جهانی بودن اسلام تأکید می کنند: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا» (سبأ/28) «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» (انبیاء/107) «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» (حجرات/13) و همین طور از طریق احکام و قوانینی که قرآن کریم برای التزام به قواعد کلی که پیامبر بنیانگذاری کرده است همان گونه که در فرمایش الهی آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ» (انفال/24) زیرا آیه کریمه دلالت بر آن دارد که دعوت اسلامی دعوت به زندگی با همه وسعت و گستردگی آن است و کلمه زندگی همه فعالیتها و روابط و تعاملات و همه اوضاع فردی و اجتماعی را در بر می گیرد. زیرا اسلام دعوت به این است که انسان زندگی متوازنی را احیا نماید. <o:p></o:p>
نیز در قرآن کریم می خوانیم که خداوند متعال می فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید/25) این بدان معناست همه رسالتهایی را که خداوند فرستاده است و همه کتابهایی را که بر خداوند بر این پیامبران از ابراهیم و موسی و عیسی و محمد علیهم السلام نازل کرده است دربردارنده همه موازین و معیارهایی است که منظور از آنها متوازن کردن امور و اشیاء در عرصه حقوق انسانی است چه این حقوق جنبه فردی داشته باشند و یا جنبه اجتماعی در جوامع بشری. و همه اینها برای تحقق یک هدف واحد است و آن برپایی عدالت می باشد: «لیقوم الناس بالقسط» و عدالت همان دادن حق هر حقداری است چه حق حاکم بر محکوم باشد و چه حق محکوم بر حاکم یا حق مردم بر یکدیگر یا حقوق مردم در درگیریها و نزاعهایی که بین مردم در می گیرد مانند جنگ و صلح و معاهدات و نظایر آن. به نحوی که انسان حق خود را رعایت نماید و از آن پافراتر نگذارد. طبیعی است که بدون قانونی که حدود را تعیین نماید و بدون روش سیاسی، وجود عدالت بی معنا می باشد. منظور من از سیاست در این جا شیطنت و بازیگری و نیرنگ و فریبکاری نیست بلکه منظورم روش عملی است که امور انسانها را تدبیر نماید و توازن و ثبات و تکامل در همه امور را برای آنها به ارمغان آورد.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
شکل دولت در اسلام<o:p></o:p>
• اگر تشکیل دولت واجب است این دولت چه شکلی دارد؟ و سزاوار است که چه نظامی در آن حاکم باشد؟<o:p></o:p>
• در باب نظام دولت در اسلام نظریات گوناگونی وجود دارد. شاید اولین تجربه دولت در اسلام دولتی باشد که پیامبر گرامی اسلام در مدینه تأسیس کرد. در این دولت همه مردم تابع قوانین شرعی بودند که خداوند برای تنظیم امور و روابط آنان وضع کرده بود. همین طور پیامبر اسلام نظام شهروندسالاری را مورد تأکید قرار داد. پیمان مدینه که پیامبر آن را بین شهروندان آن منعقد نمود بر این مسأله تأکید دارد. شهروندان مدینه متنوع بودند بعضی مهاجر و بعضی دیگر انصار و یهودیان نیز بودند که پیامبر همه آنها را وارد این معاهده نمود. همه اینها نشان از آن دارد که اسلام دولت خود را به مسلمانان منحصر نمی نماید. بلکه تمام شهروندانی را در که در کشور وجود دارند در بر می گیرد.<o:p></o:p>
از این رو پیامبر همه آن حقوق انسانی و قانونی را که به مسلمانان داد به یهودیان هم داد. بنابراین خون و مال و حقوق ایشان را محفوظ داشت. تا جایی که وقتی بعضی از مسلمانان فردی یهودی را به دزدی متهم کردند در حالی که این جرم را فردی مسلمان انجام داده بود، خداوند متعال در این باره آیه ای نازل نمود و آن یهودی را تبرئه کرده و فرد مسلمان را محکوم نمود.<o:p></o:p>
در این اواخر نظریه ای دیگر تبارز کرده است نظریه ولایت فقیه است. بعضی از شیعیان مسلمان به این نظریه عقیده دارند. مجلس خبرگان که شورای اهل حل و عقد به شمار می آید از سوی مردم انتخاب می شود. بدین ترتیب ولایت فقیه خاستگاهش انتخاب مردم است و ولی فقیه طبق این نظریه صلاحیت مطلق ندارد تا شکل دیکتاتوری به خود بگیرد بلکه باید جمعی از اهل خبره از تخصصهای گوناگون درباره او اجماع کنند. تا این که اظهار نظر او با تکیه بر آرای کسانی باشد که دارای آگاهیهای قانونی و سیاسی و امنیتی و سایر آگاهیهای دیگر هستند. در صورتی که فقیه در اداره دولت از راه راست منحرف گردد از سوی مجلس خبرگان بر کنار می شود چون او فرد مقدس و معصوم از خطا و اشتباه نیست و بیعت با او هم بیعتی همیشگی نیست که اگر دچار انحراف گردید و یا به مردم ستم نمود باز هم این بیعت بر قرار باشد. چرا که بعضی از فقها بر این نظر هستند که اگر ولی امر منحرف شد و یا دچار اشتباه گردید و یا ظلم نمود ما نباید علیه او بشوریم و او را از کار بر کنار کنیم بلکه باید او را نصیحت کرده و راهنمایی اش کنیم. البته شیعیان بر این نظر نیستند زیرا کتاب و سنت بر خلاف آن است.<o:p></o:p>
یکی دیگر از نظریات در اسلام نظریه شورا می باشد که می گوید امت اسلامی باید در بین خود به مشورت بپردازند چه در سطح اکثریت با بعضی از احتیاطات که در این زمینه وجود دارد و چه در سطح اهل حل و عقد. زیرا خداوند متعال می فرماید: «وشاورهم فی الامر» (شوری/38) و پیامبر گرامی اسلام هم با یاران خود مشورت می نمود با این که به عقیده همه مسلمانان عصمت داشت. <o:p></o:p>
ما در دوران غیبت امام دوازدهم بر این نظر هستیم و عقیده داریم که حکومت اسلامی می تواند از طریق شورا شکل بگیرد که شورا حاکم را تعیین نماید واین مسأله به بعضی از جزئیات سیاسی و مدیریتی هم امتداد یابد. ما این مسأله را در جمهوری اسلامی ایران می بینیم که حتی در همه پرسی "اسلام قانون دولت باشد و یا نه" و مسأله تعیین ولی فقیه و تعیین اعضای مجلس شورا بر رأی اکثریت تکیه کرده است. در ایران بین ولایت فقیه و انتخاب مردمی که دموکراسی و رأی اکثریت نامیده می شود، نوعی آمیختگی وجود دارد. اما نسبت به جزئیات این نظام باید گفت که نشأت گرفته از جزئیات شریعت اسلامی است و مانند دیگر کشورهای متمدن و پیشرفته، از طریق اجتهاد بدست می آید. زیرا موضوع اسلام در دو دائره قابل بررسی است: یکی ثوابت که در آن چه در کتاب و سنت آمده است هیچ گونه مناقشه ای وجود ندارد و دیگر دائره معاملات و مسائل عمومی. مانند جنگ و صلح و معاهدات و معاملات. در اینجا این امکان وجود دارد که بر حسب نظر و اجتهاد مجتهدان، قانون از جایی به جایی دیگر تغییر یابد و چه بسا به تبع از شورا، تابع شورا هم باشد.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
• شما از دولت اسلامی ایران به عنوان نمونه یاد کردید در حالی که فقط سی سال از عمر آن می گذرد. در حالی که پس از وفات پیامبر خدا، دولت اسلامی بر مبنای هیچ از یک الگوهایی که شما مطرح نمودید چه بر اساس شورا و چه بر اساس ولایت فقیه بر پا نشده است؟<o:p></o:p>
• ما می دانیم که برپایی دولت اسلامی مانند برپایی هر دولت دیگری ریشه در خاستگاه فکری خاصی دارد. مانند دولتهای دموکراسی و سوسیالیستی و نظایر آن. باید اشاره داشت که هیچ دولتی معصوم نیست و در طول تاریخ دولتی را نمی توانیم پیدا کنیم که صد در صد قوانین خود را اجرا کرده باشد. ما بر این عقیده هستیم جامعه اسلامی که در دوران خلفای راشدین و چه در مراحل دیگر، محکوم به اسلام بوده و ویژگی اسلامی داشته است هر چند که در علم کلام در باره درستی این دولت و نحوه حرکت آن، نظریات فقهی گوناگونی وجود داشته است. این مسأله در باره دولتهای دیگر از حیث اختلاف روی مشروعیت یا ساختار آن هم وجود داشته است حتی اگر از نظر بعضی مذاهب شرعی هم باشند، در احکام و قوانین خود به فقها مراجعه می کنند. ما از دولت اسلامی معصوم حرف نمی زنیم بلکه سخن ما در باره دولتی است که نظام آن برخاسته از احکام اسلامی و قوانین شرعی می باشد.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
اسلام دینی جهانی است<o:p></o:p>
• اگر الآن پیامبر گرامی اسلام پس از عهده دار امر اسلام در شبه جزیره عربستان زنده بودند، آیا باز هم گسترش دعوت اسلامی عازم بیرون از این منطقه می شدند؟<o:p></o:p>
• بنابه متن قرآن پیامبر (ع) برای همه جهانیان است: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا» (سبأ/28) و «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» (انبیاء/107) ممکن بود که با حکمت و موعظه نیکو برای مسلمان کردن دنیا حرکت کند. اما مشرکان و تحت رهبری قریش و یهودیان که بعداً به آنها پیوستند، جلو روند رویکرد و رساندن پیام رسالت به هم دنیا را گرفتند.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
• برای برپایی دولت اسلامی؟<o:p></o:p>
• آری. این چارچوب کلی است. ولی ماهیت تنظیم این دولت جهانی، در سطح بین الملل و یا ایالات یا سطوح دیگر، تابع شرایط خاص خود است.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
• آیا برای برپایی چنین دولتی و گسترش آن به بیرون از شبه جزیره، آیا از قدرت استفاده می کرد؟<o:p></o:p>
• وقتی که قرآن کریم را مورد بازخوانی قرار می دهیم می بینیم که قدرتی که در اسلام مورد استفاده قرار گرفته است همواره جنبه دفاعی و پیشگیرانه داشته است. فرمایش الهی در قرآن همین حقیقت را مورد تأکید قرار می دهد: «وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ» (آل عمران/190) و «وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا» (نساء/75) «وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الخَائِنِينَ» (انفال/58) و نیز در سوره ممتحنه می خوانیم: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ* إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنه/8-9) پس اسلام با انسان غیر نظامی کاری ندارد بلکه بر اساس تنظیم رابطه بین خود و دیگران از نظر حقوق و ظایف با غیر مسلمانان وارد معاهده هم می شود.<o:p></o:p>
<o:p></o:p>
دعوت اسلامی، دموکراسی یا قدرت<o:p></o:p>
• اگر پیامبر به سوی دولتی بیرون از شبه جزیره می گردید، آیا مردم آن را بین اسلام آوردن یا جنگ برای وارد کردن آنان به اسلام مخیر می گذاشت؟<o:p></o:p>
• نه. ایشان روی گفتگو تکیه می نمود. همان گونه که آیات قرآنی به آن اشاره دارد. «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/125)، «وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» (فصلت/34) ایشان مسأله را طوری مطرح می نمود که رسالت الهی را با همه جزئیاتش که قناعت آنان را فراهم آورد، به آنان برساند. استفاده از قدرت برای شرایط خاصی است که حمایت از جامعه انسانی در برابر مستکبران به آن نیاز دارد. ما در قرآن کریم می خوانیم: «لا اکراه فی الدین» (بقره/256) ، «أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» (یونس/99).<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
• تا کجا بین اسلام و دموکراسی تناقض وجود دارد؟<o:p></o:p>
• دموکراسی دو قسمت دارد. یکی جنبه اندیشه مادی آن است که ما با آن اختلاف داریم. زیرا مفهوم دموکراسی به معنای برحق بودن اکثریت است که اسلام آن را قبول ندارد. زیرا حق آن چیزی است که از خدا و پیامبر صادر شده باشد. چه اکثریت آن را قبول داشته باشند و چه قبول نداشته باشند.جنبه دیگر جنبه اجرایی است و آن در دو دائره است. اولی این که در باره ثوابت اسلامی یا احکام شرعی که مردم هیچ نوع شناختی از آن ندارند نظر خواهی شود و دیگری قضایایی مانند انتخابات است مانند انتخاب رئیس جمهور که با شورا هم خوانی دارد. پس ما در جنبه فکری با دموکراسی اختلاف داریم و در جنبه اجرایی با دائره اول آن همنوایی نداریم ولی در دائره دوم با آن همخوانی داریم.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
تجاوز به غزه<o:p></o:p>
• تجاوز اسرائیل به غزه وارد سومین هفته خود شده است. انتظار شما چیست؟<o:p></o:p>
• من بر این عقیده هستم که دشمن صهیونیستی ممکن است به تنگنا بخورد. زیرا دشمن احترام دنیا را از دست داده است. جهان دارد وحشیگری اسرائیل در جنگ غزه را محکوم می نماید. چرا که دیده است پیروزی آن ممکن است با کشتن کودکان و زنان سالخوردگان و ویرانی خانه ها روی سرشان با استفاده از سلاحهای ویرانگر آتش زا مانند بمبهای فسفری که پیش از این نیز علیه مردم غزه بکار برده است، حاصل گردد. ما ملاحظه می کنیم که مسؤولان اسرائیلی در بعضی از اظهارات خودشان، گفته اند که برای تحقق اهداف خود در این جنگ چهار یا پنج روز و حداکثر یک هفته زمان در نظر گرفته اند. ولی می بینیم که جنگ وارد هفته سوم خود شده است و دشمن نتوانسته است این اهداف را تحقق ببخشد و دشمن به مانند دیگران از مقاومت غزه دچار شگفتی گردیده است.<o:p></o:p>
از این رو اسرائیل به دنبال قطعنامه ای است که برای حفظ آبروی خود هم که شده اسباب عقب نشینی را فراهم سازد. ما بر این عقیده هستیم که مقاومت غزه توانسته است دولت و ارتش اسرائیل را دچار ضعف سیاسی و نظامی نماید تا جایی که حتی در اروپا بسیاری از جنایات جنگی اسرائیل و ضرورت سپردن رهبران اسرائیل به دادگاه جرائم بین المللی و ایستادگی قهرمانانه مقاومت که علی رغم تمامی توان نظامی هولناکی که جز در نبردهای بزرگ بکار گرفته نمی شود اما علیه آنان بکار گرفته شد، اهداف دشمن را ناکام گذاشتند حرف می زنند. <o:p></o:p>
ما می بینیم در این بین زیان دیده واقعی دنیای عرب است که به معنای واقعی کلمه عجز خود را نشان دادند. اینان نتوانستند نقش بایسته خود را ایفا کنند و به یاری مقاومت بشتابند و حداقل توانمندیها و تلاشهای خود را در اختیار مردم غزه بگذارند و جلوی تداوم جنایتهای اسرائیل را در ارتکاب جنایت نابودی دست جمعی در حق مردم غزه بگیرند.<o:p></o:p>
گفتگو از زین حمود و احمد الموسوی<o:p></o:p>
22 محرم 1430 هـ برابر با 19/1/2009م<o:p></o:p>