مصاحبه سردبير روزنامه وال استريت ژورنال با معظم له

سردبير روزنامه وال استريت ژورنال مصاحبه ای را با معظم له پيرامون تشيع، مبانی مبارزه سياسی در تشيع، انتخابات پارلمانی در لبنان و نگاه به ايالات متحده آمريکا در دوره رياست جمهوری اوباما را ترتيب داد.

روزنامه نگار آمريکايی رابرت بوکوک سردبير روزنامه آمريکايی وال استريت ژورنال مصاحبه ای را با علامه مرجع آيت الله العظمی سيد محمد حسين فضل الله پيرامون تشيع، مبانی مبارزه سياسی در تشيع، انتخابات پارلمانی در لبنان، نگاه ايشان به ايالات متحده آمريکا در دوره رياست جمهوری اوباما با توجه با اظهارات اخير وی، ترتيب داد. متن اين گفتگو تقديم می گردد.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

انديشه دينی و مراکز آموزشی دينی<o:p></o:p>

           حضرت سيد فضل الله به عنوان انديشمند دينی پيشرو توصيف می شود. چرا؟<o:p></o:p>

           اين نگاه وقتی از انسانی به وجود می آيد که او برای خودش احترام قائل باشد و بتواند احترام مردم پيرامون خود را هم بر انگيزد. چه آنهايی که با ايشان اشتراک نظر دارد و چه آنهايی که با ايشان اختلاف نظر دارد و نيز هنگامی که برای ايشان و با ايشان می انديشد. زيرا انديشه باعث می شود که احترام به عقيده ای که انسان بدان ملتزم است شکل بگيرد و رشد نمايد. چرا که اين انديشه از اعماق بررسی شرايط طبيعی و واقعی امور نشأت می گيرد. همين طور وقتی که می انديشد بايد زمانه را در نظر داشته باشد و گذشته گرا نباشد. زيرا او در اين زمانه زندگی می نمايد و او بايد به گونه ا ی بينديشد که بهترين زندگی را برای مردم زمانه خود به وجود آورد. زيرا بعضی از مشکلات مردم اين است که آنان در گذشته زندگی می کنند و و در واقعيت زندگی نمی کنند. علاوه بر اين من وقتی که با انسانی به گفتگو می پردازم سعی می کنم که خرد او را مورد بررسی قرار دهم و با زبان خودش با او به گفتگو بپردازم و به گونه ای که خودم فکر می کنم با او گفتگو نکنم بلکه به گونه ای با وی گفتگو می نمايم که او می انديشد.<o:p></o:p>

           ما هم بر همين اساس گفتگو با شما را آغاز می کنيم. وقتی که مردم به تشيع می انديشن، هميشه مرکز آموزشهای آن را در قم و نجف می بينند. اما شما در لبنان زندگی می نماييد. چرا اين جا را برای زندگی انتخاب کرده ايد؟<o:p></o:p>

           زيرا من هويت لبنانی دارم. ولی در نجف به دنيا آمده ام. پدر من به مدت سی سال در حوزه نجف استاد بود. من اغلب دوران جوانی خود را در نجف گذارنده ام. از اين رو به صورت محلی نمی انديشم بلکه در سطح جهانیمی انديشم. من بر اين عقيده هستم مشکلاتی را که ما در منطقه با آن روبرو هستيم، با اوضاع جهانی و بين المللی ارتباط دارد. علاوه بر اين که بعضی از مشکلات بين المللی با يکديگر تداخل دارند. <o:p></o:p>

از اين رو من به عنوان نجفی يا قمی فکر نمی کنم. بلکه به مانند انسانی می انديشم که همه دنيا را مد نظر دارد و بر اين نظر هستم که انسان می تواند از تجربيات جهانی برای بررسی جامعه و حل مشکلات هر جايی استفاده نمايد. طبيعی است که قم و نجف دو مرکز آکادميک برای مطالعه اسلام می باشند. از اين رو می بينيم تمام کسانی که در اين دو مدرسه درس می خوانند پس از فارغ التحصيل شدن، سعی می کنند بر حسب معارفی  که کسب کرده اند، به منطقه خودشان بر گردند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

عراق پس از صدام<o:p></o:p>

           وضعيت کنونی عراق را چگونه ارزيابی می نماييد؟ آيا شما از اين که عراقيها دوره بدون صدام را تجربه می کنند شادمان هستيد؟<o:p></o:p>

           عراقيها از حکومت ديکتاتوری صدام حسين رنجهای فراوانی بردند. اويی که سياست و نحوه حکومتداریش به گونه ای بود که برای راهبردهای آمريکا در منطقه مفيد بود. چه در يورش به ايران و چه در حمله به کويت و اشغال آن و چه عملکرد سياسی او که به خاطر رابطه با دولت سابق آمريکا، مردم خود را تحت فشار قرار می داد.<o:p></o:p>

صدام حسين مأمور اداره مرکزی اطلاعات آمريکا بود ولی سرانجام وظيفه او به پايان رسيد. من بر اين عقيده هستم نابسامانی که عراقيها پس از اشغال اين کشور از آن رنج می برند، به اين دليل است که اشغاگران نقش اساسی در تعميم و گسترش آن داشته اند. همان چيزی که بوش رئيس جمهور سابق آمريکا نام نابسامانی سازنده بر آن نهاده است. علاوه بر اين حرکتهای تکفيری هم هستند که بعضی از دولتهای عربی آن را تشويق می کنند. همين چيزهاست که سبب گرديده است عراق در وضعيت دشواری قرار داشته باشد. از اين رو ما بر اين عقيده هستيم که هر چه قدر عراق بتواند مستقل شود و از اشغال و تکفيريها و تروريستها رهايی يابد، به همان اندازه می تواند برای خود دستاورد داشته باشد و پيشرفت بيشتری نمايد.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

انتخابات پارلمانی آينده لبنان<o:p></o:p>

           لبنان انتخابات پارلمانی را در پيش روی دارد. در اين باره چه چيزی داريد که به لبنانيها بگوييد؟<o:p></o:p>

           در خصوص انتخابات پارلمانی لبنان، از همه لبنانيها می خواهيم که اين انتخابات دموکراتيک باشد و محورهای منطقه ای و بين المللی در آن دخالتی نداشته باشند و برای سوء استفاده از فقر و نيازمندی مردم از پول کار گرفته نشود و رأيهای آنان مورد خريد و فروش واقع نگردد. همين طور آرزو داريم به مانند دولتهای متمدن اين انتخابات آزاد باشد. ولی مشکل ما در دنيای عرب اين است که ملتها از حاکمان خود می ترسند، از اين رو نمی توانند آنان را تغيير دهند حال آن که طبيعی اين است که حاکمان از مردم خود ترس داشته باشند. زيرا اگر مردم اراده قوی داشته باشند و آزاد باشند می توانند حاکمان و وضعيت حکومت را تغيير دهند بدين ترتيب قدرت دست به دست می شود.<o:p></o:p>

از اين رو ما به نحوه برگزاری انتخابات در آمريکا و يا غرب به ديده تقدير نگاه می کنيم. زيرا آمريکاييها يا اروپاييها روی فرد خاصی تکيه ندارند. بلکه موفقيت يا شکست رئيس جمهور انتخابی يا دولت را مورد بررسی قرار می دهند و هر از چند گاهی تلاش می کنند که رئيس و دولت را تغيير دهند. اما مشکل لبنان نظام طائفه ای آن است که به تعدادی از طوايف دينی تقسيم شده است ولی هر طائفه ای در سياست و مردان دينی و مناطق خود شبه مستقل عمل می نمايد و اين امر پيامدهای منفی برای مسائل ملی به وجود آورده است. از اين رو ما در گفتمان سياسی خود هميشه به شهروندسالاری و از بين بردن نظام طائفه ای فرامی خوانيم تا اين که لبنانيها بر اساس معيارهای ملی حرکت کنند و برای خودشان حقوق و وظايف شهروندی داشته باشند. تصور ما اين است که طائفه گرايی دين نيست بلکه شبيه گردهمايی قبيله ای است که در حيطه های تنگ و محدودی حرکت می نمايد. زيرا طوايف بر اساس مبانی ملی گرد هم نمی آيند بلکه روی منافع خاصی جمع می شوند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

ولايت فقيه و دموکراسي<o:p></o:p>

           وقتی که مردم به تشيع می انديشند به ولايت فقيه نيز فکر می کنند. اساس نظريه ولايت فقيه چيست؟<o:p></o:p>

           من تصور نمی کنم که ولايت فقيه در لبنان نقش عملی داشته باشد. زيرا از حيث واقعی نظام سياسی لبنان نمی تواند تابع ولايت فقيه شود. شايد بعضی از لبنانيها به سياست ولايت فقيه ملتزم باشند همان طورکه بعضيها می توانند به سياست واتيکان التزام داشته باشند. به نظر من نظريه ولايت فقيه يک نظام اسلامی قطعی نيست. بلکه بعضی از شرايط است که آن را در بعضی از کشورها اقتضا نمايد و در بعضی از کشورها اقتضا ننمايد. همه اينها تابع مصالح کشورهاست. مثلاً در ايران حرکت ولايت فقيه به دست امام خمينی ايجاد شد. می بينيم که در اين کشور نوعی همراهی بين ولايت فقيه و دموکراسی وجود دارد. زيرا ولی فقيه را مردم انتخاب می کنند. ولی اين انتخاب به صورت مستقيم نيست. زيرا مردم مجلس خبرگان را انتخاب می کنند و اين مجلس خبرگان است که ولی فقيه را انتخاب می نمايد. پس نوعی تکامل بين دموکراسی و ولايت فقيه وجود دارد. اگر ولی فقيه از راه منحرف گرديد مردم می توانند او را برکنار کنند. عين همان فرايندی که در هر يک از کشورهای دنيا که نظام دموکراسی دارند و اين اتفاق می افتد. زيرا ولی فقيه نمی تواند خود محورانه حکومت نمايد بلکه در تصميمگيريها و اظهار نظرها بايد مجموعه ای از متخصصان و خبراء به او مشورت بدهند و نيز می توان تصميمهای او را مورد مناقشه قرار داد.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

شخصيت سياسی ولی [فقيه]<o:p></o:p>

           آيا بايد ولی فقيه تخصص سياسی بالاتر از تخصص سياسی افراد عادی داشته باشد؟<o:p></o:p>

           اگر فردی در جايگاه ولايت فقيه قرار گرفت، طبيعی است که بايد فرهنگ و آگاهيهای سياسی وسيعی در سطح دنيا داشته باشد. ولی اعتقاد من اين است که هر عالم دينی چه در جايگاه ولی فقيه قرار داشته باشد و چه قرار نداشته باشد، بايد آگاهيهای سياسی وسيعی در سطح منطقه و جهان داشته باشد. زيرا حقيقت اسلامی اين است که همه اديانی را که خداوند تشريع کرده است همگی برای اقامه عدالت در بين مردم است. بنابراين اجرای عدالت بدون سياست امکان ندارد. از اين رو سياست پيوندی تام با دين دارد. زيرا دين، عدالت را در بين مردم تثبيت می نمايد اين که هر کس به حق خود برسد و اين تحقق پيدا نمی نمايد مگر اين که عدالت در قانون و عدالت در حاکم و عدالت در بين مردم و عدالت در راوبط مردم با يکديگر تبلور پيدا نمايد. « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حديد/25) که قسط همان عدالت است.<o:p></o:p>

ما ملاحظه می کنيم که قرآن مسأله عدالت ورزيدن با دشمن را هم مورد تأکيد قرار می دهد. پس انسان بايد حتی با دشمنش هم عدالت بورزد و اگر حقی نزد او دارد در باره آن به وی ستم نورزد. انسان بايد با نزديکان و دوستانش هم عدالت بورزد. چرا که عدالت دين نمی شناسد. او بايد حتی با کافران هم عدالت بورزد اگر آنها بر وی حقی دارند. ظلم هم دين نمی شناسد. انسان بايد ظلم را نفی نمايد حتی اگر از سوی مسلمانان صورت بگيرد. در نتيجه او بايد در حقوق کسانی که با وی زندگی می کنند انسانی باشد و همان طور که حق خود را از آنان می گيرد حقوق آنها را هم بدهد. از اين رو وقتی می خواهيم به کار سياسی دست بزنيم نبايد راه نيرنگ و بند بازی را در پيش بگيريم. بلکه بايد راه سياست تدبير امور مردم و تثبيت اصل عدالت انسانی در همه جهان را در پيش بگيريم.<o:p></o:p>

           وقتی مسلمانی می خواهد رأی بدهد آيا بايد به موضع عالمی که از وی تقليد می کند توجه داشته باشد؟<o:p></o:p>

           انتخاب کننده بايد به موضعگيری فردی خودش توجه داشته باشد. خصوصاً اگر خودش دارای فکر مستقل باشد يا از کسانی باشد که به اهل خبره مراجعه می کنند و آنان متناسب با مسؤوليت وی به او مشورت می دهند. زيرا انديشه اسلامی به انسان می گويد وقتی که برگه رأی خود را به صندوق می اندازی بايد خدا را در نظر داشته باشي. زيرا خداوند تو را به خاطر پيامدهای رأيی که به صندوق انداخته ای مورد مؤاخذه قرار می دهد. اگر به فردی رأی داده باشی که ستمکار است، خداوند تو را به خاطر مشارکت در ستم او مورد محاسبه قرار خواهد داد. زيرا تو باعث برنده شدن و حاکميت يافتن وی بر مردم شده اي. از اين رو آمريکاييهايی که بوش رأی دادند، مسؤوليت همه خونهايی که او در جنگها و اشغالگريهای خود در دنيا ريخته است، به عهده دارند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

وضعيت ايدئولوژی شيعه<o:p></o:p>

           شيعه بيش از پيش با خرد غربی ارتباط پيدا می نمايد. آيا اين تحول خوب است؟<o:p></o:p>

           من عقيده دارم شيعيان از همان زمانی که به دنيا روی آوردند مانند مردم ديگر فکر کردند. شيعيان وارد دانشگاهها شدند و فرهنگهای گوناگون تاريخی و فرهنگی را کسب نمودند. بنابراين من بر اين عقيده هستم که شيعيان در لبنان شهروندانی لبنانی و در عراق شهروندان عراقی و در ايران شهروندان ايرانی هستند و سعی می کنند که به ابزارهای معرفت دست پيدا کنند و پيشرفت کنند و از ملتهای ديگر بياموزند. ما در ميراث حديثی خود داريم که حضرت محمد (ص) فرمود: علم را بياموزيد حتی اگر در چين باشد. <o:p></o:p>

           شيعه چه ارتباطی با حزب الله دارد؟<o:p></o:p>

           حزب الله يک گروه شيعی است که در آن فرهيختگان و دانشگاهيان وجود دارند. ما می بينيم که دانشگاهها چه در لبنان و چه در غرب، بسياری کسانی را در بر می گيرند که به انديشه حزب الله وابستگی دارند. ما تشويق می کنيم که به مانند دنيا فکر کنيم ولی بايد هويت اعتقادی و ثوابت فکری خود را که به آن ملتزم هستيم حفظ کنيم. همان گونه که غربيها به ثوابت فکری خود پايبند هستند. همين طور ما انديشه های ديگران را با آزادی مورد بازخوانی و مناقشه قرار می دهيم و بر اساس تعاملی فرهنگی آن چه را که بدان قناعت پيدا کنيم می پذيريم و آن چه را که بدان قناعت پيدا نکنيم رد می کنيم. ما همه غرب را رد نمی کنيم بلکه اختلاف ما با بعضی دولتهای غربی است. ما بر اين عقيده هستيم که آمريکا فقط آن دولتی که بر آن حکومت می راند نيست بلکه دانشگاهها و مراکز تحقيقاتی و مردم آمريکا هم هستند. ما دوست داريم با همه مردم آمريکا دوست باشيم. من اولين شخصيت اسلامی بودم که حوادث 11 سپتامبر را چهار ساعت پس از روی دادن آن محکوم کردم و گفتم که اين حوادث را نه عقل می پذيرد و نه شرع و نه دين. زيرا کسانی که چنين اقدامی را صورت دادند مردم آمريکا را هدف قرار دادند نه دولت آمريکا را.<o:p></o:p>

           ولی شما همين چند لحظه پيش فرموديد که مردم آمريکا مسؤوليت اقدامات بوش را به عهده دارند؟<o:p></o:p>

           منظورم مسؤوليت اين انتخاب بود. زيرا آنان شايد بر اين عقيده بودند که اينها افراد مفيدی هستند. ولی نتيجه انتخاب فاسدان شد. هر چند که مردم نمی دانستند اينان به چنين کارهايی دست می زنند. من می گويم که ما می خواهيم دوستان مردم آمريکا باشيم تا اين که در باره انتخابشان با ايشان وارد گفتگو شويم همان گونه که آنان در انتخابهايمان با ما وارد گفتگو می شوند. دوستی اين است که به دوستت اين حق را بدهی که انتخاب نمايد و به آن چيزی که مناسب می بيند ملتزم باشد و گفتگو هم دوستی را تثبيت می نمايد و آن را از بين نمی برد.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

اوباما و دولت جديد<o:p></o:p>

           به نظر شما آيا اوباما می تواند رابطه اسلام و آمريکا را بهسازی نمايد؟<o:p></o:p>

           تصور من اين است که بعضی از اظهار نظرهای اوباما نشان می دهد که او به گفتگو باور دارد. ولی نکته مهمی هم وجود دارد و آن اين است که افراد بر آمريکا حکومت نمی کنند بلکه اين نهادها هستند که بر اين کشور حکومت می رانند. سؤال اين است که نهادهايی مانند کنگره و ... چقدر روی رئيس جمهور تأثير می گذارند؟ و اين که آيا اگر اوباما نظر خاصی دارد، در برابر نهادها و چالشهايی که با آن روبرو می باشد، آيا می تواند آنها را اجرايی نمايد؟ حال آن که در دنيای عربی و شرقی، اين نهادها نيستند که حکومت می کنند بلکه اين يک فرد يا يک خانواده است که حکومت می نمايد.<o:p></o:p>

از اين رو مردم نمی توانند بر حاکمان خود اعتراض کنند. خواسته ما از اوباما اين است که با استفاده از تمام صلاحيتهايی که در اختيار دارد تمام شعارهايی را که در جريان انتخابات و يا پس از رئيس جمهور شدن مطرح نمود عملی سازد و با تمام توان سعی نمايد که دنيا را به عرصه گفتگو تبديل نمايد نه ميدان جنگ. زيرا مشکل ما با شخص رئيس جمهور نيست بلکه با سياستهای دولت اوست که ممکن است روی منافع راهبردی ما تأثير به جای بگذارد. ما آزادی را دوست داريم. از اين رو از هر رئيس جمهوری که آزادی ما را بپذيرد استقبال می نماييم. در یک کنفرانس روزنامه نگار آمريکايی از من سؤال کرد: اگر بوش را ببينی به او چه می گويي؟ گفتم به او می گويم: هر روز که از خواب بر می خيزی به مجسمه آزادی نگاه کن و چنين فکر کن که همه ملتها به مانند مردم آمريکا آزادی را دوست دارند. پس به آزادی ملتها کاری نداشته باش.<o:p></o:p>

           رئيس جمهور بوش بارها گفت که او می خواهد آزادی را به عراق و دنيای عرب بياورد. آيا او در گفتار خود صادق بوده است؟<o:p></o:p>

           آيا دموكراسی بايد ملتها تحميل شود و آيا اشغال كشورها عنوان دموكراسی به خود گرفته است؟! دموكراسی بايد نشأت گرفته از انتخاب آزادانه ملتها باشد. رئيس جمهور بوش با همين سياستهای خود باعث گرديده است كه آمريكا در تمام دنيا منفور شود. زيرا سياستش از ذهنيت جنگ نشأت می گيرد و نه ذهنيت انساني. شايد او از صلح حرف بزند ولی در درون همين صلح هم جنگ وجود دارد. از اين رو در داخل آمريكا هم آن را قبول ندارند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

طرح حزب الله<o:p></o:p>

           به موضوع حزب الله بر گرديم. آيا گمان می كنيد كه حزب الله نه تنها برای داخل لبنان كه برای بيرون از آن هم برنامه ای داشته باشد؟<o:p></o:p>

           من گمان نمی كنم كه حزب الله طرحی داشته باشد كه از لبنان فراتر رود. زيرا توان اين كار را ندارد. اين حرف فاقد هر گونه واقعيتی است. زيرا حزب الله در لبنان برای پاسخ دادن به تجاوزگريهای متعدد اسرائيل به لبنان به وجود آمد. تجاوزات اسرائيل به لبنان دهها سال است كه ادامه دارد. زيرا ارتش لبنان هميشه ضعيف بوده و از نظر سلاح توان بازدارندگی در برابر آن را ندارد و نمی نتواند در برابر يورشهای اسرائيلی ايستادگی نمايد. به همين دليل حزب الله شكل گرفت تا اين كه در امر دفاع از كشور مكمّل نقش ارتش باشد. و اگر روزی فرا برسد كه ارتش قدرتمند شود و بتواند از ميهن دفاع نمايد، بعد از آن ديگر نيازی به مقاومت نخواهد بود.<o:p></o:p>

           عماد مغنيه برای آمريكاييها صرفاً كسی است كه با اسرائيل جنگيده است بلکه تعداد زيادی از آمریکاییها را كشته است. آيا لبنانيها بايد به او به عنوان يك قهرمان نگاه كنند؟<o:p></o:p>

           به تصور من لبنان دچار نوعی نابسامانی حاصل از تداخل سیاستهای بین المللی است. به نحوی که خطوط سیاسی آمریکا با خطوط سیاسی اسرائیل تداخل دارد. دوره ای که آن انفجارها روی داد، دوره جنگ سرد بین اتحاد شوروی و غرب بود. از این رو من بر این عقیده هستم که مسأله جنبه فردی نداشته است و بلکه به خاطر درگیری بین شرق و غرب و نابسامانی سیاسی و امنیتی لبنان بوده است.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

سیاست آمریکا ساخته و پرداخته اسرائیل است<o:p></o:p>

           شما می گویید که این دوره سپری شده است. چگونه؟<o:p></o:p>

           به اعتقاد من آن دوره با همه جزئیات آن دیگر وجود ندارد. ولی مشکل اساسی باقی مانده است و آن تطابق مطلق سیاست آمریکا با سیاست اسرائیل است. از این رو نشنیده ایم که حتی یک بار آمریکا جنایتهای اسرائیل در فلسطین و خصوصاً نوار غزه را محکوم نماید. اما موشکهایی که مقاومت پرتاب می نماید واکنشی به تجاوزگریهای اسرائیل است. اسرائیلی که علاوه بر موشکها و بمبهای فسفری و نظایر آن از هواپیماهای آمریکایی که جز در جنگهای بزرگ مورد استفاده قرار نمی گیرند استفاده می نماید.<o:p></o:p>

از این رو می بینیم که آمریکا از این موشکها حرف می زند ولی از جنایتهایی که اسرائیل در غزه علیه بیمارستانها و مساجد و مراکز آموزشی انجام می دهد حرفی به میان نمی آورد. از این رو ما معتقدیم که سیاست آمریکا مسؤول اقدامات اسرائیل در منطقه است. زیرا در اقدامات تعدی جویانه اسرائیل، ائتلافی راهبردی بین آمریکا و اسرائیل وجود دارد. در منطقه عربی این برداشت وجود دارد که اسرائیل بر آمریکا حاکمیت دارد و آمریکا حاکمیتی بر اسرائیل ندارد. زیرا آمریکا یکی از مستعمره های یهود است. ما در تاریخ درگیریهای اعراب و اسرائیل یک بار نمی بینیم که آمریکا بی طرف باشد. ما آمریکای دهه چهل را دوست داریم. زمانی که اصول ویلسون نشان دهنده آزادی بود و آمریکا در برابر اروپای استعمارگر ملتها، ندای آزادی را سر می داد. ولی الآن که صهیونیستها سیاست آمریکا را می سازند، آمریکا بسیار بدتر از استعمار انگلیس و فرانسه سابق شده است.<o:p></o:p>

بنابراین ما عقیده داریم اوبامایی که در شرایط فقر و استضعاف زندگی کرده است و در بعضی از حرفهایش هم شنیده ایم که می خواهد از مالیات فقر بکاهد و بر میزان مالیات توانگران بیفزاید، به او می گوییم: با مستضعفان زمین باش. با فقرا باش. با مردمانی باش که انسانیت خود را حفظ کرده اند و می خواهند انسانیت خود را جستجو کنند. در این صورت است که بهترین رئیس جمهور طول تاریخ آمریکا خواهی شد. انسانی باش.<o:p></o:p>

تاریخ 3 ربیع الاول 1430 هـ برابر با 1/3/2009م<o:p></o:p>