حركت تقريب مذاهب اسلامی در مصر، به مثابه تلاشی فرهنگی برای نشان دادن تنوع فكری، كلامی، تاريخی و فقهی به راه افتاد. عامل به راه افتادن اين حركت، علمای مذاهب مختلف اسلامی بودند كه هدفشان، ايجاد مبنايی علمی برای فهم مشترك و تاكيد بر مواضع اصولی مشترك بود. آنان هم چنين در پی تحریک ذهنيت علمی اسلامی برای برانگيختن پرسش ها پيرامون مسائل كلامی،فقهی يا تاريخی بودند تا اختلاف های ميان مسلمانان را به سطح علم و واقعيت گرايی ارتقاء بخشند و از عصبيت و تعصب و انفعال دور كنند.<o:p></o:p>
اين حركت تقريبی، نقش مهمی در تبیین رويكردهای فكری و ایجاد همگرایی در عناصر فكری آن داشت و انگاره های تكفيری را از ساحت نهادها و جايگاه های اسلامی پيشرو دور كرد، اما شرايط و اوضاع پيش آمده به ويژه اوضاع سياسی و جريانهای واپسگرا، از تداوم اين جنبش در جهان اسلام كه با هجوم استكبار و دشمنان اسلام مواجه بود،جلوگيری كرد.<o:p></o:p>
اما تؤطئه ای در ميان مسلمانان تدوين و ترسيم شد كه هدف از آن ايجاد ناامنی سياسی و ناآرامی امنيتی از راه تحریک اختلاف و از بين بردن امكان همگرایی ذهنيت عموم مسلمانان بود. اين طرح توطئه گرانه، فضاهای فرهنگی گسترده ای را برای تحريك و احيای كينه های تاريخی فراهم آورد به گونه ای كه مسلمانان به جای توجه به مشكلات خطير و متعددی كه امروزه با آن رويارو هستند، به منازعات و اختلافات تاريخی بپردازند. كار به جايی رسيد كه مفاهيمی مانند كفر چندان توسعه يافت تا در اختلافات بر سر فروع هم از آن بهره گرفته شود. و چنين القا شد كه اختلاف بر سر اين فروع، با اصول مرتبط است.... و به اين ترتيب فتاوايی در اعلان كفر يا ضلالت پيروان مذاهب ديگر و يا صاحبان دیدگاه ها و اجتهادهای متفاوت در درون يك مذهب صادر شد. پاره ای از اين مفتيان، مشركان غير مسلمان را بهتر از مسلمانانی دانستند كه انديشه ها و اجتهادهای متفاوت دارند و به همان راهی رفتند كه يهوديان مدينه در ارزيابی و مقايسه اسلام و شركت پيمودند و به مشركان گفتند: شما از مسلمانان هدايت يافته تريد! <o:p></o:p>
وضع مسلمانان، پس از شكست تلاش های تقريبی به گونه ای در آمد كه مذاهب و اجتهادها، به اديان متعدد تبديل شدند تا فاصله اشان هرچه بيشتر و پر رنگ تر شود. هنوز هم نيروهای استكباری با تمام ابزارهای فرهنگی، سياسی و امنيتی در جهت گسترش بيشتر شكاف ميان مسلمانان و جلوگيری از وحدت آنان حتی در دايره يك مذهب می كوشند.<o:p></o:p>
امروزه ضعف و استضعاف از مفاهيم و واژگانی است كه گريبان گير امت اسلام، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب آن، است. شايد اين وضع ما را منطقاً وا می دارد كه بگوييم نوعی رابطه ديالكتيك و منفك نشدنی ميان اين دو مفهوم وجود دارد كه امت اسلام، در تاريخ درخشان خويش شاهد گرفتاری به آنها نبوده است ولی اكنون وضعيت ما، مصداق اين دو مقوله و مفهوم است و اكنون ما در برابر حقيقتی ناگوار و آذرخش وارهستيم كه دراين جمله می توان از آن تعبير كرد: ما بزرگ ترين امت تاريخ هستيم كه امروزه در ميان ديگر ملل دنيا، به وضعی دچار شده است كه شايسته آن نيست.<o:p></o:p>
چرا ضعف چندان در ما ريشه دواند كه ما را به مستضعفان بيگانه و به ويژه كشورهای ابرقدرت تبديل كرد؟ چرا ما به حال خود كه سرشار از تباهی و فروپاشی و تفرقه است نمی نگريم؟! و مهم تر از اين، چرا در جستجوی اسباب ضعف و استضعاف خويش نيستيم تا پس از تشخيص مسئول استضعاف خويش، مسئول ضعف خويش را هم بشناسيم. درست است كه مسئول استضعاف ما استكبار است، ولی مسئول ضعف ما كيست؟<o:p></o:p>
مساله چهارم اين است كه آيا ما جرات داريم به صورت شفاف هر چيزی را به نام درست و حقيقی اش بناميم تا برای خروج از اين تشتت و ضعفی كه از آن رنج می بريم، جديت خود را نشان دهيم؟<o:p></o:p>
پرسش ديگر اين است كه چه برنامه ها و راه كارهايی برای انجام اين وظيفه مهم و دشوار در اختيار داريم؟ هم چنين بايد پرسيد كه راه پیگيری برنامه كاری تقريب مذاهب اسلامی و تعقيب مسائل مورد اتفاق چيست؟<o:p></o:p>
بايد شفاف و روشن باشيم. ما در آغاز نيازمند بازسازی پل های اعتماد در ميان خويش هستيم. اين پل ها در طول تاريخ و به دست عواملی كه غالب آنها سياسی است تخريب و يا شكسته شده است. زيرا حاكمان، با هيچ مذهبی، جز مذهب رسمی دولت خويش ميانه خوبی نداشتند و به جای آن كه ديگر مذاهب را در دايره تنوع عقيدتی و مذهبی آزاد بگذارند، سعی در تكفير و طرد آنان می كردند و به اوصافی چون زنديقی گری و كفر و.... متهمشان می كردند. در نتيجه، منطق تكفير در باور و وجدان توده های وسيعی از مردم وارد شد، بی آن كه اسباب آن روشن باشد. در مقابل، پيروان مذاهب ديگر به همراه مذاهب خود از ترس چپاول قدرت مداران و پيروان مذهب رسمی، به گوشه انزوا پناه جستند و به تقيه روی آوردند و در دوره هايی چاره ای جز فروبستگی و گريز از محيط اجتماعی عمومی نداشتند. چنين حالتی، غالباً ميان فرزندان يك جامعه، منطق تكفيری و حذفی فزآينده پديد می آورد، بی آن كه كسی متوجه اسباب حقيقی آن باشد.<o:p></o:p>
ورود استعمار به سرزمين های ما، در آستانه قرن بيستم، در شرايطی صورت گرفت كه هنوز هم نگرشی واقع نگرانه به روابط مسلمانان با يكديگر با هدف نزديك سازی آرمانی ایشان انجام نشده بود، در حالی كه استعمارگران، در تعميق و تثبيت تفرقه و انشعاب مسلمانان می كوشيدند تا مسلمانان، با بهره گيری از قدرت وحدت خويش برپا نخيزند.<o:p></o:p>
با اين مرور اجمالی، می توان گفت كه امروزه ما خود را در برابر دو گونه از مشكلات و خطرهايی می بينيم كه تقريب مذاهب را دچار چالش و تهديد می كند.<o:p></o:p>
گونه نخست : مشكلی است كه ما در درون جوامع اسلامی از آن رنج می بريم و آن، تفرقه ای است كه ریشه ای سياست دارد ولی عوامل اجرايی آن، خود ما هستيم و به لحاظ عقيدتی و مذهبی برای آن نظريه پردازی شده است تا در وجدان مسلمانان تعميق شود.<o:p></o:p>
گونه دوم : مشكلی است كه استعمار و استكبار بر ما تحميل كرده و آن وضعيت ناخوشایندی است كه جز از راه تقريب مذاهب مختلف و وحدت كه سوپاپ اطمينان وضعيت داخلی مسلمانان در برابر بيگانه مستكبر است، درمان ناشدنی است.<o:p></o:p>
برای تحقق اين هدف، بايد شماری از اولويت ها را كه پاره ای از آنها به عقائد مسلمانان و پاره ای ديگر به اوضاع سياسی اشان مرتبط است،مشخص كرد. در سطح عقيدتی، توجه به اين امور، لازم است :<o:p></o:p>
- چه بسا ضروری است كه با شيوه گفت و گو در قرآن آشنا شويم. روش قرآنی گفت وگو، ما را از دايره خود بيرون می برد و به آفاق انديشه می كشاند. اين روش، اوج واقع گرايی عقلانی ای است كه طرف مقابل گفت وگو را محترم می شمارد.<o:p></o:p>
- بايد با اسلام به عنوان دين، اولين اولويت تعامل برقرار كرد و شهادتين را موجب مصونيت مسلمان و آزاد گذاردن او با هر مذهبی كه بدان گرايش دارد، دانست و هر آنچه را بر مسلمان بودن فرد، اعم از حرمت مال و آبرو و خون مترتب است، بر او مترتب دانست.<o:p></o:p>
- بايد واژه تكفير مسلمانان از سوی يكديگر را از قاموس روابط ميان آنها حذف كرد و جزئياتی را برای اصل كلی اسلام كه مبتنی برشهادتين است، زيان بار ندانست.<o:p></o:p>
- بايد مذاهب اسلامی را تنوعی در دايره وحدت دانست و به بيان ديگر اجتهادهايی در چارچوب كلی اسلام شمرد و نبايد هيچ مذهبی را به سبب اختلاف و تفاوتش با مذاهب ديگر به نابخردی توصیف كرد و به سبب آن كه به باورهای مذهب ديگر معتقد نيست، در صف دشمنان قرار داد. از اين رو بر متوليان و اصحاب انديشه اسلامی است كه شيوه گفت وگو را كه آثار مثبت آن به همه ابعاد عمومی جامعه اسلامی سرايت می يابد در ميان امت اسلام تثبيت كنند.<o:p></o:p>
- بايد روح صلح و آشتی و آزادی و محبت را در ميان پيروان مذاهب مختلف پديد آورد و اين وظيفه ای تمدنی است كه علمای امت و روشنفكران مسلمان بايد از جايگاه مسئوليت شناسی، به آن اقدام كنند.<o:p></o:p>
- لازم است به شكل جدی و قاطع با افراد متعصب و تندرو در ميان پيروان مذاهب برخورد شود، تا به حكم الهی تن در دهند. زيرا پاره ای از مشكلات از اين جا ناشی می شود كه ما گاه نظريه ای را در همايش های عمومی مطرح می كنيم ولی در رويكردهای عملی، به تعصب های انفعالی روی می آوريم و گاه مخاطبان را از اطلاع از آرای فرقه های ديگر به بهانه گمراهی و مانند آن باز می داريم.<o:p></o:p>
- تمركز بر شيوه قرآنی گفت و گو كه بر احترام به طرف گفت و گو تاكيددارد، ضروری است. طرف گفت وگوی ما، حتی اگر مسلمان نباشد، چه بسا در نقاطی با ما اشتراك فكری داشته باشد و بتوان نقاط تلاقی ميان پيروان اديان با كسانی كه به هيچ دينی باور ندارند، يافت. اما در عرصه سياسی بايد نكاتی را مورد توجه قرار داد كه مهم ترين آنها عبارتند از: <o:p></o:p>
- تفكيك ميان قضايای اساسی و قضايای فرعی جامعه مسلمانان درجهان؛ زيرا پاره ای قضايا، مرتبط به كليت امت اسلام است و هيچ مسلمان يا مقام اسلامی يا حزب اسلامی ای، حق ندارد به تنهايی، تصميمی در باب آن اتخاذ كند، زيرا زيان آن در آينده بر همه بخش های جامعه سياسی اسلامی برجای می ماند.<o:p></o:p>
- پاره ای از قضايا، قضايای ملی و ميهنی مسلمانان است و از آن روی كه وطن اسلامی در سطح جغرافيای سياسی، يكپارچه نيست، از اين رو بايد مسائل خاص مسلمانان در جوامع خودشان، لحاظ شود و طبعا بايد عناصر خاص مذاهب در محيطهای داخلی شان ملاحظه شود. <o:p></o:p>
- استكبار جهانی به طور كلی و آمريكا به طور خاص، قدرت های جهانی ای هستند كه اسلام و مسلمانان را هدف خود قرار داده اند و لازم است با دشمنی آنها نسبت به اسلام و مسلمانان، به گونه ای مناسب كه مسلمانان بر روی آن تفاهم داشته باشند، برخورد شود.<o:p></o:p>
- اصطلاحات و مفاهيم متداول در ميان جامعه جهانی كه غالبا تحت عنوان نام هايی چون تروريسم و خشونت و شرارت ما را هدف خود قرار داده است، بايد مورد بازشناسی قرار گيرد.<o:p></o:p>
- ساختار گفتمان اسلامی در رويارويی با نيروهای مخالف وحدت و نيز در تعامل با واژه ها و اصطلاحات جديدی كه در جامعه جهانی و نهادهای جهانی تداول می يابد، يكدست شود تا بتواند از ايجاد شكاف در صفوف مسلمانان پيشگيری كند.<o:p></o:p>
وحدت اسلامی، تابلويی نيست كه آن را به دست گيريم و در فضای تعارفات بالای سرمان ببريم، بلكه با موجوديت اسلام در جهان سرشار از آشوب كنونی مرتبط است. نكته آخر اين كه اگر نتوانستيم عملاً به وحدت برسيم، بايد بدانيم كه چگونه اختلافاتمان را مدیریت كنيم و چگونه در خط اصيل قرآنی كه ما را امت واحد ناميده، تلاقی حاصل كنيم. <o:p></o:p>
چالش های كنونی فرا روی ما، بزرگ است و مرحله كنونی مرحله خطيری است و در تمام تاريخ اسلام كمتر مرحله ای شاهد خطرهايی مشابه خطرهای مرحله كنونی بوده است. به هوش باشيم و بدانيم كه اگر به اختلافاتمان ادامه دهيم چه بسا این ساختار روی سر همه ما يكجا فرود آيد.<o:p></o:p>