در گفتار پیشین به ذهنیت بعضی از اصحاب ائمه (ع) نسبت به کسانی که از نظر اعتقادی یا مذهبی با ایشان اختلاف داشتند اشاره کردیم و گفتیم که ائمه (ع) طبق دیدگاه قرآنی خود چگونه به ایشان پاسخ دادند، قرآن کریم مسأله را به اصول اعتقادی ایمانی باز میگرداند که اساس جدایش بین اسلام و کفر را تشکیل میدهد و آنها عبارتند از توحید و نبوت و معاد. آن بزرگواران اعتقاد داشتند آن چه مسلمانان در دو مدرسه امامت و خلافت در آنها اختلاف دارند باز هم در گستره اسلامی قرار میگیرد و هرگز مسأله به شکل اختلاف کفر و اسلام نمیباشد.
روایتی در کافی از علی بن ابراهیم وجود دارد. او از پدرش از ابن أبی عمیر از هشام بن سالم از زراره روایت میکند: من و حمران بن أعین یا من و بکیر بر أبی جعفر محمد باقر (ع) وارد شدیم. گوید: به ایشان گفتم: ما مطمار میکشیم؟ فرمود: مطمار چیست؟ گفتم: خط و ریسمان کشی بنّایی. هر کس از علوی و غیر آن که موافق ما بود با او دوستی میورزیم و هر کس با ما مخالف بود از علوی و غیر آن از او برائت میجوئیم. حضرت به من فرمود: ای زراره! فرمایش خداوند راستتر از گفته توست. پس کجایند آن کسانی که خدای عزوجل فرموده است: «إِلا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً» (نساء/٩٨). کجایند کسانی که به کار خدا امید دارند؟ کجایند کسانی که عمل نیک و بد را به هم آمیختهاند؟ کجایند اصحاب اعراف؟ کجاست سبب تألیف قلوب ایشان؟
حماد به این حدیث میافزاید که زراره گفت: «آن چنان صدای ابو جعفر و من بالا رفت که فردی که بر دروازه بود آن را شنید.»
جمیل نیز میافزاید که زراره گفت: «وقتی که حرف بین من و آن حضرت بسیار شد، به من فرمود: ای زراره! خداوند حق دارد که گمراه کننده را وارد بهشت نکند.»
در احادیث گذشته دیدیم که اصحاب ائمه (ع) عقیده داشتند مخالفان ایشان از رحمت خداوند به دور هستد، لذا ملتزم به برائت از ایشان بودند و فکر وارد شدن ایشان به بهشت را نفی میکردند. در این حدیث نیز این زراره همین دیدگاه منفی را مورد تأکید قرار میدهد و عقیده دارد جز کسی که دارای عقیده درست باشد کس دیگری وارد بهشت نمیشود و این گروه همان معتقدان به امامت هستند. اما امام باقر (ع) اشتباه او را آشکار ساخت. زیرا خداوند از کسانی سخن به میان میآورد که معتقد به اعتقادات امامیه نیستند و ممکن است که رحمت خداوند نیز شامل حال آنان گردد. چرا که حجت برای ایشان اقامه نشده است یا اینکه آنان کار نیک و بد را با هم آمیختهاند یا آنان از امید واران به کار پروردگار هستند یا جزو اهل اعراف میباشند که نامشان در قرآن آمده است و قرآن میگوید که ممکن است آنان به خاطر نیکیهایی که انجام دادهاند، رحمت الهی آنان را فراگیرد و آنان نیز وارد بهشت شوند.
طبق اضافات بر حدیث، به نظر میرسد که زراره قانع نشده است و به امام (ع) اعتراض میکند، آن چنان که صدایش در مجادله و صدای امام (ع) در پاسخ گویی بلند میشود. امّا ما در درستی آن چه که در ذیل روایت آمده است و امام به زراره میگوید: «خداوند حق دارد که گمراه کننده را وارد بهشت نکند.» شک داریم. زیرا با استدلال امام (ع) به فرمایش خداوند منافات دارد. زیرا امکان ندارد جدال بین ایشان و زراره منجر به این شود که امام (ع) بخواهد او را اینگونه قانع نماید. خصوصاً که در این باره آیه کریمه به صورت روشن دلالت بر این دارد که خداوند متعال ممکن است تمام مردم را غیر از مشرکان، مورد بخشش و عفو خویش قرار دهد. خداوند میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ» (نساء/٤٨).
شاید خاستگاه منطق زراره و امثال او همان چیزی باشد که خداوند در قرآن مجید بدان اشاره میفرماید: «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لأمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الإنْفَاقِ» (إسراء/١٠٠).
از سوی دیگر این حدیث شیوه والای ائمه اهل بیت (ع) و از جمله امام باقر (ع) را به نمایش میگذارد. میبینیم که امام با دلایل قرآنی با اصحاب و یاران خود برخورد میکند تا اشتباهات فکری آنان را اثبات کند و ایشان را راهنمایی میکند که در تعیین موارد رحمت و بخشش خداوندی باید به قرآن مراجعه کنند و در ارزیابی اندیشهها، به نظرات فردی خودشان تکیه نکنند.
از سوی دیگر در این حدیث سعه صدر امام باقر (ع) مشاهده میشود و در جدالی که بین امام و زراره در گرفته است، زراره صدایش را بلند میکند و جرأتمندانه با امام (ع) به مناقشه و جدال میپردازد.
بعضیها چنین دلیل تراشی میکنند که این برخورد مربوط به اوایل کار زراره و پیش از کامل شدن معرفت او میشود و بخشی از طبع و سلیقه او به شمار میآمده است و حاصل تردید و کم توجهی او نبوده است.
میبینیم که اخلاق اهل بیت (ع) همان اخلاق والایی است که اسلام آورده است و آن داشتن سینه گشاده در برخورد با مردم است، حتی اگر آنان در گفتار و مناظره از جاده ادب خارج شوند. روش ایشان همان روش جدشان حضرت محمد (ص) است که رحمت برای همه مردم بود و قلبی رقیق و زبانی نرم داشت. آن چنان که خداوند متعال اخلاق ایشان را به خلق عظیم تعبیر مینماید و میفرماید: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/٤).
معنا و مفهوم شرک
در اینجا موضوع دیگری طرح میشود و آن این است که ممکن است بعضی از واژگان در معنا ظهور داشته باشند ولی امکان دار به لحاظ بعضی جوانب که ممکن است ولو از دور با آن کلمات اشتراکاتی داشته باشند در معنای دیگری نیز بکار روند. تأکید این است که خداوند از انسان میخواهد که در ریشههای فکری خود به حقیقت ایمان داشته باشد و در التزامات اعتقادی و فکری خود از حقیقت فاصله نگیرد.
یکی از همین واژگان «شرک» است که در التزام به خداوند غیر از الله تجسّم مییابد. مثلاً در جنبه اعتقادی به تعدد خداوند اعتقاد داشته باشد. خداوند در باره کفار چنین میفرماید: «أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ» (ص/٥) یا در نحوه عبادت شرک بورزند. همان گونه که خداوند میفرماید:«مَا نَعْبُدُهُمْ إِلا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» (زمر/٣).
ممکن است شرک به پیروی از غیر خداوند در طاعت هم اطلاق شود. یعنی آنان بر خلاف اوامر و نواهی خداوند از غیر خدا اطاعت کنند. امام صادق (ع) در تفسیر آیه: «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلا وَهُمْ مُشْرِكُونَ» (یوسف/١٠٦) میفرماید: «منظور شرک در طاعت است و نه شرک در عبادت.» یعنی آنان در معصیتی که مرتکب میشوند از شیطان اطاعت میکنند و از دستورات الهی اطاعت نمیکنند. اینان در اطاعت شرک میکنند و از دستورات الهی اطاعت نمیکنند. اینان در اطاعت مشرک هستند و نه در عبادت. در حدیث دیگری امام صادق (ع) در تفسیر همین آیه میفرماید: «به صورت ناآگاهانه از شیطان اطاعت میکند پس شرک میورزد.»
در بعضی از احادیث امام صادق (ع) در تفسیر آیه آمده است «فردی که میگوید که اگر فلان کس نباشد هلاک میشوم و اگر فلانی نباشد عیالم تباه میشوند، او در حالی که خداوند روزی او را میرساند و از او دفاع میکند، برایش شریک قائل شده است. به ایشان عرض شد: اگر بگوید اگر خداوند به واسطه فلان کس بر من منّت نمینهاد هلاک میشدم. فرمود: مشکلی ندارد.»
هیچگونه منافاتی بین این تفاسیر وجود ندارد. زیرا همگی مصداق انحراف مؤمن در اطاعت از خداوند به شمار میآیند. چنین مؤمنی بعضی از پیشامدهایی را که برای او روی میدهد به مردم بر میگرداند و نجات از بعضی بلایا و مشکلات را از مردم میخواهد و نه خداوند. در حالی که اقتضای ایمان این است که همه امور را به خداوند متعال باز گرداند و ایمان داشته باشد که خداوند سبب ساز برآورده شدن نیازها و حلال مشکلات اوست.
در روایت است که امام باقر (ع) سؤال شد: چگونه بنده مشرک میشود. فرمود: «هر کسی که به هسته ریگ بگوید و به ریگ هسته.» شیخ بهایی – ره – در تفسیر فرمایش امام باقر (ع) میگوید: شاید منظور آن حضرت کسی باشد که به بخشی از دین اعتقاد داشته باشد، هر چند که در واقع چنین نباشد که آن پائینترین حد شرک است. حتی اگر در این اندازه باشد که هسته ریگ است و ریگ هسته است «و سپس بدان اعتقاد یابد.» اینکه حضرت میفرماید: «بدان اعتقاد یابد» اشاره به این مطلب دارد که وقتی مشرک است که بدان بگرود و اعتقاد پیدا نماید. یعنی به واسطه آن خدا را بپرستد و از آن روی بدان معتقد شود که از نزد خداوند میباشد. زیرا در راهی میکوشد یا از چیزی تقلید میکند که مخالف با حقیقتی است که خداوند آن را وحی کرده است. هر کس چنین کند در التزام خود به خداوند شرک ورزیده است.
در روایت است که أبی العباس میگوید: از امام صادق (ع) از کمترین چیزی که ممکن است بنده مشرک شود سؤال شد. فرمود: «هر کسی نظری را ابداع کند سپس بر مبنای آن محبت بورزد و بغض کند.» منظور از نظر ابداعی آن دیدگاهی است که مبنای شرعی نداشته باشد بلکه مخالف دین باشد. چنین موضع گیری او ممکن است هر چند از دور با شرک مرتبط شود. زیرا او در کنار خداوند عزوجل پروردگار دیگری را پذیرفته است. مردم ناخودآگاه از هواهای نفسانی، پیروی میکنند و فرقی ندارد که این نظر او مربوط به اصول دین باشد یا فروع آن. او کسانی را که از نظر او پیروی میکنند دوست دارد و کسانی را که با نظر او مخالف هستند دشمن میدارد.
ولی این مورد شامل کسی که در فهم کتاب و سنّت میکوشد و در راه فهم متن از تمام توانمندیهای خود بکار میگیرد و سپس در فهم و اجتهاد خود دچار اشتباه میشود نمیگردد. زیرا او از نظری برخلاف حق پیروی نمیکند بلکه در فهم منبع حق دچار خطا گردیده است. ولی اگر بعداً حقیقت برای او آشکار گردید با حق مخالفت نمیورزد.
شاید هم شرک بر نفی تسلیم شدن در برابر حکم الهی و حکم پیامبر اطلاق شود. چنین چیزی ممکن است به شرک نزدیک باشد. عبدالله بن یحیی الکاهلی روایت میکند که امام صادق (ع) فرمود: «اگر گروهی خدای بدون شریک را بپرستند و نماز بخوانند و زکات بدهند و حج کنند و ماه رمضان را روزه بدارند سپس درباره چیزی که خدا و پیامبر قرار دادهاند بگویند: آیا نمیشد که خلاف این چیزی را مقرر میداشتند، یا چنین چیزی را در دلهایشان داشته باشند، به واسطه این کار مشرک میشوند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» (نساء/٦٥)، سپس امام صادق (ع) فرمود: «باید تسلیم باشید.»
ملاحظه میکنیم که این حدیث میگوید اعتراض این دسته از مردم به عملکرد خدا و پیامبر با ایمان اینان منافات دارد. زیرا آفرینش خداوند دارای حکمت است و خداوند به حقایق منافع عملکرد خود آگاه است. اما این دسته از مردم دیدگاههای خود را بر تقدیر الهی ترجیح میدهند. اینان به جهت عدم التزام به قضاوت پیامبر (ص) انحراف گردیدهاند. زیرا دلالت بر آن دارد که او به عدالت و عصمت پیامبر (ص) تردید دارد. حال آن که ایمان به خدا و پیامبر اقتضایش این است که او در برابر حکم پیامبر تسلیم مطلق باشد. چرا که حکم پیامبر تبلور حق و صلاح است. اینگونه اعتراض به خدا و پیامبر، نوعی شرک به شمار میآید. زیرا آنان به جای خدا و پیامبر، به دیدگاههای خودشان ملتزم میباشند.
عبادت فراگیر
امام صادق (ع) در ضمن حدیثی به عمق معنای خداوند و عبادت مردم توسط انسان میپردازد و بیان میدارد که عبادت در طاعت متبلور است . ابو بصیر روایت میکند و میگوید: «از امام صادق (ع) درباره آیه کریمه «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» (توبه/٣١) فرمود: به خدا سوگند! دعوتشان جز عبادت خودشان نبود. هر چند که دعوت برای عبادتشان مورد اجابت قرار نگرفت. ولی برای ایشان حرامی را حلال کردند و حلالی را برای ایشان حرام نمودند. لذا ناآگاهانه ایشان را عبادت نمودند.»
ابن أبی عمیر از فردی از امام صادق (ع) روایت میکند که فرمود: «هر کس در معصیت الهی در فردی اطاعت کند، او را بندگی کرده است.»
ثعلبی به سند خود از عدی بن حاتم روایت میکند: «نزد رسول خدا رفتم در حالی که صلیبی از طلا بر گردن داشتم. حضرت فرمود: ای عدی! این بت را از گردنت بینداز. گوید: از گرد درآوردم و به ایشان دادم. آن حضرت نیز آیهای از سوره برائت را میخواند: «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» تا اینکه از خواندن آن فراغت حاصل نمود. به ایشان عرض کردم: ما از آنهایی نیستیم که این چیزها را عبادت کنند. فرمود: آیا حلال خدا را حرام نمیکنند پس شما نیز آن را حرام میکنید و حرام خدا را حلال میکنند پس شما نیز آن را حلال میکنید. گوید گفتم: آری. فرمود: این عبادت همانهاست.»
این احادیث معنای عبادت را آن چنان توسعه میدهد که التزام به قوانین عملی در رفتار انسان با خودش، خانوادهاش، مالش و مردم پیرامونش در روابط فردی و گروهیاش را نیز دربر میگیرد. بعضی از منتسبین به دین، حرام خدا را حلال میکنند و حلال او را حرام مینمایند. دیگران هم کورکورانه از ایشان اطاعت میکنند، بدون اینکه دلیلی برای این کار خود داشته باشند و این یعنی عبادت آنها. زیرا مفهوم عبادت همان خضوع و خواری و طاعت و انقیاد مطلق است. به نحوی که فرد به جهت التزام به قداست معبود خویش در او کاملاً ذوب میشود. شاید بتوانیم چنین برداشت کنیم که خداوند متعال پیروی از هوای نفس و اطاعت شیطان را عبادت آن دو در نظر گرفته است. میفرماید: «أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» (فرقان/٤٣). و میفرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» (یس/٦٠) اگر پیروی از دیگری به غیر دستور خداوند عبادت آن باشد، ملاحظه میکنیم که بسیاری از مردم به عبادت غیر خدا اعم از نفس و شیطان و معصیت کاران و کافران مشغول هستند. اینان مردم را به انجام این کارها میدارند و این همان منبع شرک پنهان است که مؤمنان به آن توجه ندارند و ممکن است بدان گرفتار شوند.
در اینجا موضوعی مطرح است که به وسوسه روانی مربوط میشود. بعضی از مردم چنین گمان میکنند که ممکن است در ذهن انسان مؤمن بگذرد و گرفتار شک در خداوند و عدالت او و پیامبر و رسالت او شود و احساس تنگنا و ناکامی و هراس و زوال ایمان به او دست بدهد، در حالی که در سطح عقیده در عمل هم چنان بدان پیوسته است.
در درمان این مسأله روایاتی از پیامبر (ص) و ائمه (ع) روایت شده است. در روایت است که امام باقر (ع) فرمود: «فردی نزد رسول خدا (ص) رفت و به ایشان عرض کرد: ای رسول خدا! من دچار نفاق شدهام. حضرت فرمود: به خدا سوگند دچار نفاق نشدهای که اگر گرفتار نفاق شده بودی نزد من نمیآمدی. به من بگو چه چیز تو را به تردید انداخته است. گمان میکنم که دشمن حاضر نزد تو آمده است و به تو گفته است: چه کس تو را آفریده؟ پس گفتی: خدا مرا آفریده. پس به تو گفت: خدا را چه کس آفریده است؟ آن مرد گفت: آری! سوگند به خدایی که تو را به حق برانگیخته است این گونه بوده است. پس فرمود: شیطان از خلال اعمال به سوی شما میآید و چون بر شما قدرت نیابد از این طریق وارد میشود تا بلکه شما را منحرف نماید. پس هرگاه چنین شد باید خدای یگانه را یاد کرد.»
همین حدیث با بعضی اختلافات از امام صادق (ع) نیز وارد شده است. محمد بن مسلم روایت میکند که امام صادق (ع) در تفسیر فرمایش پیامبر (ص) میفرماید: اینکه انسان احساس کند با این خطور قلبی دچار هلاکت شده است نشانه خلوص ایمان اوست.
علی بن مهزیار میگوید: «فردی به امام جواد (ع) نامه نوشت و از بعضی خطورهایی که دامنگیر او شده است شکایت برد. امام (ع) به او پاسخ داد: خداوند عزوجل اگر بخواهد تو را ثابت و استوار بگرداند. پس برای ابلیس بر خود راه قرار مده. گروهی نزد پیامبر (ص) آمدند و به ایشان شکایت بردند که خطورهایی دامنگیرشان شده است. زیرا در معرض تندباد قرار گرفتن یا رهسپار شدن برای آنها دوست داشتنیتر از حرف زدن است. رسول خدا (ص) فرمود: آیا چنین چیزی را یافتهاید؟ گفتند: آری. فرمود: قسم به خدایی که جانم به دست اوست، این حالت ایمان خالص است. هرگاه چنین چیزی را یافتید، بگویید: به خدا و پیامبرش ایمان آوردیم «ولاحول ولا قوۀ إلا بالله».
تزلزل ایمان
با بررسی این روایات متشابه از نظر محتوا که به مشکلات فردی اشخاص میپردازند و نگاه مثبت پیامبر (ص) در ارزیابی عمق ایمان ایشان درمییابیم که اینان میترسند در معرض خطرات و تهدیدات شیطانی قرار بگیرند و ایمان خود را از دست بدهند و در کفر سقوط کنند. زیرا فکر کردن در نحوه آفرینش خداوند چنین القا میکند که خداوند آفریدهای به مانند سایر موجودات زنده است و ممکن است چنین اعتقاد منفی را بدست دهد که ممکن است خداوند نباشد. زیرا آنان از کتاب و سنّت آموختهاند«لیس کمثله شیء» (شوری/11). اینان فاقد اطلاعات و آگاهیهای فلسفی هستند که بتوانند پاسخهای فلسفی برای پرسشهای خود پیدا کنند. اینکه آفریده بودن تلازمی با موجود بودن ندارد بلکه صفتی ممکن است که بر خداوند واجب الوجود تطبیق نمیکند. واجب الوجودی که فرضیت هر موجود طبیعی بر فرضیت وجود آن متوقف است. پس باید غیر مخلوق باشد. زیرا هر موجودی که دارای سابقه عدم است باید وجودش تابع اراده موجود دیگری باشد. بنابراین باید سلسله علل به خالق ازلی بالذات منتهی شود. زیرا قاعدهای است که میگوید: «أنّ ما بالعرض لابد أن ینتهی إلی ما بالذات».
پیامبر (ص) در رابطه به این صدمه معنوی درونی و هراس نسبت به ایمانشان برایشان به وجود آمده است میگوید که این امر نشانه خلوص ایمان ایشان است. چنین چیزهایی ناشی از وسوسه شیطان است که نتوانسته است بر ایشان سیطره پیدا نماید. از این رو اینان را تحریک میکند که اعمال عبادی خود را ترک گویند و در رفتار خود از دین منحرف شوند. پس میکوشد که این طریق وارد شود. بنابراین مؤمنان باید با اعلام اصرار بر التزام ایشان به ایمان به خدای یگانه و تصدیق پیامبر او با شیطان مقابله کنند.
شاید از فضای زیستی مؤمنان چنین دریافت که وسوسههای شیطانی اثر عمیقی در شخصیت اسلامی مؤمنان به جای نمیگذارد و ایمان آنان متزلزل نمیشود. در آیه کریمه آمده است: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ» (أعراف/٢٠١).
در بعضی از احادیث روایت شده از حضرت محمد (ص) گذشت خداوند از حدیث نفسهای منفی اعتقادی مطرح شده است. آن حضرت میفرماید: «خداوند به خاطر من از امت من از حدیث نفسی که بر زبان نیاورده و بدان عمل نکردهاند درگذشت».
در حدیث دیگری آمده است از جمله چیزهایی که خداوند از امت اسلامی برداشته است «وسوسه در آفرینش است.» یعنی اندیشیدن درباره خلقت به گونهای که با معنا و مفهوم ایمان هماهنگ نباشد.
در این باره محمد بن حمران گوید: «از امام صادق (ع) درباره وسوسه هر چند که زیاد باشد سؤال کردم، فرمود: چیزی در آن نیست. بگو: «لاإله الا الله»
جمیل بن دراج میگوید به امام صادق (ع) عرض کردم: «امر بزرگی در دلم افتاده است.» فرمود: بگو «لاإله الا الله» گوید: زیباست. پس هرگاه در قلبم چنین چیزی افتاد گفتم: «لاإله الا الله» پس از دلم رفت.»
گاهی برای بعضی از مؤمنان وسوسهها و خطورهایی روی میدهد که اهانت به عظمت خداوند و کوچک شمردن ذات او و ناخود آگاه اهانت کردن به خداوند به شمار میآید. مؤمنان در چنین حالتی از این وسوسهها بر دین خود در هراس میافتند و چنین گمان میکنند که ایمان خود را از دست دادهاند و خداوند به خاطر این کار آنان را مورد مجازات و محاسبه قرار خواهد داد. ولی با توجه به فرمایش پیامبر گرامی اسلام به این مؤمنان میتوان چنین دریافت که هرگاه چنین حالتی بروز پیدا کرد برای تأکید ایمان خود باید از شر شیطان رجیم به خداوند پناه ببرند و التزام خود به ایمان به خداوند و پیامبرش را مورد تأکید قرار دهند و اعمال مخلصانه خود را برای خداوند ادامه دهند و از خواسته شیطان تمرد کنند. برای درمان این بیماری روانی، خواندن سوره ناس مفید است. چرا که نشانه ابتهال جستن به خداوند متعال است. خدایی که «ملک الناس» (ناس/2) و «إله الناس» (ناس/3) و بنده خدا با لطف و رحمت و عنایت پروردگار خود برای رها شدن از وسوسههای شیطان به او پناه میبرد.
والحمد لله رب العالمین