التزام اعتقادی و عملی
در اصول کفر و ایمان دو محدوده وجود دارد. محدوده اول مبنای اعتقادی است که التزام فکری بر آن مبتنی میباشد و به مسائلی چون توحید و ریشهها و امتدادهای آن و رسالت و پویایی آن در پیروی از پیامبر و ایمان به روز واپسین مربوط میشود. هر کس چنین التزامهایی برایش فراهم شد مسلمان مؤمن است و هر کس همه یا بعضی از آنها را انکار نمود کافر میباشد.
محدوده دوّم التزام عملی در رابطه انسان با مؤمنان دیگر است. یعنی این که احساس پیوند معنوی و روانی و عملی کند و مانند عضو یک بدن احساسات و عواطف قلبیاش با آنها درآمیزد و با آنان احساس وحدت و یگانگی نماید. وحدتی که در ایمان مشترک تبلور یافته و به وحدت در ارتباطات انسانی ادامه مییابد. حدیث روایت شده از همین یگانگی در احساس سخن میگوید: «مثال مؤمنان در مودت و رحمت مثل بدن واحد است که اگر عضوی از آن شکایت کند دیگر اعضا با برافروختگی و شب بیداری با او همراهی میکنند.» یعنی مسلمانان تجسّم بخش وحدت جسمی هستند که تمام اعضای آن با همه شرایط ناگواری که وجود دارد با یکدیگر همراهی و هماهنگی دارند و هیچ یک از آنها از نظر دغدغهها و احساسها و عواطف از دیگری جدا نیست.
همین مطلب را از این حدیث شریف نیز میتوان برداشت کرد: «کسی از شما ایمان نیاورد مگر اینکه آنچه را برای خود دوست دارد برای برادرش نیز بخواهد و آنچه را برای خود دوست نمیدارد برای برادرش نیز دوست نداشته باشد.» این آیه دلالت بر آن دارد که رویکرد مؤمن به مؤمن دیگر باید به گونهای باشد که گویا با خودش رو به رو میباشد، به نحوی که تمام موارد مثبت و منفی روانی و چشم اندازهای معنوی او در شخصیت عاطفی و عملیاش یکی میباشد. این دو حدیث دلالت بر آن دارند که ایمان با جنبه عاطفی و عملی انسان سر و کار دارد. به نحوی که ایمان تبلور جنبه مثبت و کفر جنبه منفی در حرکت فردی انسان مؤمن قرار میگیرد. این امر نشان میدهد که ایمان و کفر فقط یک حالت صرفاً اعتقادی و فکری نیست بلکه در کنار آن حالتی عملی و رفتاری است. در حدیث آمده است که ایمان عقیده و عمل است. امام علی (ع) از رسول خدا (ص) روایت میکند: «ایمان اقرار به زبان و معرفت به قلب و عمل به اعضاست.» اینکه در بعضی احادیث آمده است بعضی از رفتارهای اخلاقی منفی از اصول کفر و ایمان هستند با همین دیدگاه تفسیر میشود.
نشانههای رفتار عدوانی
در این ارتباط به حدیثی از رسول خدا (ص) بر میخوریم. اسحاق بن عمار میگوید: شنیدم که امام صادق (ع) میفرماید: رسول خدا (ص) فرمود: «ای کسانی که به زبان ایمان آوردهاید و ایمان به قلبهایشان راه نیافته است! مسلمانان را مذمت نکنید و دنبال مسائل پنهانی ایشان مباشید. زیرا هر کس دنبال مسائل مخفی مسلمانان باشد، خداوند نیز به دنبال مسائل پنهان میگردد و هر کس که خداوند پیگیر امور پنهان او باشد، او را رسوا میکند، هر چند که در درون خود باشد.»
ما شاهد هستیم که بعضی از مسلمانان چنین رفتار عدوانی را علیه مسلمانان دیگر دارند و دنبال عیوب مردم هستند و در مسائل مخفی آنان تجسّس میکنند. این کار آنان انحراف از ایمان قلبی است. زیرا مؤمنی که نور ایمان عقل و قلب او را روشن کرده باشد چنین اخلاقی ندارد که به گونهای دنبال مسلمانان راه بیفتد که موجب گردد جایگاه از بین برود و نگاه احترام آمیز جامعه به ایشان با بدگوییهای او از بین برود. حدیث میفرماید که خداوند آنان را مجازات خواهد کرد و با برملا کردن مسائل پنهانی زندگی فردی آنان، رسوایشان خواهد نمود. این واکنشی به رفتار خود ایشان است که در پی مسائل مخفی و پنهان مسلمانان دیگر میباشند و صفات ناپسندیدهای را به ایشان نسبت میدهند. اینان پیش از آنکه در آخرت رسوا شوند در زندگی دنیوی خود نیز رسوا میگردند، آن هم به خاطر این جنایت اخلاقی که در حق جامعه اسلامی و آبرو داران مسلمان مرتکب میشوند.
ا ز همه اینها می توان چنین برداشت کرد که این رفتار به کفر رویکرد دارد و از طریق روانی ممکن است فضا را برای کفر اعتقادی آماده گرداند. وقتی انسانی دچار خلأ معنوی شود ممکن است که کفر اعتقادی بر او مستولی شود.
روایت دیگری از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است که آن دو بزرگوار میفرمایند: «نزدیکترین حالات بنده به کفر این است که برادر دینی فردی باشد ولی دائماً به دنبال لغزشهای او باشد تا روزی به واسطه آنها به او فشار بیاورد.» این حدیث دارد نوعی برادری را به ما معرفی می نماید. فردی به واسطه دین به فرد دیگری ارتباط پیدا میکند و این برادری ایجاب مینماید که او رعایت صداقت و امانتداری را بنماید. ولی این گونه نیست و او در درون خود خیانتکار است و سعی مینماید که با سوء استفاده از ارتباط خود با این مؤمن و این که مؤمن به جهت اعتمادی که به او دارد عیوب و اسرار خود را از او پنهان نمیدارد و بدون پروا به شکل طبیعی با او ارتباط برقرار میکند، از این اعتماد او برای خیانت به برادری و صداقت موجود، تمام عیوب و لغزشهایی را که از برادر ایمانی خود میبیند ثبت و ضبط نماید تا اگر روزی به دلایل گوناگون این رابطه از هم گسست از این اسرار برای تهدید او استفاده کند و او را رسوا نماید تا مطالبات ناحقی را که از او دارد برآورده سازد.
این پس زمینه خیانتگرایی نشان از روحیه تجاوزگرانه علیه مؤمنان دارد. این مرد منافق و خیانتکار برنامه ریزی میکند که برای تخریب سیمای مؤمنان از معلومات منفی خود از ایشان سؤ استفاده نماید. این امر با قاعده ایمانی و اخلاقی که بر عمق برادری بین مؤمنان تأکید دارد منافات دارد. برادری ایمانی برای اصلاح امور مؤمنان و حمایت از وضعیت ایشان و حفظ جایگاه و رویکرد به تمام مسائل خیر موجود در رابطه با ایشان کاربرد دارد.
این از اخلاق کافرانی به شمار میآید که از اصول و قواعد جامعه اسلامی بیرون شدهاند. در حالی که بر طبق این قواعد مسلمانان یک خانواده و یک بدن هستند. بدین ترتیب آنان به صورت کلی از اصول و ارکان ایمان دور شده و به اصول و ارکان کفر نزدیک میشوند.
خسارت دوگانه
درباره اصول و ارکان کفر از امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «هر کس مطلبی را درباره مؤمنی بگوید که بخواهد به واسطه آن بر او عیب بگیرد و آبرو او را بریزد تا او را از دید مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود به ولایت شیطان بیرون فرستد. آنگاه شیطان نیز او را نپذیرد.»
الشین: عیب
شانه، یشینه: مخالف با زینت دادن است.
مروءة: مروة انسانی. آدابی که رعایت آن بوسیله انسان سبب پیدا شدن اخلاق نیکو و عادتهای زیبا برای او میگردد و این با کنارهگیری انسان از مباحات ایجاد میشود. مثل خوردن در بازار که هر کس چنین کند در نگاه عموم سبک میگردد. شهید – خدایش رحمت کند – گفته است: مروّت پیراستن نفس از پستی و خواری است که با الگوهای خوب همخوانی ندارد. مثل مسخره کردن و کشف عورت.
أخرجه الله من ولایته: یعنی خداوند او را از محبت و نصرت خویش محروم می نماید.
این حدیث تأکید میدارد انسانی که برای ساقط کردن مسلمانان مؤمن دیگر برنامه ریزی میکند و عیوب نهان آنها را که به صورت اتفاقی و یا ابزارهای خاص از آنها مطلع شده است آشکار میسازد و میکوشد که شخصیت انسانی ایشان را ویران و نابود کند و به دور از ارزشهای رفیع اخلاقی به شکل منفی از ایشان سخن بگوید تا آنان از چشم مردم بیفتند و تحقیر شوند و از جامعه طرد و منزوی گردند، چنین انسانی از دایره محبت و یاری خداوند بیرون است. زیرا او به اولیای الهی اهانت کرده و در درون خویش عداوت و کینه ایشان را دارد و طوری عمل میکند که موقعیت اجتماعی ایشان را پائین بیاورد. آن هم در شرایطی که خداوند می فرماید اولیای او فاقد عصمت هستند ولی با این حال آنان به اسباب طاعت و بندگی دست مییابد و از گناه و معصیت دوری میگزینند و اگر گاهی به گناهی افتادند به درگاه خداوند توبه میکنند. خصوصاً که خداوند برای مؤمن حرمت فراوانی قائل است و از مردم نیز خواسته است که حرکت او را نگه دارند و با التزام به ایمان و خطوط اعتقادی کرامت مؤمن را حفظ کنند.
خداوند چنین انسان عیب جویی را از محبت و نصرت خود دور میکند. چرا به خاطر انحراف از التزامهای ایمانی سزاوار چنین مجازاتی است. التزام ایمان این است که در رابطه با مؤمنان دیگر روش اخلاقی دینی را در پیش گیرد. بنابراین به خاطر مخالفت با پروردگار خود، او را به شیطان وا میگذارد.
امّا اینکه شیطان نیز او را رد میکند، صاحب مرآة العقول میگوید: هدف شیطان از گمراه کردن بنی آدم، افزودن بر تعداد پیروان و دوست داران خود نیست که در صورت اطاعت و پیروی از او، به ایشان محبت بورزد و یاری شان نماید بلکه هدفش این است که اسباب هلاکت و عذاب ایشان را فراهم سازد. چرا که شیطان عداوتی دیرینه با پدرشان حضرت آدم دارد و هرگاه به چنین هدفی رسید، ایشان وامیگذارد و سرزنششان میکند و هیچ توجهی به ایشان نمینماید نه در دنیا و نه در آخرت. خداوند در توصیف این حالت شیطان میفرماید: «كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلإنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ» (حشر/ ١٦). در آخرت نیز از زبان شیطان چنین میفرماید: «فَلا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ» (ابراهیم/ ٢٢). بنابراین متوجه میشویم که وارد شدن فردی به ولایت شیطان سبب نزدیک شدن به خط کفر میشود. شاید علت عدم پذیرش او توسط شیطان هم این باشد که شیطان به این مقدار هم بسنده نمیکند. زیرا این فرد هنوز هم بر حسب ظاهر وابستگی به اسلام دارد و هدف شیطان این است که او کاملاً به دایره کفر انتقال یابد.
نظام اخلاقی اسلام میخواهد که انسان را به سوی خداوند اوج بدهد. حال آن که انحراف از اخلاق اسلامی به منزله فرو غلتیدن به حالت انحطاطی است که او را از خداوند دور کرده و نمیگذارد که به خداوند نزدیک شود و سبب میگردد که به فضای کفر نزدیک شود و همین فضای کفر است که درون انسان را از حق و خیر و ایمان تهی میگرداند.
ریشه کن شدن دین
امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) روایت میکند که آن حضرت فرمود: «آگاه باشید که در کینه توزی ریشه کن کنندگی است، منظور ریشه کن شدن مو نیست بلکه ریشه کن شدن دین است.»
و در پایان از آن حضرت روایت میکند: «بیماری ملتهای دیگر به شما سرایت کند که آن کینه توزی است و آن ریشه کن کننده میباشد.»
این حدیث تأکید میورزد که مسمانان در روابط خویش با یکدیگر نباید با بغض و کینه توزی رفتار کنند. نباید در قلب و زندگی خود به خاطر بعضی مسائل منفی از مسلمان دیگر کینه به دل داشته باشد. زیرا جزو اخلاق اسلامی این است که مؤمن برادر دینی خود را دوست داشته باشد. بنابر برادری ایمانی، قلب با محبت خالصی به قلب دیگری رویکرد دارد. حتی خداوند خطاب به مؤمنان چنین میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/ 10) و میفرماید: «فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» این آیات بیان میدارند که ممکن است بعضی مشکلات شخصی بین مؤمنان به وجود آید، اما مؤمنان دیگر باید برای اصلاح دخالت کنند تا روابط حسنه مؤمنان هم چنان پابرجا باقی بماند.
حدیث شریف تأکید میورزد که کینه توزی بسیار خطرناک است و طبق بیان حدیث کینه توزی به معنای ریشه کن شدن دین است همان گونه که تیغ مو را میتراشد. زیرا این عقده روانی ممکن است انسان را وادار به انجام بعضی رفتارهایی کند که او را از خط راست اسلامی و آموزهها اخلاقی و معنوی منحرف کرده و به اصول عملی کفر نزدیک سازد.
خداوند متعال بیان میدارد داشتن عقده توسط فرد مسلمان از برادر دینی دیگرش جزو اخلاقیات بهشتیان نیست. خداوند میفرماید: «وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ» (حجر/ ٤٧). این آیه بیان میدارد که مؤمن نباید در دنیا چنین اخلاق منفی داشته باشد تا بتواند با فضای بهشت هماهنگ شود که هرگز این نوع از کینه و بغض را نمیپذیرد.
در حدیث دیگری رسول خدا (ص) میفرماید: «هر کس سلطان را به خشم خداوند راضی نماید از دین خدا بیرون رفته است.» این حدیث تأکید دارد که التزام به دین و پای بندی به اصول زنده آن اقتضایش این است که انسان در تمام امور زندگی، رضایت الهی را بدست آورد و در تمام و گفتار خود، چه در امور فردی و چه در رابطه با دیگران، خداوند را در نظر داشته باشد. خصوصاً اگر در مسائل عمومی مردم از نوعی سیطره و سلطه برخوردار باشند و بعضیها از آنان بخواهند کارهایی را انجام دهند که خداوند از آنها نهی کرده است و بدانها رضایت ندارد. در این صورت بعضیها برای کسب رضایت حاکمان، خواستههای آنان را اجرا میکنند، بدون این که التزامهای دینی و اطاعت از اوامر و نواهی خداوند را در نظر بگیرند. او بین خشم خداوند و خشم فلان حاکم موازنه صورت میدهد و برای کسب رضایت آفریده، خشم آفریدگار را به جان میخرد. این امر دلالت بر آن دارد که خداوند هیچ جایگاهی در محاسبات او جای ندارد. بدین ترتیب او از نظر محتوای معنوی و خط شرعی از دین خدا بیرون رفته است.
معیار دقیق تفاوت بین ایمان که انسان به واسطه آن به قرب الهی نایل شود و کفر همین است. این که انسان رضایت خداوند را اصلاً در نظر نگیرد و خداوند را سبکترین ناظران کارهای خود در نظر بگیرد و ترس او از بندگان خداوند بیشتر از ترس او از خود خداوند باشد. اساس کفر عملی همین است.
در حدیث دیگری از امام باقر (ع) آمده است: «دین ندارد کسی که اطاعت از عصیانگر خداوند را بپذیرد و دین ندارد کسی که دروغ بستن بر خداوند را بپذیرد و دین ندارد کسی که انکار چیزی از آیات الهی را بپذیرد.» این کلمات روشن، مرز دین داری و بیدینی را خیلی به روشنی بیان میدارند که خیلی از عنوانهایی را که منجر به بیرون رفتن انسان از دین میشود در بر میگیرد.
در فراز اول به خضوع عملی میپردازد. هم التزام درونی و هم التزام عملی نسبت به کسانی که دارند معصیت خدا را مرتکب میشوند و او نیز کورکورانه از ایشان اطاعت نماید. در حالی که دین به او دستور میدهد از خدا اطاعت کند. بدین ترتیب او عملاً از دایره دین بیرون رفته است.
در فراز دوّم امام (ع) از کسانی سخن میگوید که حرفهای باطل اهل باطل و دروغ بستنهای آنان را بر خداوند در زمینه احکام و شرع میپذیرند. این امر باعث میشود که آنان از دایره ایمان بیرون شوند. زیرا ایمان با دروغ گویی جمع نمیشود. دروغ بستن به خداوند، نوعی تجاوز و عصیانگری در برابر حق است که خداوند آن وضع و وحی نموده است. خداوند میفرماید: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (انعام/ ٢١) و نیز میفرماید: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُولَئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ» (أعراف/ ٣٧).
و در فراز سوّم حدیث شریف به کسانی میپردازد که آیات الهی موجود در کتاب خداوند را انکار میکنند و به چیزهایی که با آیات الهی منافات دارند و یا از نظر فکری و حقایق دینی با آنها تضاد دارند ملتزم هستند. این امر به تکذیب خداوند و وحی او منجر میشود که از بارزترین مصادیق کفر است. خلاصه این که مسأله ایمان جنبه فکری و احساسی و اخلاقی و عملی دارد و مؤمن باید از نظر فکر و عمل بدانها ملتزم باشد. زیرا وابستگی دینی حقایق دور شود به کفر نزدیک شده است. چرا که بین او و حقایق ایمانی فاصله افتاده است. والحمد لله رب العالمین.