انقلاب اسلامی، درسها و عبرتها
آیت الله سید محمد حسین فضل الله
ترجمه: محمدجمعه امینی
سخن گفتن از انقلاب اسلامی در زندگی ما، رایحهای از جنس آرزویی بزرگ دارد که همه عمر به خاطر آن زیستیم، پس اگر ببینیم که این آرزو تحقق یافته است، چه حالی خواهیم داشت؟
اما با زبان خیال و آرزو نمیخواهیم درباره آن سخن بگوییم، بلکه از زاویه تأمل و ارزیابی میخواهیم به حرکت این آرزو در عرصه واقعیت بپردازیم. چون گامهای عملی برای طرح این ایده از راه شعار و به جریان انداختن این شعار در احساسات و عواطف امت اسلامی برداشته شد و امت اسلامی با این اندیشه و شعور، به توانی بالقوه تبدیل شد تا بر اساس اسلام که همان کلمات و وحی الهی هستند، جامعه را به حرکت در آورد.
ما در اینجا در مقام آموختن و عبرت گرفتن هستیم؛ زیرا انقلاب اسلامی، تبلور تجربه اسلامی پیشگامی در جهان معاصر است. برای مدتهای طولانی، فلسفه بافان اسلام را بر اساس مفهوم دینی از منظر اروپا مورد واکاوی قرار میدادند. معتقد بودند که اسلام غیر از عبادات و آیینهای سنتی و اخلاقیات آرمانی که از نظر معنوی چیزهایی در اختیار فرد و جامعه قرار میدهد، چیز دیگری ندارد و نمیتواند در عرصههای حکومت، سیاست، اقتصاد و اجتماع مبنای ثابتی در اختیار انسان قرار دهد. برخی از همینها ایده حکومت در اسلام را طوری مطرح میکردند که گویا در منابع اسلامی مبنا ندارد. از این رو معتقد بودند که معنا ندارد بر اساس اندیشه دولت، به عنوان چارچوب، قانونگذاری، برنامهریزی برای اقتصاد، سیاست و اجتماع و سایر نیازمندیهای زندگی برای حرکت به سمت جلو فعالیت کرد.
اما در مقابل، اندیشمندان اسلامگرا اندیشه اسلامی را مطرح کردند. اندیشهای که به اسلام به عنوان یک نظام متکامل فرامیخواند. اسلامی که هیچ یک از جنبههای زندگی را رها نمیکند، مگر این که خداوند متعال در آن حکم، قانون و مفهومی دارد. جریانهای اسلامیکوشیدند با درد و رنج و دست زدن به اقدامات خونین جهادی این اندیشه را بر جامعه تحمیل کنند. درگیری همه جانبه آغاز شد و در همه جا شهدای بسیاری تقدیم گردید. ولی این اندیشه هم چنان در حال و هوای ایده باقی ماند و حرکت محدودی داشت و به دنبال زمینه مناسبی میگشت تا پایمردان بر اساس آن ایستادگی کنند و مجاهدان بر اساس به جهاد بپردازند.اما انقلاب اسلامی به مانند یک زلزله آمد تا همه مخالفتها و موافقتهای ناشی از این درگیری را به دور بریزد و این اندیشه را به عنوان واقعیت زنده تبلور ببخشد.
این اسلام است که آمده است تا مفاهیم، قوانین، ابزارها و اهداف خود را حاکم نماید.
به این ترتیب حکومت اسلامی واقعی بازگشت، آن هم بعد از این که در حد یک ایده، آرزو و اندیشهای رؤیایی بود.
چه درسی از آن میتوان گرفت؟
در این مقاله میخواهیم به ذکر چند نکته بپردازیم و از این طریق با توجه به حرکت این انقلاب، برخی از جوانب این واقعیت را روشن و نمایان کنیم.
روش تازه در حرکت اسلامی
انقلاب اسلامی ایران طرحی تازه در حرکت اسلامی برای رسیدن به هدف در انداخت. این انقلاب از متن جامعه اسلامی با همه بخشهای آن برخاست. از این رو خود را به طبقه یا گروه خاصی منحصر نکرد. بلکه انقلاب همه مستضعفان امت اسلامی بود، چه آنهایی که زندگی ضعیفی داشتند و چه آنهایی که از نظر سیاسی، آموزشی و اقتصادی به ورطه استضعاف کشانده شده و در چنگال نظام شاهنشاهی گرفتار آمده بودند که تلاش داشت با روشهای گوناگون ستم و تحریف، امت اسلامی را از اعتقادات، تاریخ و هویت اسلامی خود دور کند. به این ترتیب این انقلاب توانست شخصیتهای ساختگی را از بدنه خود دور کند و فلسفهبافیهایی را که اندیشه انقلابی را در قالبهای معینی محبوس کرده و به خورد جامعه داده بودند به دور افکند؛ بنابراین این انقلاب آمد تا با روشهای تازهای که تابع هیچ یک از اصطلاحات آشنا برای انقلابیهای دیگر نبود، دیوارهای موجود را ویران نماید. با این کار توانست هویت واقعی برخاسته از به جریان انداختن اصطلاحات قرآنی در میان مردم، به خود بدهد که این خود دلیلی بر واقعی بودن و عملی بودن اصطلاحات قرآنی است. این امر حادثه جدیدی در تاریخ انقلاب بود.
علل و ریشههای پیروزی انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی در آغاز برای تحقق هدف مرحله ای مشخصی حرکت خود را آغاز کرد و آن نابودی نظام شاهنشاهی بر اساس شعارهای اسلامی بود تا از این راه دو هدف را تحقق ببخشد:
اول – تربیت تودههای مسلمان تا بر اساس درک عمیق مشکلاتی که برای امت اسلامی دغدغه ایجاد کردهاند، در راستای انقلاب حرکت کنند.
دوم – گرد هم آوردن گروههای دیگری که با حرکت در مسیرهای فکری دیگر که عقیده داشتند اندیشه دینی نمیتواند آزادی، استقلال و عدالت را برای مردم تأمین نماید، از فضای اندیشه اسلامی جدا شده بودند؛ اما جمع شدن آنها پیرامون شعارهای اسلامی برای تغییر دادن جامعه باعث شد که با حرکت در مسیر انقلاب، روند فکریشان تغییر کند.
در چنین حال و هوایی با روش عملی ساده، فرایند عملی غلیان حس انقلابی در درون انسانهای مسلمان آغاز گردید. فرایندی که با هیچ یک از نظریات موجود همخوانی نداشت. این نظریات اندیشه و نقیض آن را مطرح کرده و سپس آن را سبک و سنگین میکنند و در نهایت موضع خود را مشخص مینمایند. برخی از جنبشهای انقلابی سیاسی این چنین هستند. اینان مردم را در نظریات پیچیده غرق میکنند. نظریاتی که ذهن را به فضایی آکنده از ناشناختهها و پیچ و خمهای نظری میبرند که انسان را از دیدگاه روشن، زلالی و آگاهی دور مینمایند. چنین روشی ممکن است حرکت بر اساس قدرت خیزش آگاهانه که جامعه را به حرکت وامیدارد، با مانع روبرو سازد و زمینه را برای درگیریهای نظری در سایر عرصههای مبارزه فراهم کند که سرانجام ممکن است به ورود به بیراهههای ذهنی نظریه و عمل بینجامد.
رهبری انقلاب این روش نظری را رد کرد و روشی را ترجیح داد که واقعیت رنج و مشکلات را اساس طرح نظریه قرار میدهد. رهبری در عرصه عمل حضوری داشت و از منظر اسلام مفاهیمی چون ظلم، عدالت، طغیان، تغییر، ظلمی که مردم در زندگی روزانه خود با آن روبرو بودند و وحشیگری طاغوتی بر همه مقدرات امت اسلامی خیمه زده بود، برای مردم سخن میگفت. هدف او از بیان ظلم و طغیان، ارائه تصویر جایگزین برای آنها از راه تغییر دادن واقعیت بر اساس عدالت، آن هم به دور از همه نظریهپردازیهای فلسفی پیرامون این مفاهیم بود. البته طبیعی است که طرح مفهوم بر اساس واقعیت و واقعیت بر اساس مفهوم تفاوت داشته باشد. چون اولی قابل احساس است و دومی را باید تصویرسازی کرد.
این امر فضای جدیدی را برای استفاده از آیات قرآن کریم در مبارزه علیه ظلم و طرح شعارهای اساسی اسلامی مانند شعار "الله اکبر" به وجود آورد. شعارهایی که بیانگر واکنشها، احساسات، اندیشهها و چالشهای روزمره زندگی مردم بودند. چیزی که باعث شد این آیات و شعارها به توانی تبدیل شوند که درون انسان را منفجر کرده و در پیرامون او انقلاب ایجاد نماید.
هواداران انقلاب از چنان قدرت معنوی درونی و گسترده برخوردار شدند که باعث گردید که با مفاهیم دینی مربوط به این شعارها پیوند برقرار کنند. همین امر موجب گردید که جریانهای دیگر نیز با هدف موج سواری یا به دست گرفتن رهبری همراه انقلاب شوند. به این ترتیب انقلاب وارد فرایند آگاهی و هوشیاری گردید تا این که توانست همه میدان را در اختیار بگیرد. مردم انقلابی بدون این که نرمش عملی را از دست بدهند، قاطعانه در برابر این جریانات ایستادند. در عین حال که جلوی همراهی و حضور این جریانات در صحنه را نیز نمیگرفتند، برای مشخص کردن تفاوتهای فکری و عملی که جنبش اسلامی از جنبشهای دیگر، تلاش میکرد تا ماهیت نهضت را از نظر فکری و سیاسی در عرصه روش و ماهیت مشخص نماید. با این حال درگیری نهضت اسلامی علیه جریانهای انحرافی یا غیر اسلامی، روند مبارزه علیه ظلم و طغیان را به تأخیر نینداخت.
این هدف مرحلهای نیروهای مخالف را تحریک کرد که بخواهند هدف انقلاب را مهار کنند و آن را از حمایت مردمی تهی سازند. از این رو ایده تغییر شاه با حفظ نظام شاهنشاهی را مطرح کردند. دولتهای استعماری نیز از این هدف استقبال کردند که موضع انقلابی را به انقلاب معمولی و عادی تبدیل میکرد. انقلابی که به مرور زمان و گذر اوضاع طبق خواسته استعمار تغییر وجهه میداد.
ولی انقلاب در سختترین شرایط ایستادگی کرد. تا جایی که دوستان و هواداران انقلاب در مورد حکمت، واقعگرایی و آگاهی رهبری انقلاب از شرایط جهانی و داخلی پیرامون هدف به تردید افتادند. به این ترتیب شعاری که از دل هدف مرحلهای جدید برآمد، نابودی کامل نظام شاهنشاهی با همه مظاهر آن بود. حتی رهبری انقلاب ملاقات با مسئولان نظام شاه پیش از اعلام برائت یا استعفایشان را رد کرد. به این ترتیب انقلاب خود را به دنیا تحمیل کرد و هدف مرحلهای جدید را تحقق بخشید و نظام شاهنشاهی سقوط کرد.
بعد از این بسیاری از هواداران جریانات انحرافی غیر اسلامیکوشیدند با روشهای گوناگون از جمله طرح ایده دموکراسی به عنوان یکی از ویژگیهای اسلام و سخن گفتن از آزادی مردم در انتخاب نظام اسلامی یا غیر اسلامی، انقلاب اسلامی را مهار کنند. هیاهو از هر جایی بلند شد، جمعیتهای دفاع از آزادی در دنیا به راه افتادند و استعمار لباس دفاع از حقوق بشر و حق او در زندگی کردن طبق فضای تمدنی جدید به تن کرد.
رهبری ورود به بازی مینها و شنهای روان میدان سیاست را نفی نمود و در عین حال فاصله گرفتن از اصطلاحات غربی را که مفاهیم اساسی انسان مسلمان را به هم میریخت نیز رد کرد و کوشید به دشواری میان آنها وفاق ایجاد نماید. او اسلام را بدون وارد شدن به جزئیات بدیلهای که به او مشروعیت موضعگیری میبخشید، برای مردم مطرح کرد؛ بنابراین درباره اسلام و غیر آن قضیه خیلی روشن و قطعی مطرح میشد. مردم نیز میفهمیدند این اسلام است که با شعارهای آمیخته با خون شهدا و روحیه فداکاری که به صورت بیمانندی در همه عرصهها وجود داشت، بر ظلم و طغیان به پیروزی میرسد. رهبری میکوشید با قدرت و پافشاری مردم را به هدف اساسی که برپایی نظام اسلامی بر ویرانههای نظام منحرف شاهنشاهی باشد، برساند. مردم نیز به اسلام لبیک گفتند. به این ترتیب همه باورهای دیگر فرو ریختند و انقلاب اسلامی سر برآورد تا حکومت اسلامی را بر قرار کند و امت اسلامی را واداشت همانند انسانهایی که آرزوهایی در دل خود دارند، دغدغه حکومت اسلامی داشته باشند.
اینها برخی از شاخصهای سیمای روشهای تدریجی مرحلهای رسیدن به هدف هستند که با تأکید بر احساسات و عواطف به صورت منظم و هدفمند، به روشی واقعی و عملی مردم را بدون این که خودشان گمان داشته باشند، به هدف پیوند میزنند.
شاید در برابر نظریهپردازان اسلامگرایی که سعی دارند سیمای اسلامی را با همه جزئیات فکری و عملی آن ارائه دهند، این روش در ارائه تصویر اسلامی از مبارزه چیز تازهای بود. شاید نیاز باشد که عمیقاً به آن بیندیشیم تا درسی از آن بگیریم که در زمینه حرکت اسلام، به جنبشهای اسلامی نرمش و انعطاف بیشتری میبخشد تا در صورت بروز مشکلات ناشی از اختلاف نظرهای پیچیده، حرکت متوقف نشود. در این زمینه لازم است تأمل بیشتری درباره عنصر مرجعیت و نقش مهم و کارآمد آن در ایجاد پیوند ارگانیک میان رهبری و امت به خرج دهیم. مرجعیت از یک سو از فضای قدسی معنوی برخوردار است و از سوی دیگر مردم احساس میکنند که به صورت مستقیم با خط مسئولیت دینی و شرعی هماهنگ هستند. چون مرجعیت که تمثیلی از رهبری و فتوای امام معصوم است، از قداست خاصی در میان مقلدان و پیروان خود برخوردار است. هر کلامی که از مرجعیت صادر میشود قانونی شرعی است که در فردای قیامت موضعگیریهای امت اسلامی را توجیه مینماید و به گام نهادن در مسیر جهاد به امر مرجعیت معنای معنوی مرتبط با معنای شهادت میدهد.
هم چنین لازم است که از همکاری میان انقلاب و گروههای دیگری که مفاهیم و اندیشههای مخالفی در عرصه مبارزه داشتند، درس عملی دیگری بگیریم. این همکاری گاهی از باب ضرورت است و گاهی دیگر برای پرهیز از خطر. اگر رهبری و هواداران انقلاب از چنان قدرتی برخوردار باشند که در گامهای عملی و هدف خود از جریانهای دیگر تأثیر نپذیرند، برای پرهیز از اختلافات داخلی این همگرایی یک ضرورت است؛ اما اگر انقلاب از قدرت درونی کافی برای غلبه بر نیروهای دیگر و سیطره بر صحنه برخوردار نباشد، این همکاری به عنصری برای در امان نگاه داشتن انقلاب در برابر نیروهای انحرافی در قالب ائتلاف و همکاری تبدیل میشود؛ بسیاری که درک عمیقی از انقلاب و گستره معنوی و فکری آن در زندگی امت اسلامی نداشتند، نگران بودند که انقلاب به دام جریانهای غیر اسلامی نیفتد. اینان میترسیدند که نهضت اسلامی صحنه را برای جریانهای کافر خالی کند و اینها جایگزین نظام منحرفی شوند که اگر چه ظلم میکند، ولی در ویژگیهای داخلی و خارجی خود کفر به حساب نمیآید. این نظر ناشی از سطحی اندیشی است.
ارتقای فرهنگی اسلامی در زندگی امت اسلامی
شاید یکی از بهترین درسهای علمی انقلاب اسلامی ایران این باشد که رهبری اسلامی برنامه بلند مدتی برای گسترش فرهنگ اسلامی در میان امت اسلامی طراحی کرد. علما و طلاب علوم دینی تلاش کردند که مساجد را به محلی دائمی برای فعالیتهای اسلامی از جمله برنامههایی چون تفسیر قرآن، آموزش احکام دینی، درمان انحرافات با وعظ، ارشاد و راهنمایی آن هم با روشهایی که عقل و عاطفه را مخاطب قرار دهد، تبدیل کنند. تا جایی که امت عموماً به مردمی ملتزم به احکام دینی در امور عبادی، مالی، روابط فردی، اجتماعی و سیاسی تبدیل شدند. حتی نگاهشان به وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی نیز در رابطه با احکام دینی در قالب واجب، حرام و حلال تعریف میشد؛ بنابراین روند عملی زندگی روزانهشان نیز در این راستا قرار گرفت و ارتباطشان با رهبری نیز مبتنی بر همین خط بود. از این رو همان گونه که پایبندی رهبری به مفاهیم عمومی را میدید، اقدامات عملی او را نیز در چارچوب حلال و حرام ارزیابی میکرد.
خوب است در اینجا به شرط اساسی در مشروعیت رهبری در قالب مرجعیت اشاره کنیم. این شرط این است که مرجع باید دارای صلاحیت اجتهادی بالا بوده و همین طور از عدالت دینی برخوردار باشد؛ یعنی رفتار عملی او در همه عرصههای زندگی باید در خط شرع و دین قرار داشته باشد.
شاید آموزش و تربیت دینی مردم یکی از عناصر اساسی حرکت بلکه مهمترین عامل تأثیرگذار در میدان مبارزه باشد؛ زیرا تربیت دینی در هر فردی از افراد امت اسلامی، ذهنیت شرعی ایجاد میکند. طبق این ذهنیت، امت اسلامی طی یک برنامه عملی، جامعه را رصد میکند و بر اساس حساب و کتاب، حرکت کرده و میایستد. از این رو اگر دریافت که تکلیف شرعی ایجاب میکند که به موضع معینی پایبند باشد، قاطعانه در آن موضع میایستد. حتی اگر خلاف تمایلات درونی او باشد و اگر دید که تکلیف شرعی، او را به حرکت و شهادت فرامیخواند، بدون در نظر داشت همه خواهشهای سلیقهای یا واکنشهای عاطفی، شهادت به یکی از اهداف مهم شرعی او تبدیل میشود.
این همان چیزی است که ما در زندگی عملی خود در عرصه دعوت به سوی خدا و جهاد در راه او، به آن نیاز داریم؛ زیرا ما با داشتن روشهای گوناگونی از دعوت به اسلام، باید مفاهیم مهم و نظریات کلی را که اندیشه انسان مسلمان را پر میکند، ارائه کنیم. ولی این روشها نمیتوانند او را از افتادن به خطا در قضایای ریز و جزئی مصون دارند و به او نمیآموزند که چگونه این مفاهیم را به واقعیت تبدیل کند. کار به جایی رسیده است که میبینیم برخی از کسانی که غیرت اسلامی دارند و به صورت تشکیلاتی برای اسلام فعالیت میکنند، عبادات روزانه را انجام نمیدهند و آن را به بعد از تشکیل دولت اسلامی موکول مینمایند. به این ترتیب با این که در اوج واکنش و حماسه گرایی برای اسلام دارند، برای ارتکاب محرمات بهانه میتراشند. به باور آنان اسلام صرفاً یک نظام حکومتی به مانند سایر نظامهای دیگر است که میخواهند مشکلات جزئی و کلی مردم را حل کنند.
ما نیاز داریم که مسلمانان را در زندگی روزانهشان به دین، به ویژه آن دسته از مسائلی مانند عبادات که به صورت مستقیم به خداوند ربط دارند، پیوند دهیم تا نظم عملی در عرصه جهاد تحقق یابد.
شاید یکی از اموری که مسلمان باید بداند، این است که اسلام در یک نقطه اساسی با سایر نظامها تفاوت دارد و آن این است که اسلام آمده است تا انسان را از درون و برون، در عرصههای فردی و اجتماعی تغییر دهد. از این رو در همه عرصههای ممکن، حتی وقتی که حکومت اسلامی نیز وجود ندارد، مردم باید به مفاهیم و احکام اسلام پایبند باشند. حال آن که نظامهای دیگر بیرون از اجرای کلی نظریات خود در عرصههای حکومت، سیاست و اقتصاد، چنین التزامی را از مردم نمیخواهند؛ زیرا معتقدند که نظم فردی مشکلات عمومی را حل نمیکنند و این نظامها هستند که برای حل این مشکلات در چارچوب عملی عمومی آمدهاند.
هماهنگی میان علمای دین و مردم
یکی از پدیدههای انقلاب اسلامی ایران هماهنگی بینظیر میان علمای دین و امت اسلامی در همه دردها و مشکلات است. علما و طلاب علوم دینی همه فشارها و شکنجههایی را سایر افراد امت اسلامی تحمل میکردند، به جان خریدند. گاهی نیز این دردها شدیدتر بود. بسیاری از علما به خاطر پیشگامی در تظاهرات و به راه انداختن حرکتهای مردمی علیه نظام طاغوت، در معرض تبعید، آوارگی، اعدام و تیرباران قرار گرفتند. آنان برای آرمان انقلاب اسلامی هر کاری که از دستشان برمیآمد، انجام میدادند. این امر باعث شد مردم احساس کنند دعوت به جهاد که از سوی جامعه دینی مطرح میشود، فقط جنبه فکری ندارد که از برج عاج نشینی نشئت گرفته باشد، بلکه واقعیتی زنده است که پیش از دیگران در زندگی علمای دین وجود دارد.
شاید ضروری باشد که فعالان در راه ایجاد و حفظ این انسجام در همه عرصههای انقلاب اسلامی تلاش کنند تا ویژگی اسلامی در حرکت جامعه حفظ شود و نقش بزرگی در زندگی مردم پیدا کند. چون علمای دین از نمادهایمهم و تأثیرگذار در واقعیت دینی مردم هستند.
در این طرح نمیخواهیم آن گونه که در رسانهها مطرح میشود، بر جدایی میان گروه «علمای دین» و گروه «مدنی» یا «سکولارها» بپردازیم. رسانهها سعی دارند درگیری میان این دو گروه را بزرگ جلوه دهند. چون در قضیه جهاد برای اسلام، به چنین جدایشی باور نداریم. بلکه میخواهیم بر این قضیه تأکید داریم که جامعه فرهیخته دینی به خاطر حفاظت سلامت فکری و عملی آرمان و جلب حمایت مردمی برای انقلاب از طریق رابطه طبیعی مردم با مردم و حواشی آن، نقش اساسی در حرکت امت دارند.
از این رو باید در برابر تلاشهای مشکوکی که میخواهند میان نقش علمای دین در زندگی عمومی مردم و نقش فرهیختگان دیگر جدایی بیندازند، قاطعانه بایستیم. به گمان ما این اقدامات بخشی از برنامهای است که سعی دارد علمای دین در حلقه بستهای از مسائل صرفاً نظری و به دور از عمق و گستردگی قضای مردم بچرخند که این خود وجه دیگری از اندیشه جدایی دین از دولت است که به شکلی جدید خواستار جدایی علمای دین از دولت است. البته منظور ما این نیست که به علما نقش طبقاتی متفاوت از دیگران با امتیازات و حقوق خاص داده شود؛ زیرا اسلام خارج از چارچوب ولایت فقیه آن را به رسمیت نمیشناسد. ولایت فقیه جایگاه طبقاتی و تشریفاتی نیست بلکه جایگاهی پیشرو از نظر مسئولیت برای حفظ سلامت رهبری و استواری آن در خط نظری و عملی درست است.
تمام چیزی که در این زمینه میخواهیم بیان داریم این است که ما موافق کنار گذاشتن علمای دین از عرصه عمومی و دور کردن آن از انجام مسئولیت نیستیم بلکه میکوشیم آنان در متن مسئولیت قرار داشته باشند؛ اما به شرط این که ویژگی اجتماعیشان معیارهای اساسی مسئله حقوق و وظایف را تحت تأثیر قرار ندهد و آنان بدون هیچ گونه تبعیضی که باعث شکلگیری عقدههای فردی و اجتماعی شود، مانند هر کس دیگری مورد بازخواست قرار گیرند و مانند هر کس دیگری پاداش دریافت نمایند.
اجرای مفاهیم قرآنی در جامعه اسلامی
انقلاب اسلامی توانست با استفاده از واژگان قرآنی، مفاهیم اساسی واقعی چیزها را برای مردم تعریف و مشخص کند. طوری شد که این واژگان به اصطلاحات جامعه اسلامی تبدیل گردید که با کاربرد آنها هویت فرد مشخص میشد و کلمات و واژگان جریانها و گرایشهای دیگر از زبان رایج در میان مردم دور گردید؛ بنابراین عادت کردیم که واژه «مستضعفین» را به عنوان گروههای محروم و له شده ضعیف که اختیاری از خود ندارند در برابر واژه «متکبرین» بشنویم که از بالاترین امتیازاتی برخوردار هستند که سزاوار آن نیستند یا «مستکبرین» که سعی دارند برای خودشان بزرگی قائل شوند یا به آن تظاهر کنند. در جامعه واژه «طاغوت» رواج یافت که بیانگر طغیان در عرصههای سیاست، اجتماع و اقتصاد بود. واژه «شیطان» برای نمونههای شیطانی به کار رفت که در داخل و خارج با سرنوشت افراد و جوامع بازی میکردند. شیطان بزرگ برای استعمار و شیطان کوچک برای مزدوران آن به کار میرفت.
این واژگان به خاطر مفاهیم و پیامهای قرآنی و استفاده از آنها در جاهای گوناگون، در تصویرسازی از اشیاء سحرانگیز بود. این امر باعث گردید که کاربرد الفاظ در واقعیت به معنای پویایی احکام دینی مرتبط با آنها در زندگی مردم و تحریک احساسات منفی و مثبت در عمق جان مردم در برابر آنها باشد. به این ترتیب زبان رایج برای ارزیابی واقعیتها، طرح شعارهایی که بر مسئله مستضعفین زمین، تحقیر مستکبرین، نابودی حکومت طاغوت و ویران کردن مراکز آن، حال و هوای اسلامی پیدا کرد و جایگزین واژگانی چون «طبقاتی»، «بورژوازی»، «سرمایهداری» و «زحمتکش» و ... گردید. ما منکر مدلول این واژگان از حیث طبیعت معنا نیستیم، ولی احساس میکنیم که این واژگان در فضایی غیر اسلامی متولد شده و در خطوط فکری خاصی که از حیث اندیشه، روند و هدف در نمادهای غیر اسلامی تبلور یافتهاند، حرکت کردهاند؛ اما بعد از فرسوده شدن توسط دورههای غیر اسلامی و قرار گرفتن در موزه واژگان منقضی شده که استفاده از آنها حاکی از نوعی دلسوزی و مهرورزی بود، بالندگی، شادابی و کارآمدی به واژگان اسلامی بازگشت. در حالی که پیشتازان میکوشیدند چنین القا کنند که حرکت تاریخ، در مدلول فلسفی و اجتماعی آن، اجازه بازگشت به چنین واژگانی را نمیدهد. چون حرکت تاریخ به اندیشههایی بیانگر این واژگان هستند و بر آنها دلالت میکنند، اجازه بازگشت نمیدهد.
در این راستا انقلاب اسلامی واژگان غیر اسلامی حاوی مفاهیم قانونی، سیاسی و اجتماعی متفاوت با مفاهیم اسلامی را دور کرد؛ مانند واژه دموکراسی که به واژهای مأنوس و محبوب نزد مسلمانان تبدیل شده بود. تا جایی که در اندیشه مسلمانان به صفتی تبدیل شده بود که به فرد و روش میچسبید تا بیانگر خود باشد. گفته میشد: این شخص دموکرات است؛ یعنی او اهل تواضع و مداراست. این روش غیر دموکراتیک است؛ یعنی روشی ستمکارانه است. این واژه با ماهیت حکومت همراه شد (در اصل نیز این گونه است) تا بیانگر حکومتی متکی به مردم و آزاد از دیکتاتوری باشد. به این ترتیب هر گونه موضع مخالف با مفهوم این واژه به معنای خشونت، ستم و استبداد بود. معنای واقعی این واژه به کلی از میان مسلمانان رخت بربست تا جایی که خیال کردند که این واژه تمام خیرات و برکاتی را که هماهنگ با اسلام و آموزههای آن است، تحقق میبخشد. برخی از دانشمندان بزرگ نیز کوشیدند که اسلام دموکراتیک سخن بگویند. در برابر آن برخی دیگری نیز صفت مارکسیسم را برای اسلام به کار بردند؛ یعنی عقیده و عبادت را از اسلام و اقتصاد و تحلیل وضعیت موجود را از مارکسیسم گرفتند.
اما رهبر انقلاب موضع قاطع گرفت و این دو واژه و واژگان دیگر را به ریشههای فکریشان که نشان دهنده نوعی موضعگیری در حکومت، فلسفه، تاریخ و اقتصاد بودند و به صورت کلی با مفاهیم و آموزههای اسلامی تفاوت داشتند بازگرداند.
روشنگری درباره یورش استعماری علیه اسلام
یکی دیگر از محاسن انقلاب اسلامی این بود که توانست اندیشه مدونی درباره واقعیت استعمار به وجود آورد. این که استعمار و مزدوران آن از اسلامی که بخواهد به سمت حکومت برود تا ارزشها و احکام خود را در عرصه انسان و زندگی تثبیت نماید، میترسد. از این رو شاهد یورش همه جانبه استعمار در دنیا علیه این انقلاب بودیم. چون آنان خواستار آن ایده از حکومت اسلامی بودند که در راستای روش و منش خودشان باشد. در این روش، آنان برخی از احکام دینی مانند حدود و عبادت را به خورد مسلمانان میدادند و عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به مطامع حاکمان استعماری میسپردند؛ اما اسلامی که از جایگاه عزت اسلام و مسلمین که خداوند از مسلمان نمیخواهد به هیچ وجه از آن دست بکشد، بر استقلال واقعی تأکید نماید، آنان چنین اسلامی را قبول ندارند و قاطعانه آن را رد میکنند و آن را مرتجع و عقب مانده و از بقایای قرون وسطی میدانند. فقط به این دلیل که میخواهد به روش اسلامی حکومت نماید و روش غربی را قبول ندارد، به سوی اقامت حاکمیت خداوند در همه عرصههای زندگی دعوت میکند و در نظام سازی و تدوین قوانین، در مواردی که مخالفت حاکمیت خداوند باشد، موافق روشهای اروپایی نیست.
معتقدیم که ضرورت دارد تحقیق مفصلی درباره تمام چیزهایی که در چارچوب مقابله با انقلاب اسلامی ایران گفته شده است، صورت گیرد تا از این طریق روند اقدامات آتی رصد شود و با نقاط ضعفی که جهان کفر یا آن دسته از کشورهای اسلامی که مسیر عالم کفر در حرکت هستند، از آنها برای مخدوش کردن سیمای اسلام در میان مسلمانان و دیگران استفاده میکنند، آشنا شویم تا خطاها و انحرافات احتمالی در این زمینه را اصلاح کنیم. بعد از آن بکوشیم روشهای ارائه اسلام و طرح مسائل خود برای دنیا را مورد بررسی قرار دهیم. چون ضروری است اندیشه به روشی روشن و نورانی حرکت کند تا زلالی، نابی و نورانیت آن را حفظ کند. از این رو نباید موضعگیریهای خود را تابع روشهای نمایشی کنیم که ممکن است باعث ایجاد نوعی خودشیفتگی از وضعیت موجود در سطح محلی شود، ولی در سطح دنیا آثار منفی از خود به جای بگذارد. از این رو نیاز است که پیش از ارائه تصویر به دنیا، لازم است که با نحوه نشان دادن تصویر به دنیا آشنایی پیدا کنیم.
شاید هم احساس کنیم که جوانان مسلمانی که در اروپا و آمریکا و روسیه زندگی میکنند، آگاهانه و هدفمند مسئولیت پیگیری، تحلیل و نقد جریانهای مخالف را به عهده بگیرند تا از این راه دیدگاه روشنی از جنبههای گوناگون یورش استعماری دنیای کفر و روشهای آن در جهت اهداف سلطه تمدنی همه جانبه پیدا کنیم.
خداوند نور خود را کامل مینماید
از گامهای این انقلاب میآموزیم که وقتی نهضت اسلامی به روش جهادی پای به میدان زندگی گذاشت، چگونه در شرایط بسیار دشوار الطاف الهی شامل حال آن شد. گویا این خداوند بود که شرایطی را فراهم کرد که به گونهای غیرمنتظره، انقلاب از این بحرانها و تنگناها نجات یابد و رهبری و مردم از تأییدات بیشتر خداوند برخوردار گردند. ولی این نیز مانع از آن نمیشود که شرایط منطقی و عینی موجود در شخصیت رهبری، ایستادگی انقلاب در روش اسلامی، روشهای عملی برای در هم شکستن مقاومت حکومت طاغوتی، بهره برداری از شرایط سیاسی پیرامون خیزش سیاسی انقلابی و سایر روشهای واقعی که تابع سنتهای الهی در هستی هستند، مورد بررسی قرار ندهیم. به این ترتیب میتوان چنین فهمید دیدگاهی که میخواهیم بر رویکرد عملی مجاهدان مسلمان در همه جا حاکم باشد، شرایط عینی و منطقی اشیاء را از بین نمیبرد. چون چنین تفسیری با الطاف الهی که بر اساس علل پیدا و نهان اشیاء شرایط میدانی مناسب را فراهم مینماید، منافات ندارد.
شاید روشی که اسلام برای مبارزه میخواهد این باشد که نباید غرق در امور غیبی شود و از اسباب و علل واقعی دور گردد. هم چنین نمیخواهد فقط محسوسات را در نظر بگیرد و از امداد غیبی الهی غفلت ورزد. بلکه باید میان این دو توازن برقرار نماید. باید بداند که برخی اوقات، غیب شرایط غیرمنتظرهای را فراهم میآورد و واقعیت نیز جز بر اساس سنتهای الهی موجود در نظام هستی حرکت نمیکند. چون هستی نتیجه اراده الهی است که اقتضا میکند اشیاء جز به اسباب پیدا و نهان طبیعی آن ایجاد نشوند؛ بنابراین نه در مجهولات غرق شویم و نه از واقعیتها دور گردیم.
نگاه واقعی و فراگیر به امور
یکی از قضایایی که در تصویرسازی از آینده انقلاب اسلامی بر اساس وضعیت موجود، با آن روبرو هستیم، این است که نیروهای مخالف داخلی در قالب شخصیتهای ساختگی نژادی و منطقهای یا محورهای فردی و جمعی که ممکن است لباس اسلام نیز به تن داشته باشند، سعی میکنند که به روشهای گوناگون در برابر اسلام سنگ اندازی کنند. از این رو لازم است ماهیت مشکلاتی داخلی و خارجی را که برای نابودی اسلام و مسلمین برنامهریزی میکنند، کشف کنیم. نباید در مقابله با مشکلات و پیچیدگیهای موجود به کلیاتی بسنده کنیم که به ویژگیها و زمینههای اشیاء کاری ندارند؛ زیرا این کار ما را از واقعیتها دور و غرق در ابهامات فکری مینماید؛ بنابراین باید توسط راه حلهای واقعی و نه راه حلهای آرمانی، به مصاف مشکلات برویم.
به این مناسبت خوب است به دیدگاه مدینه فاضله برخی از مبارزان مسلمان اشارهای داشته باشیم. آنان تصور میکنند وقتی که حکومت اسلامی تشکیل شود، حکومتی بدون مشکل خواهد بود؛ زیرا تمام مشکلات انسان را حل میکند؛ اما باید اشاره کنیم که چنین دیدگاهی واقعیت ندارد؛ زیرا مشکلات واقعی به ماهیت پیچیده ترکیب انسان ارتباط دارد که میتواند منبع بسیاری از نگرانیها باشد و سرگردانیهای بسیاری را برای ما به وجود آورد.
این امر ما را وامیدارد که با اندیشه بازگردان اسلام به عرصه زندگی به عنوان اندیشهای روبرو شویم که به صورت واقعی و عادلانه با مشکلات تعامل میکند. تعاملی که از نگاهی سریع، اندیشه پیچیده یا مصلحت فردی محدود نشئت نمیگیرد، بلکه از نگاه فراگیر و واقعی به ماهیت اشیاء نشئت میگیرد؛ بنابراین حرکت بر اساس مقابله و رویارویی با مشکلات است نه غافل شدن و فرار کردن از آنها.
این امر را میتوان در انقلاب اسلامی ایران درک کرد که بدون از پای افتادن در برابر مشکلات، با هوشیاری و واقعگرایی با مشکلات برخورد میکند. در حالی که دیگران میخواهند پوست خربزه زیر پای انقلاب بیندازند. این همان چیزی است که وفاداران به انقلاب اسلامی باید در برابر آن شکیبایی به خرج دهند، نباید در برابر آنها شکست بخورند و نباید از آن دلگیر شوند. بلکه باید با آن به عنوان حقیقتی واقعی از مبارزه و زندگی وارد تعامل شوند.
تأملی پیرامون مفهوم آزادی فکری و سیاسی در اسلام
شاید نیاز باید که پیرامون مفهوم آزادی فکری و سیاسی در دولت اسلامی با توجه به تجربه حکومت اسلامی در ایران تأملی به خرج دهیم. برخیها در تحقیقات اسلامی خود چنین مطرح کردهاند که اسلام برای جریانها و اندیشههای مخالف، آزادی فکری و سیاسی قائل نیست. به این دلیل که امکان ندارد اسلام موافق باشد که زمینه را برای کسانی فراهم شود که بیایند و مبانی و فکری سیاسی دین را ویران نمایند، مردم را از راه اسلام گمراه کنند و آنان را از ایمان دور نمایند. از این رو فقها فتوا دادهاند که خرید و فروش کتابهای ضلال حرام است. بر اساس این طرز تفکر این تبلیغات علیه اسلام به راه افتاد که اسلام برای آزادی اندیشه انسان احترام قائل نیست و به مخالفان اجازه بیان نظرات نمیدهد. اندیشمندان مسلمان به این شبهه پاسخ دادهاند که اسلام به آزادی به شیوه دموکراسی باور ندارد؛ زیرا دموکراسی به اندیشه خاصی متعهد نیست. بلکه چارچوبی است که میتواند هر اندیشهای را با هر رنگی در بربگیرد. البته به شرطی که مردم توسط نمایندگان خود آن را انتخاب کنند؛ اما اسلام به آزادی در چارچوب مصلحت انسان که ریشه در شریعت الهی دارد، باور دارد. از این رو امکان ندارد به آزادیهای مخالف با مصلحت انسانی آزادی عمل دهد.
ولی الآن با توجه به تجارب اسلامی معاصر، احساس میکنیم که باید به این قضیه به گونهای جدید بیندیشیم. انقلاب اسلامی حتی به احزاب سیاسی مخالف با اندیشه خود مانند حزب توده آزادی عمل داد. انقلاب جلوی این حزب را نگرفت، بلکه کوشید از جایگاه تازهای که بررسی عرصه سیاسی فعالیت امت اسلامی، وارد مبارزه فکری و عملی با آن شود. چرا که احساس میکند از چنان قدرتی برخوردار است که میتواند در یک رویارویی آرام با نیروهای حاضر در میدان، توان واقعی خود را به رخ آنها بکشد. به این ترتیب میتواند بدون دست یازیدن به خشونت، فشار و تصفیه، به صورت آرام آنان را در خود ذوب نماید. چون هر گونه اعمال خشونت علیه جریانهای فکری مخالف، باعث بزرگنمایی آنها شده، همنوایی مردم با آنها را برمیانگیزد و سبب گسترش دامنه نفوذ سیاسی و مردمیشان میشود.
در چارچوب این اندیشه، میبینیم که انقلاب اسلامی هدف خود را که همان حمایت از اسلام در برابر توطئههای دشمنان باشد، کار نمیگذارد. بلکه به عنوان راهی برای تحقق هدف، وسیله را که عبارت از اعمال فشار فیزیکی و معنوی علیه اندیشههای دیگر باشد، تغییر میدهد. در این حالت ابزار جدید، دور کردن این جریانها از باور هواداران، با نشان دادن چهره واقعی ابزارها، اهداف و اندیشههای این جریانها به آنهاست. این تجربه جدید شایسته بررسی، تأمل و پیگیری است تا به مسئله آزادی در اسلام به روش و روحیه تازهای پرداخته شود.
تجربه شایسته بررسی و تأمل
تجربه انقلاب اسلامی ایران از آن دسته تجاربی است که شایسته تأمل و بررسی است. چون دیدگاهی که انقلاب اسلامی برای حکومت اسلامی مطرح کرد – بر حسب تفاوت در دیدگاههای اجتهادی مسلمانان – با دیدگاهی که این قضیه را در قالب خلافت اسلامی به عنوان تداوم خلافت گذشته با اندکی اختلاف در جزئیات و دیدگاهی که قضیه را در قالب شورا با شکل دموکراتیک و محتوای متفاوت میکند و دیدگاهی که ولایت فقیه را به صورت حکومت مطلقه مطرح میکند که نوعی استبداد را میرساند و فردگرایی مقدسی که هیچ کس توان مخالفت و اعتراض به آن را ندارد، فرق میکند. به این ترتیب اندیشه منسجم در این موضوع این است که حکومت اسلامی نشانگر تصویر واقعی از زمانه نیست که با روش و نگاه زمانه اشیاء هماهنگ باشد، بلکه نشانگر تصویر تاریخی و گذشتهنگر است. به همین دلیل در داخل، حتی از سوی برخی از افراد شاخص مرجعیت و در خارج از سوی دستگاههای کافر و گمراه تبلیغات مخالف به راه افتاد تا تصویری تاریک، سیاه و بدوی از حکومت اسلامی ارائه کنند.
تجربه جدید اسلامی آمده است تا تصویری متناسب با زمانه ارائه دهد که نه با اندیشه ولایت فقیه بیگانه باشد و نه با روشهای جدید در اداره حکومت و نه به استبداد مجال دهد که سیمای چنین حکومتی را مخدوش سازد. بعد از این که علما و فقها، برای تضمین سلامت فقهی و دینی این روش، مبانی اجتهادی آن را کامل کردند، این شکل از حکومتداری در ایران اجرا گردید. ما احساس میکنیم که در پرتو کتاب و سنت و رعایت مصالح علیای اسلامی در حال و آینده اسلام، این تجربه باید مورد واکاوی و بررسی قرار گیرد تا تصویری روشن، پیشرفته و نورانی از حکومت اسلامی، دارای مزایای بسیار و عاری از معایب، شکل بگیرد.
دستاوردهای بسیار انقلاب اسلامی
در خاتمه برداشت ما این است که انقلاب اسلامی در عمر کوتاه خود، دستاوردهای بسیاری داشته است. انقلاب اسلامی توانست با بهرهگیری از فضای رسانهای ناشی از موضعگیریهای موافقان و مخالفان، اسلام را به همه جای دنیا برساند. همین طور توانست با استفاده از روح اسلامی تازهای که در روح و روان نسلهای مسلمان معاصر بدمد، مبارزه اسلامی را وارد عرصههای تازهای نماید.
ما همچنان هر روز منتظر دستاوردهای تازه انقلاب اسلامی هستیم. روح بزرگ رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خمینی، هر روز دلیل تازهای برای وفاداری و اخلاص به این اندیشه، این انقلاب و این مسیر در اختیار ما قرار میدهد. خداوند او را به عنوان نماد وحدت و جهاد حفظ نماید، خداوند انقلاب پیشروی او را برای امت اسلامی حفظ فرماید و همه شما را حفظ نماید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
تذکر یک نکته: این مقاله ابتدا در مجله الحکمة، شماره 8، صفر 1401 هـ نشر گردید. بعد از آن در قالب کتاب مع الحکمة فی خط الاسلام معظم له در سال 1985 م ص 141-168 بار دیگر به نشر رسید.