به تفرقه عادت کردهایم و وحدت فقط یک شعار و تعارف است*
علامه مرجع سید محمد حسین فضل الله
ترجمه: محمدجمعه امینی
اجلاسهای بسیاری برگزار گردیده و شعارهای بسیاری سر داده میشوند، اما ما همچنان در جا میزنیم. نمیخواهیم اتهام زنی کنیم، چون چه بسا خود ما نیز یکی از همینها باشیم. ولی به خاطر فهم واقعیتها و انسانهایی که در میان زندگی میکنند، باید عرض کنیم: ما منکر این نیستیم وقتی که اندیشه تقریب در دارالتقریب قاهره شکل گرفت، نوری بود که در میان تاریکی تعصبات کور مسلمانان تابیدن گرفت. این تعصب حتی به گونهای نبود که در آن متعصبان از اندیشههای گوناگون سخن بگویند. تعصبی بود که ریشه در فهم عقبمانده از پویایی اسلام در جهان داشت. تعصبی که برداشتی عقبافتاده از مفهوم همکاری جریانهای اسلامی برای فهم اسلام داشت؛ زیرا شاید مشکل این باشد که بفهمیم اسلام چیست و موضع آن در برابر همه تحولات و تغییراتی که در دنیا روی میدهد، کدام است. این که آیا اسلام وارد جریانهای متغیر دنیا بشود یا این که به صورت مرحلهای تاریخی باقی بماند.
اما به هر حال این پرسش باقی میماند: آیا ما در وحدت اسلامی جدی هستیم یا این که شبیه کسانی هستیم که قرآن کریم درباره آنان میفرماید: «وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ» [1].
وحدت یا تعارف؟
در جاهای بسیاری وحدت را مطرح کردهایم، با یکدیگر تعارف کردهایم، از وحدت اعتقادات و ارکان اسلام حرف زدهایم و از وحدت سیاسی در برابر چالشهای استکباری علیه اسلام سخن گفتهایم. ولی وقتی در واقعیتها دقت میکنیم، میبینیم همه ما یا بیشتر ما، وقتی به اردوگاه خود بازمیگردیم، میگوییم که ما با آنان تعارف کردیم. حق صد در صد با ماست و حق با دیگران نیست. مذهب ما بر حق است و مذهب دیگران باطل است. در اینجا هیچ مجالی برای گفتگوهای عمیق نیست.
حال آن که باید اعتقادات خود را مورد بازنگری قرار دهیم. همه سر جای خود ایستادهاند و قدم از قدم برنمیداریم. هر کدام سعی دارند که دیگران را به خودشان جذب کنند. واقعیت این است. سؤال ما این است: چرا تعصب مذهبی در پوشش تعصب طایفهای افزایش یافته است؟ وقتی فرقهگرایی جنبه فکری به خود بگیرد، باعث غنای اسلام میشود. همه گوناگونیهای فکری اگر در دایره فکریشان باقی بمانند، باعث غنامندی عناوین مهم میشوند. چون باعث میشوند که انسان به افقهای گستردهتری چشم بدوزد و از محدودیتها و تنگناها رهایی یابد.
مشکل وقتی ایجاد میشود که مذهب گرایی به طایفهگرایی تبدیل شود؛ یعنی قبیله فلان مذهب مسئله ما شود. مهم این شود که بدون در نظر داشت اندیشهها و خطوط حاکم بر مذهب، حفظ قبیله دغدغهمان گردد.
به فرهنگ تفرقه عادت کردهایم
مذهب به گروهها تبدیل شده است و گروهها به «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ» (الزخرف/23) تبدیل شدهاند. هیچ کس نیست که قدری از نظرات خود عقب نشینی کند. اگر فردی در برابر چیزهایی که بر حقیقت بودنشان اعتقاد میرود، عقبنشینی کند، در داخل مذهب علیه تروریسم فکری به راه میافتد. تروریسم فکری علیه کسانی به راه میافتد که از مسلمات دور نشدهاند بلکه فقط از روند متداول قدری فاصله گرفته است. علت این است که ما به تفرقه عادت کردهایم. حتی مذهب واحد نیز به مذاهب تبدیل شدهاند. تعصبات حاکم بر مذهب گرایی نیز میکوشند که نظرات متفاوت در درون یک مذهب را نیز تحت حاکمیت خویش درآورند.
از این رو مشکل این نیست که مسلمانان چگونه متحد شوند، بلکه مشکل این است که چگونه سنیها را در درونشان متحد کنیم. مشکل این است که چگونه شیعیان را در درونشان متحد کنیم. سایر مذاهب اسلامی نیز چنین مشکلی دارند. مشکل این است که چگونه برای گفتگو و همکاری آنان را با یکدیگر متحد نماییم. نه این که بیایند و یکدیگر را تکفیر کنند. تکفیر به ویژگی جامعه اسلامی تبدیل شده است. بدون این که با استفاده از منطق، کتاب و سنت، کفر را به درستی معنا کنیم. هر طرف و گروهی برای خود تعریف خاصی از کفر، گمراهی و نظایر آن دارد.
علل تفرقه
نمیخواهم بدبینانه قضاوت کنم، اما میخواهم به مشکل واقعی که در میان ما وجود دارد، اشاره کنم. مشکل این است که ما همچنان عقبمانده هستیم، دانش داریم و عقبمانده هستیم، تحقیق میکنیم ولی عقبمانده هستیم، در فهم نقش اسلام در زندگی و حرکت اسلام در برابر چالشها دچار عقبماندگی هستیم. چون اسلام را در زندان درون خود محبوس کردهایم و در را به روی آن بستهایم. اسلام از کوزهای رها نشده، کوزه سازان سعی میکنند که آن را به کوزههای تازهای وارد کنند و کوزه تعصب از این جمله است. عادت کردهایم که برای تعصب فلسفه بافی کنیم و بگوییم که تعصب به ما کمک میکند که اصالت خود را حفظ کنیم. ولی تعصب با تعهد و التزام فرق دارد. تعصب این است که در ذات خود خفه شوی، از انسانیت خود دست برداری و انسانیت دیگران را درک نکنی. تعصب این است که فکر جدید نداشته باشی؛ اما معنای تعهد و التزام این است که به باورهای فکری خود پویایی ببخشی. اگر تو حق داری که با دیگران اختلاف داشته باشی، پس چرا وقتی فرد دیگری با تو دچار اختلاف میشود، او را درک نمیکنی؟
کسانی که دلهای خود را برای گفتگو نمیگشایند، ضعیف و ترسو هستند؛ زیرا میترسند که حقیقت اوهام آنان را به هم بریزد. از این رو اگر نگذاریم که اسلام در هوای صاف به پرواز درآید، نمیتواند در جامعه حرکت کند. از وارد شدن اسلام به میدانهای درگیری نهراسید. نترسید از این که فهم شما از اسلام به میدانهای درگیری وارد شود؛ زیرا اسلام قوی است و میتواند از خود و احکام خود حمایت کند. اسلام میتواند از پیروان خود، وقتی دچار بدفهمی از اسلام میشوند و اصالتهای آن را به چالش میکشند، حمایت کند.
چه قدر اجلاس به راه انداختیم و بیانیه صادر کردیم. ولی آیا شده است که شعارها و تصمیمهای این اجلاسها را به طرح تبدیل کنیم؟ آیا شده است که ابزارها و راههای واقعیت بخشیدن به وحدت اسلامی را مورد بررسی قرار دهیم؟ چه ارزشی دارد که شعار بدهیم و وقتی به میان جامعه پای میگذاریم، ببینیم که موانع بسیاری نمیگذارند این شعارها به واقعیت تبدیل شوند؟ ما کسانی هستیم که در اجلاسهای وحدت اسلامی حاضر شده و سخنرانی میکنیم. ولی آیا شده است که به میدان واقعیت پا بگذاریم؟ آیا این گونه نیست که هر کس هوادار خود را دارد، گروه خود را دارد، حزب خود را دارد، جنبش خود را دارد و وحدت اسلامی به عنوان یک شعار مطرح میشود و این طایفهگرایی (و نه مذهب گرایی) است که رنگ واقعیت به خود میگیرد؟ وگرنه چرا احزاب اسلامی انقلابی، طایفهای عمل میکنند؟ همیشه گفتهایم (کلی نمیگوییم بلکه به پدیده اشاره داریم) چرا این همه طایفهگرایی افزایش یافته است؟ چرا امید نداریم که یک جنبش اسلامی با جنبش اسلامی دیگر با قلبی باز همکاری کند؟ شاید رهبران همکاری کنند؛ چون مواظب وجهه خود هستند، اما خطوط کلی جنبش اسلامی هیچگاه رنگ واقعیت به خود نمیگیرد؟ در میدان واقعیت هیچگونه همکاری میان هواداران یک حزب اسلامی با هواداران حزب اسلامی دیگر وجود ندارد. چون همه عادت کردهاند که در قالب تصویر بمانند و به میدان واقعیت پا ننهند.
انکار نمیکنیم که برخی از جنبشهای اسلامی فعال، باز اندیش هستند ولی این یک استثناست. انتظار ما از خط اسلام انقلابی که بر جهانی بودن اسلام و مسلمان کردن دنیا با حکمت و موعظه حسنه متکی است، این است که مشکل تعصبات موجود در جوامع اسلامی را حل کند. ولی میترسم بگویم، دلایلی وجود دارد که باعث میشود، این جنبشها نیز به مانند مذاهب اسلامی، فرقهگرایی تازهای را به نمایش بگذارند که جدا از یکدیگر عمل مینمایند.
از این رو همیشه از صراحت هراس داشتهایم. میگوییم صراحت نداشته باشید. چون در جامعه حساسیت وجود دارد. هستند کسانی که از کلمات سوء استفاده کرده و جامعه را به آتش میکشانند. ولی باید برای صراحت برنامه ریزی داشته باشیم. آیا روایت نمیکنیم که پیامبر فرمود: «لو تكاشفتم لما تدافنتم؛ اگر به حقیقت همدیگر پی میبردید، یکدیگر را دفن نمیکردید؟» [2] مسئله این است که هر کدام از ما از نقاط پنهان دیگری میترسد. نقاط پنهان در جامعه دینی، سیاسی و اجتماعی ما، باعث پیچیدگی واقعیت زندگیمان شده است.
از این رو اگر به اندیشههای خود باور داریم، اگر راست میگوییم و اگر از دیگران میخواهیم که اخلاص خود را ثابت کنند، چرا این همه تعارفات دروغین در حرفهایمان وجود دارد؟
اگر جامعه را زخمی نکنیم، میتوانیم آن را اصلاح کنیم. تعارف با جامعه رسوباتی ایجاد میکند که ممکن است به دفن اصالتهای جامعه بینجامد.
وحدت به عمل است نه شعار
اگر مسئله وحدت را در جامعه اسلامی مورد بررسی قرار دهیم میبینیم که غیر از اسلام ما به همه چیز مشغولیم. حزب و جنبش اسلامی شکل میگیرد، ولی این اسلام است که به حزب و جنبش تبدیل میشود و حزب، جنبش و سازمان اسلام را در درون خود به کلی فراموش مینماید. مسئله این نیست که اسلام را عمده کنند. بلکه مسئله این است که حزب، جنبش، سازمان و مرجعیت خود را بزرگ کنند. میخواهیم خود را بزرگ کنیم نه این که با حرکت در مسیر اسلام، اسلام ما را بزرگ کند.
اگر چنین نیست چرا در موضعگیریهای فکری ما این همه بچه بازی وجود دارد؟ چرا کسی نمیتواند اندیشهای متفاوت با دیگران ارائه کند؟ چرا منطقی حرف نمیزنیم؟ چرا تفاوتهای فکری به کینه و دشمنی تبدیل میشود و به گفتگوهای منطقی تبدیل نمیگردد؟ عرض کردم که نمیخواهم اتهام زنی کنم، ولی سخنم این است که اگر میخواهیم جامعه اصالت خود را بازیابد، اگر از خداوند میترسیم و اگر میخواهیم تقوای الهی را رعایت کنیم، باید واقعیتها را درک نماییم.
تقوا این نیست که خوب نماز بخوانی، خوب روزه بگیری، اگر چه همه اینها نیز از جمله تقوا هستند. تقوا این است که تقوای فکری داشته باشیم، تقوای قلبی داشته باشیم، در سخنان، موضعگیریها و تعهدات خود تقوا داشته باشیم. باید درک کنیم که ما متعصب هستیم نه متعهد. از این رو در رکود و عقبگرد اسلام ما نیز سهیم هستیم. شاید در قالب شعار و فریاد، به اسلام عناوین بزرگی بدهیم، اما وقتی به میدان عمل قدم میگذاریم، باید ببینیم که اسلام کجاست؟ این همه جنبشهای اسلامی که در نبرد فکری با جریانهای الحادی و سکولار حضور دارند، کجا هستند؟
ما وحدت اسلامی را به خاطر اسلام میخواهیم. ما وحدت اسلامی را به عنوان شعار سیاسی نمیخواهیم. ما میخواهیم که اسلام اندیشهها را متحد یا به همدیگر نزدیک نماید. ما میخواهیم که اسلام مواضع را متحد یا به همدیگر نزدیک کند تا بر اساس کلمه یکسان به دیگران توجه کند و بر اساس کلمه یکسان با دیگران به همکاری بپردازد. چون اگر هواداران و قاعده جامعه متفرق و پراکنده باشند، همکاری و همیاری بر اساس کلمه یکسان جایی ندارد.
از این رو وقتی این اجلاسهای ریز و درشت به پایان میرسند، باید به میان جامعه بیاییم، باید به میان مردم بیاییم، باید برای آنان از وحدت اسلامی سخن بگوییم، باید برای هواداران خود بگوییم که اگر اختلافاتی نیز در میان مسلمانان وجود دارد، باعث غنای اسلام میشود. باید برای مردم بگوییم که این اختلافات ناشی از فقدان درک متقابل است. برای این است که حرفهای یکدیگر را نشنیدهایم. همان طور که شاعر سروده است:
حكم النّاس على النّاس بما سمعوا عنهم وغضّوا الأعينا
فاستحالت وأنا من بينهم أذني عـــــينـــــاً وعينـــــي أذنــــاً
مردم بر اساس شنیدهها و نه دیدههای خود درباره مردمان دیگر حکم صادر کردند. به همین دلیل وضعیت دگرگون شد. من هم که یکی از آنان هستم، گوشم چشم و چشمم گوش شده است.
نظر شما درباره کسی که با گوش خود میبیند و با چشم خود میشنود، چیست؟ اجلاسها نباید به این مکانها محدود باشند. در همه جمعها، مساجد و انجمنهای ما باید از این اجلاسها وجود داشته باشد. اگر به وحدت اسلامی باور داریم و معتقدیم که وحدت اسلامی به اسلام قدرت میدهد، باید به میان مردم بیاییم. شاید مردم ما را با سنگ بزنند. همان مردمی که ما آنان را بر اساس طایفهای گرایی، کینه، سب و لعن تربیتشان کردهایم. شاید همین مردم به ما سنگ بزنند.
مسئولیت آگاهی تاریخی
اگر به راستی به اندیشه وحدت اسلامی باور داشته باشیم، این سنگ زدنها باید باعث سربلندی و افتخارمان شود. چون حقیقت این است که آگاهی به تو سنگ میزند، بلکه این عقبماندگی است که تو را سنگباران مینماید. ما میدانیم که در طول تاریخ، همین عقبماندگی بود که به پیامبران، مصلحان و اولیاء سنگ زد. مشکل ما این است که سنی و شیعه وقتی میخواهند درباره یکدیگر قضاوت کنند، خیلی تاریخی رفتار میکنند. چه کار میکنیم؟ به سراغ کتابهایی که صدها سال پیش تألیف شدهاند میرویم، کتابهایی که بیانگر نویسندگان خود هستند، ممکن است مطالب درست و نادرست در آنها وجود داشته باشد. با وجود این که در طول این صدها سال، شاید باور و اندیشههای پیروان فلان مذهب تغییر کرده باشد، اما ما باز هم این مطالب را تکرار میکنیم. ما این کتابها را حقیقت میخوانیم، در حالی که پیروان همان مذهب نیز شاید این نظر را نداشته باشند و آنها را حقیقت ندانند؛ اما ما میخواهیم عقده گشایی کنیم. میخواهیم باورهای خود را به تن دیگران کنیم، حتی اگر خودشان نافی این مطالب باشند. چون دغدغه ما کشف حقیقت نیست و میخواهیم عیبگیری کنیم. در بازی ما هر گروهی تلاش میکند که از دیگری عیب بگیرد، اما در این بازی، روح ورزش وجود ندارد.
باید با یکدیگر همگرایی و تفاهم داشته باشیم. من موافق کسانی نیستم که میگویند نباید وارد مسائل اساسی شویم. چون معتقدم مسائل جزئی ما که آکنده از بغض و دشمنی هستند، در همین مسائل اساسی ریشه دارند. باید بر اساس رعایت تقوا در گفتگو، منطق و عقلانیت در اندیشه و روش، عالمانه همه این مسائل را مورد بررسی قرار دهیم.
صدها کتاب درباره اختلافات شیعه و سنی تألیف شدهاند. کتابهای بسیاری هم در رد این کتابها نگاشته شدهاند، ولی یک گام هم به جلو برنداشتهایم. چون اغلب این کتابها در مقام ایرادگیری نوشته شدهاند، نه ایجاد همگرایی. از این رو اگر صدها سال آینده را نیز به همین روش به پیش برویم، به نتیجهای نخواهیم رسید. چون ما فقط به خودمان چشم دوختهایم و خطرات پیرامونی خود را نمیبینیم. فقط به این توجه داریم که تو چه خطری برای من داری و من چه خطری برای تو دارم. برای ما مهم این است که وقتی ذبح میکنیم، حیوان رو به قبله باشد و نام خدا را ببریم. میخواهیم ذبح ما شرعی باشد. حال آن که ما میدانیم نام خدا را نبردهایم و فقط نامی را ذکر کردهایم که گمان میکنیم، الله است؛ اما در تصوری که از الله و شیطان داریم، شاید مسئله فرق کند. ما در قبال جنبشهای اسلامی مسئول هستیم. در قبال کسانی که با طایفهگرایی بازی سیاسی میکنند، مسئول هستیم. گناه نسلهای آینده نیز به عهده ماست. چون میخواهیم آنان را نیز در تعصب، کینه، بغض و پرهیز از گفتگو مانند ما باشند. حال آن که میدانیم که این نسلها بیگناه هستند. آنان به دنیایی پا گذاشتهاند که آکنده از درگیری است و در وضعیتی قرار دارند که میخواهد همه چیز ما را ببلعد.
چرا پاکی این نسلها را حفظ نمیکنیم؟ چرا به آنان یاد نمیدهیم که منطقی بیندیشند، در گفتگوهای خود عقلانی باشند و اندیشه و روش، انسانی رفتار نمایند؟ چرا به اسم وفاداری به اسلام و مسلمین این عقبماندگی را به آنان نیز تحمیل میکنیم؟ به جامعه اسلامی نگاه کنید. به تباهی و نابودی فلسطین و اطراف آن عادت کردهایم. به تفرقه افغانستان عادت کردهایم. به مسائلی که در جهان اسلام میگذرد، عادت کردهایم. فقط واکنش نشان دادهایم و ابراز احساسات کردهایم. گریه عادت ما شده است. ادبیات عرب از مرثیهها و سخنان بدبینانه آکنده است. ما به این چیزها عادت کردهایم، اما دیگران برنامه ریزی دارند. ما هیاهو میکنیم، اما دیگران اشغال میکنند و ما در حال نزاع هستیم. وقتی در سال 1936 رهبران فلسطین در حال منازعه بودند، دشمن برنامه ریزی میکرد و انگلیس نیز در حال هماهنگی بود. ابراهیم طوقان قصیدهای سرود که من دو بیت از آن را بارها تکرار کردهام. گفت:
أيّها المخلصون للوطنيّة أيّها الحاملون عبء القضيّة
في يدينا بقيّة من بلاد فاستريحوا كي لا تطير البقيّة
ای کسانی که به میهن وفادارید! ای کسانی که بار این قضیه به دوش شماست! بقیه کشور در دست ماست، بنابراین تا زمانی که این باقیمانده از دست نرفته است، راحت باشید.
بقیه و اطراف آن هم از دست رفت. له له میزنیم که باقیمانده بقیه را به دست آوریم. ظاهراً باقیمانده بقیه را نیز به ما نخواهند داد. حتی اگر اعراب راه حل را به رسمیت بشناسند و دولت خودگردان فلسطینی را بپذیرند، باز هم دشمن چیزی به ما نخواهد داد. دولتی که هیچ خاصیتی ندارد. مهم این است که دولتی داشته باشیم؛ ولی امنیت، سیاست، آب و برق و حتی زمینهای این دولت در اختیار دشمن باشد.
آیا در پی اسلام هستید؟
مشکل ما این است که سطحی هستیم. مشکل ما این است که حرفها ما را مینشانند و بلند میکنند. دنیا فقط با کلمات با وارد تعامل میشود و ما فریاد میزنیم که گشایشی روی داده است. حتی درک نمیکنیم که سرابی بیش نیست. مشکل ما سراب عربی و سراب اسلامی است که به آن صفت عربیت و اسلام دادهایم. مشکل ما این است که فقط میدویم و چیزی نمییابیم. شاید خدا را پیدا کنیم، همان خدایی که در ابتدا از آن غافل بودیم و به خداوند توجه نداشتیم. تمام توجه ما به این سراب بود.
وقتی از کل فلسطین سخن بگوییم، شاید آن را افراط و تندروی بنامند. در حالی که در اولین اجلاس یهودیان در سال 1897، از کل فلسطین سخن گفته شد؛ اما پنجاه سال بعد در سال 1948 تجزیه فلسطین آغاز شد و اسرائیل شروع به گسترش نمود. اگر در حال حاضر در تنگنا قرار داریم، باید به آینده فکر کنیم. نباید خیال پردازی کنیم، اما باید بدانیم که بسیاری از عناصر و عوامل حاضر ممکن است در آینده نباشند. باید آیندهگرا باشیم و در رفتارهای حال حاضر خود، آینده را نیز مد نظر داشته باشیم. باید مسئولیت پذیر باشیم تا رسالت و آرمان خود را به دوش بکشیم.
سؤال این است: ای مسلمانان! آیا اسلام را میخواهید؟ این مسئله را ثابت کنید، البته نه با شعار. آیا اسلام را میخواهید یا تعصبات و خود محوریهای خود را؟ دنیا علیه اسلام اعلام جنگ کرده است. اسلامی که به آن عنوان اسلام تروریسم، اسلام افراطی، اسلام تندرو و اسلام متعصب دادهاند. از جوامع اسلامی نیز شاهد جمع میکنند. باید برای نبرد آماده شویم. وحدت اسلامی باید به معنای حضور اسلام در میان ما باشد. نه شیعه باشید و نه سنی. بلکه مسلمان شیعه و مسلمان سنی باشید؛ زیرا اگر اسلام را فراموش کردید و در حصار مذهب باقی ماندید، به ضرر اسلام هم که شده، مذهب به دین تبدیل میشود.
از این رو شیعه باید به اسلام و وابستگی خود به تشیع فکر کند. باید بدانیم که تشیع نسبت به اسلام چه جایگاهی دارد. سنی هم باید به اسلام خود فکر کند تا بداند که تسنن چه جایگاهی نسبت به اسلام دارد. تناقضات بسیاری در میدان وجود دارد، چشماندازها شاهد رویشهای بسیار است. بیایید دوباره با واقعیت روبرو شویم، باید به دین توجه داشته باشیم تا بفهمیم که چگونه میشود برای آن برنامه ریزی کنیم. باید بدانیم که چگونه برای دین برنامه ریزی کنیم. در مورد اسلام، امت، حال و آینده خود، باید از خداوند پروا کنیم. باید در ژرفای وجود خود تقوای الهی را رعایت نماییم. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» [3].
شاید نیازمند یادآوری آخرت باشیم. باید ایستادن در برابر خداوند را به یاد بیاوریم. شاید نیاز داشته باشیم که در برابر خداوند خضوع به خرج دهیم. «وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ * وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» [4] آیا بهشت میخواهید؟ «لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ» [5].
پی نوشت ها:
1- البقرة/14.
2- شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج 20، ص 292
3- الحشر/18.
4- الحشر/ 18، 19.
5- الحشر/20.
* سخنرانی علامه مرجع سید محمد حسین فضل الله (ره) در اجلاس وحدت امت اسلامی و آینده آن. بیروت 30/5/1999 م.