• حضرت سید در ابتدا بهترین سلامها و درودهای مردم مسلمان عراق را تقدیم شما می نماییم. آنها دعا می کنند که همواره سالم و موفق باشید. انشاء الله<o:p></o:p>
• از درگاه خداوند متعال برای عراق استقلال و ثبات و آزادی و رهایی از زیر یوغ اشغالگران آمریکایی و انگلیسی را مسئلت می نمایم. زیرا مردم عراق مردمی هستند که آزادی را در اعماق وجود خویش دارند و هر نوع استکبار و استعماری را رد می کنند. مردم عراق در جریان انقلاب دهه بیست به رهبری علما قیام کردند و این آغازی شد بر تداوم روح آزادیگرایی و مخالفت با استعمار انگلیس که آن روز بر عراق سیطره داشت.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
رشد و نمو در نجف<o:p></o:p>
• آیا از رشد و نمو و زندگی خود برایمان سخن می گویید. خصوصاً که این رشد و نمو در شهر امام علی (ع) در نجف اشرف صورت گرفته است. شهری که استوانه های علمی آن زمان را در خویش جای داده بود؟ آیا از بارزترین اندیشمندان و علمای آن زمان برایمان می گویید؟<o:p></o:p>
• من در نجف اشرف به دنیا آمدم. زیرا پدرم مرحوم آیت الله سید عبدالرئوف فضل الله به مدت سی سال در آنجا زیست. من در این شهر به دنیا آمدم و در فضای معنوی برگرفته از مقام مقدس امام علی (ع) تنفس کردم. من در فضای اسلامی حاصل از هیأتهای مذهبی و اشعار عامیانه که در آن روزگار به قضایای اجتماعی و سیاسی رویکرد داشت، به سر بردم. هم چنین ما در فضای اشعاری بودیم که در رثای علما و مراجع از وفات تا اربعین سروده می شدند. همه اینها باعث می شد که انسان ناخودآگاه در فضای شعر و شاعری قرار بگیرد.<o:p></o:p>
من آموزشهای ابتدایی را در مکتب خانه هایی که در آن زمان رواج داشت آغاز کردم که در آنها قرآن کریم را آموزش می دادند. سپس به مدرسه ابتدایی که جمعیت منتدی النشر تأسیس کرده بود منتقل شدم. ولی این دوره را به پایان نبردم. چون در سن کودکی به حوزه علمیه نجف اشرف وارد شدم و شروع به خواندن مقدمات کردم که پس از آن به سطوح منتهی شد. در این دوره استاد من پدرم بود که از مجتهدان بزرگ نجف به شمار می آمد. ایشان اولین استادی بودند که من دروس حوزوی را نزدشان خواندم. از این طریق به سینه فراخی رویکرد یافتم که گفتگو را حتی در دشوارترین مسائل می پذیرفت. مسائلی که در آن زمان حوزه گفتگو در باره آنها حرام به شمار می آمد. زیرا پدرم باور داشت که انسان هر انسانی که می خواهد باشد، حتی اگر فرزندش باشد، این حق را دارد به آزادی بیندیشد و برای خود سؤالهایی را مطرح نماید.<o:p></o:p>
از این رو عقل و قلبش را به روی من می گشود برای این که با من مناقشه نماید. در آن زمان من در اوان جوانی بودم. من در کنار دروس حوزوی، به زمانه خود هم توجه داشتم. به همین دلیل در کتابخانه های نجف به دنبال مجلات و مواد منتشر شده مصری بودم. مانند مجله الرسالة در زمینه فرهنگی و کتابهای متنوع دیگر. همین طور من مجلات سیاسی "آخر ساعة" و "المصور" را پیگیری می کردم. همین طور در کنار شاعران لبنانی، از طریق اشعار احمد شوقی و حافظ ابراهیم، به شعر مصری هم توجه داشتم تا جایی که در ده سالگی توان استفاده از نظم شعر را داشتم. همین طور با مسائل عربی و اسلامی تعامل سیاسی داشتم. یادم می آید که در سال 1948 قصیده ای را برای فلسطین سرودم که دو بیت از آن را در خاطرم مانده است:<o:p></o:p>
دافعوا عن حقنا المغتصب<o:p></o:p>
فی فلسطین بحد القضب<o:p></o:p>
واذکروا عهده صلاح حینما<o:p></o:p>
هب فیها طارداً للاجنبی<o:p></o:p>
بعد از آن با مرحوم شهید سید مهدی حکیم همراه شدم که رابطه خویشاوندی با ایشان داشتم. با ایشان در مجله خطی که "الادب" نام داشت مشارکت ورزیدم. علاوه بر مشارکت در جمعیت منتدی النشر که در خان الشفا در کنار صحن حیدری قرار داشت، ما در این مجله می نوشتیم و از بعضی ادیبان نجف هم خواستیم که در آن بنویسند. منتدی النشر برای خود مجلات دیواری داشت که بیشتر طلاب حوزه آنها را می خواندند و از آن بهره می بردند. انتشار این مجلات از سال 1948 آغاز شده بود . بدین ترتیب من وارد فضای ادبی نجف اشرف شدم و در حلقات ادبی آن شرکت می کردم.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
آغازی لبنانی<o:p></o:p>
• حضرت عالی در نجف به دنیا آمدید و در آن رشد کردید. پس چرا لبنان را برگزیدید. با این که این کشور در آن زمان و در دهه هفتاد در جنگ داخلی بین احزاب سکولار و قومگرا به سر می برد؟<o:p></o:p>
• وقتی من به لبنان آمدم جنگ داخلی شروع نشده بود. اولین سفر من به لبنان در سال 1952 اتفاق افتاد که من در مجلس بزرگداشت مرحوم سید محسن امین شرکت کردم و در اربعین ایشان قصیده ای را قرائت نمودم. این قصیده ابعاد گوناگونی داشت. من با این که شانزده ساله بودم در آن از مسأله استعمار و پیامدهای آن و وحدت اسلامی و مشکلات جوانان سخن گفتم. در این زمان با بسیاری از ادبا و اندیشمندان ملاقات نمودم و با ایشان حرف زدم. بعضی نشستهایی را با جوانان در بعضی مناطق هم برگزار نمودم. سپس به نجف اشرف بازگشتم و دروس حوزوی را در مقطع خارج تکمیل نمودم. در این مرحله از محضر اساتیدی چون سید ابوالقاسم خویی و شیخ حسین حلی و سید محسن حکیم بهره بردم.<o:p></o:p>
بدین ترتیب بود که با شهید سید محمد باقر صدر آشنا شدم که با برادر ایشان سید اسماعیل صدر رابطه قوی داشتم. رابطه من با خاندان صدر بسیار صمیمی بود. یادم می آید که ایشان از من خواست که تقریرات خود را از درس آقای خویی به ایشان بدهم. همین طور به من گفت که آقای خویی از این کار خیلی خوشش می آید. به همراه یکدیگر در تشکیل جنبش اسلامی در نجف اشرف سهیم گشتیم. در این تجمع اسلامی جوانان مؤمن و مجاهدی چون مرحوم عبدالصاحب الدخیل و مرحوم ابوحسن شبر و سید مهدی حکیم حضور داشتند. شهید صدر ناظر این جنبش اسلامی بود. همین طور هر دوی ما در نظارت مجله "الاضوا" که از سوی جماعت العلمای نجف منتشر می شد حضور داشتیم. شهید صدر سرمقاله اول آن را تحت عنوان رسالتنا و من سرمقاله دوم آن را تحت عنوان کلمتنا می نوشتم.<o:p></o:p>
بدین ترتیب هر دوی ما در این فضای اسلامی قرار داشتیم که اسلام را به عنوان قاعده ای برای اندیشه و عاطفه و زندگی مورد تأکید قرار می داد.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
اسلام اندیشه جهانی است<o:p></o:p>
• از طریق اندیشه ها و دیدگاههای نوین خود اسلام را به عنوان دینی جهانی مطرح نموده اید و آن را در چارچوب جغرافیایی خاصی منحصر ننموده اید و آن را تشکیلات حزبی یا سیاسی قرار نداده اید. با این که شما میلیونها مقلد در سراسر دنیا دارید. چرا به مانند بعضی از مراجع سعی نکرده اید که برای خود حزبی تشکیل دهید؟<o:p></o:p>
• ما به اسلامی متمدن، وحدتگرا و باز می اندیشیم. یکی از اهداف ما این بوده است که برای وحدت اسلامی برنامه ریزی و عمل کنیم. از این رو با بعضی از علمای انقلابی اهل سنت هم ارتباطاتی داشته ایم. از جمله شهید عبدالعزیز البدری. تلاش ما این بود که مجله الاضوای اسلامی مجله ای باشد که قضایای تمام مسلمین جهان را پیگیری نماید. به این سبب این مجله با اقدام شاه ایران برای به رسمیت شناختن اسرائیل ایستاد و همین مسأله بعضی از تأیید گران شاه در حوزه علمیه نجف را خشمگین ساخت و نامه ای به آقای حکیم رسید که در این مسأله مداخله نماید.<o:p></o:p>
ما به اسلام در سطح دنیا می اندیشیم. بر این اساس که اسلام رسالتی الهی است که خداوند آن را به حضرت محمد (ص) وحی نمود و به او فرمود: « وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا» (سبأ/28) و « وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» (انبیاء/107) و « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا» (اعراف/158) از این رو ما در همه ایده های فکری خود به اسلامی کردن دنیا فکر می اندیشیم.<o:p></o:p>
• شما اوضاع مسلمانان ساکن در غرب را چگونه می بینید خصوصاً که بازدیدهایی از غرب هم داشته اید؟<o:p></o:p>
• با توجه به قدرت عددی مسلمانان، من رکود عمومی را در فعالیتهای مسلمانان در غرب و عدم تلاش آنها برای تبدیل شدن به قدرت سیاسی در کشورهای غربی، ملاحظه می نمایم. همین مسأله سبب گردیده است که آنان از تأثیر گذاشتن روی فضای سیاسی این کشورها بر کنار بوده اند. اگر چه بعضی تجمعات فرهنگی وجود دارد که به برگزاری کنفرانسهای اسلامی فرهنگی اقدام می نماید و انقلابیون مسلمان در آنها گرد هم می آیند و در کنار روشهای فرهنگی خود، قضایای اسلامی و سیاسی و مشکلات خود که را از آنها در رنج قرار دارند مورد بررسی قرار می دهند.<o:p></o:p>
شاید مشکل مسلمانان غرب همان مشکل ایشان در شرق باشد و آن تفرقه مذهبی است که سبب گردیده است هر مذهبی برای خود مساجد و رفتارهای خاص خود را داشته باشد که در آن وحدت اسلامی جایی ندارد. بلکه می بینیم در بعضی از این دولتهای غربی، مجموعه هایی حضور دارند که اندیشه های سلفی تندی را پذیرفته اند. اینان سعی می دارند که ریشه های تعصب ورزی علیه بعضی از مذاهب اسلامی دیگر را در جان مسلمانان ریشه دار بسازند.<o:p></o:p>
شاید همین مسأله است که باعث گردیده است یهودیان مجموعه ای تأثیر گذار در سیاست آمریکا و دولتهای غربی باشند اما مسلمانان که از نظر تعداد مساوی یا بیشتر از یهودیان هستند، در حاشیه عرصه سیاست قرار بگیرند. مانند سایر مسلمانان دنیای اسلام که مسؤولان رسمی بیشتر کشورهای آن تابع سیاستهای آمریکا هستند و همین امر باعث گردیده است که آنان علاوه بر این نقشی در تعیین سرنوشت دنیا نداشته باشند در تعیین سرنوشت کشورهای خود هم سهمی نداشته باشند.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
رابطه با شهید سید محمد باقر صدر<o:p></o:p>
• با "نه" ای که سید محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی با اقتدا به جدشان امام حسین (ع) فریاد زدند، در نهم نیسان پرچمهای سیاه در دنیا به اهتزاز در می آیند و ارزش فداکاری و قربانی شدن در برابر دیکتاتورهای دنیا، تجلی می یابد. به این مناسبت چه خاطراتی از شهید سید محمد باقر صدر دارید؟<o:p></o:p>
• من با سید شهید رابطه صمیمانه و قوی داشتم. ما در خط اسلامی اصیل اشتراک داشتیم. ایشان بود که به من پیشنهاد کردند که سرمقاله دوم مجله اسلامی الاضوا را بنویسم. من رشد سید شهید را حتی در دوران جوانی اش پیگیری می کردم. زیرا ایشان پدیده ای فکری بودند که در افراد هم سن ایشان بسیار اندک بودند. شاید محیطی که در آن به دنیا آمد، نقش برجسته ای در تشویق وی داشت. زیرا دایی ایشان مرجع بزرگ شیخ محمد رضا آل یاسین بود که استاد جمعی از فضلای نجف اشرف و مورد احترام حوزه علمیه بودند. در بین اینان مجتهدان و فضلای بزرگی قرار داشتند و وقتی که سید شهید نظریاتی را مطرح می نمود، او را مورد تشویق قرار می دادند. از این رو مورد حمایت عاطفی این جمع بزرگ قرار داشت. حتی گفته شده است که فقیه شیخ عباس الربیشی وقتی می خواست بعضی از فتواهایش را بنویسد از ایشان می خواست که در کنارش حضور داشته باشد.<o:p></o:p>
سید شهید در دوره ابتدایی خود به مباحث اصولی پرداخت و در این باره از شیخ محمد حسین اصفهانی که به اصولگرایی فلسفی خود معروف است تأثیرات فراوانی را پذیرفت. او با بعضی از طلاب حوزه علمیه نجف اشرف پیرامون حاشیه ایشان بر کفایه مباحثه می کردند. همین طور از شیخ ضیاء الدین عراقی تأثیر پذیرفت. پس از آن به درس آقای خویی رفت که برای سید شهید ارج و قدر فراوانی قائل بود. تا حدی که هر وقت اشکالی را درس ایراد می نمود، آقای خویی اشکال او را برای شاگردان خود بیان داشته و به آن پاسخ می داد.<o:p></o:p>
در چنین شرایطی که سن کمی داشت، در حوزه علمیه فعالیت می کرد. به ایشان به عنوان یکی از مدرسان کتابهای سطوح که جز افراد دارای آگاهیهای اصولی عمیق نمی توانستند آنها را تدریس کنند نگریسته می شد. بدین ترتیب درس فلسفه را نزد استاد معروف خود در نجف شیخ ملاصدار بادکوبه ای آغاز نمود. تا جایی که برادرش سید اسماعیل صدر کتاب حدائق خود را با کتاب اسفار عوض کرد تا این که سید محمد باقر صدر درس آن را بخواند.<o:p></o:p>
در کنار همه اینها سید محمد باقر صدر بر جریان جنبش اسلامی نظارت داشت و در نوشته های اسلامی خود مبانی جنبش اسلامی را مد نظر قرار داد و جمعی از اسلامگرایان و از جمله شیخ عارف بصری رحمه الله و دیگران به حضور ایشان می رسیدند و از ایشان بهره می بردند. از این رو ما ایشان را رهبر فکری جنبش اسلامی می دانیم. وقتی در عراق عبدالکریم قاسم کودتا کرد و جماعت علما در نجف اشرف به عنوان واکنشی شدید، شکل گرفت، ایشان بود که بیانیه های ایشان را می نوشت.<o:p></o:p>
ایشان در کتاب "فلسفتنا" و سپس کتاب "اقتصادنا"ی خود نقش عظیمی را در دادن پاسخ به مارکسیسم ایفا کرد و خط تازه ای را در فرهنگ اسلامی دنیا گشود. زیرا ایشان اولین نویسنده اسلامی است که به گونه ای علمی، کتابی را در اقتصاد اسلامی نوشت و بین اقتصاد سرمایه داری و اقتصاد مارکسیستی و اقتصاد اسلامی مقایسه صورت داد. فرهیختگان اسلامی هنوز هم در دنیا از کتاب اقتصادنای ایشان استفاده می کنند. تا کنون متفکرین اسلامی حتی متخصصان علم اقتصاد نتوانسته اند که کتاب تازه ای را به مانند این کتاب تألیف کنند.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
حکومت دیکتاتوری و جنایت تاریخی در عراق<o:p></o:p>
• در آن دوران نظام دیکتاتوری در عراق سیطره یافت. این نظام چگونه توانست تمامی حدود و خطوط قرمز را پشت سر بگذارد و کسی به مانند سید محمد باقر صدر و خواهر علویه اش را به شهادت برساند؟ این تعدی در آن شرایط چگونه به وقوع پیوست؟<o:p></o:p>
• معروف است که صدام حسین دیکتاتور این نظام از نظر سیاسی به حزب بعث وابسته بود و حزب بعث در آغاز سعی داشت که حرکت خود را با جنبش اسلامی که چارچوب تشکیلاتی قوی نداشت، هماهنگ نشان دهد. زیرا از این جنبش برای مقابله با حزب کمونیست عراق استفاده می نمود. شاید هم بعضی از بعثیها از موضع اسلامی مخالف با کمونیسم بعضی از علما و مراجع که فتوا داده بودند کمونیسم کفر و الحاد یا ترویج کفر و الحاد است، بهره برداری می کردند.<o:p></o:p>
طبیعی است که حزب بعث توان آن را نداشت که بر خط اسلامی سیطره یابد یا آن را تحت فشار قرار دهد. ولی ضعف حزب کمونیست سبب گردید که نقش آن در عراق محدود شود. در آن زمان بود همان طور که دیدیم حزب بعث شروع به تعامل با آمریکاییها کردند. آمریکاییها دیکتاتور را طوری به خدمت گرفتند که سیاستشان را به اجرا در آورد و دنیای عرب را متزلزل نماید و آزادگان عراق و پیش از همه آزادگان اسلامگرا را تحت فشار قرار دهد.<o:p></o:p>
او را دیدیم که نقش آمریکاییها و دولتهای غربی دیگر را برای تضعیف جمهوری اسلامی ایران که از طریق انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به وجود آمده بود به اجرا در آورد. از اولین وظایف این دیکتاتور این بود که حوزه علمیه نجف را از بین ببرد و اندیشمندان اسلامی را زیر فشار بگیرد. از این رو در ابتدا شهید صدر را تحریک کرد که به عنوان مرجع عربی در برابر مراجع غیر عربی قد علم نماید. ولی شهید صدر بسیار بزرگتر از اینها بود. زیرا اولاً به خوبی می دانست که مرجعیت قومیت نمی شناسد بلکه به شایستگی ربط دارد و ثانیاً شهید صدر بر این عقیده بود که مبانی حزب بعث با دین منافات دارد. از این رو فتوا داد که پیوستن به حزب بعث حرام است.<o:p></o:p>
از این رو دیکتاتور تصمیم گرفت که او را به محاصره در آورد و تحت فشارش قرار دهد تا جایی که این فاجعه به ترور ایشان به همراه خواهر مجاهدش بنت الهدی انجامید. ما بر این عقیده هستیم که ترور سید شهید بزرگترین جنایتی است که دامنگیر همه جهان اسلام شده است. زیرا شهید صدر، از چنان نبوغ فکری ابداعگرانه ای برخوردار بود که به هر موضوع فکری که وارد می شد، چیز تازه ای را می آورد و اگر عمرش ادامه می یافت، حتماً بسیاری از مفاهیم اسلامی را تجدید می نمود و اگر به مانند گذشته از وی استقبال می شد نه در سطح عراق که در دنیای اسلامی یک شخصیت اسلامی می شد.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
امانتداری از روش و حفظ خط شهید صدر<o:p></o:p>
• برای راهیان در خط شهید محمد باقر صدر و این خط، چه حرفی دارید؟<o:p></o:p>
• همان طور که برای بسیاری از برادران و فرزندانمان از دعوتگران اسلامگرای روان در راه شهید صدر و دارای رویکرد به اندیشه اسلامی او گفته ایم که آنان در برابر عراق جدید مسؤولیت دارند. اولاً باید این اندیشه اسلامی را به میان مردم ببرند. زیرا تؤطئه ای آمریکایی و چه بسا عربی این است که اسلام را از صحنه عراق جدید دور کنند.<o:p></o:p>
از این رو به ایشان می گوییم که اسلام امانتی بر عهده آنان است و آنان نباید در هیچ یک از تحرکات و روابط و اوضاع خود اسلام را فراموش کنند. وحدت اسلامی تنها گزینه برای شماست. ما معتقدیم که هر نوع دسته بندی و تفرقه بر اساس آزمندیهای فردی و شخصی یا بر اساس اختلافات حاشیه ای، خیانتی به اسلام و عراق و شهید صدر است که زندگی خود را فدای اسلام کرد. از این رو وفاداری به خون پاک او این است که حول محور اندیشه و روش او متحد شوید. حول محور خط سیاسی او متحد شوید که عراق را پایگاهی اسلامی می داند که به باید به همه دنیا امتداد یابد.<o:p></o:p>
منبع: تلویزیون المسار، 24/3/2009م<o:p></o:p>