راز عطا و بخشندگی
وقتی میخواهیم وارد اعماق یک شخصیت اسلامی شویم باید راز شخصیت او را به خوبی درک کنیم و این کلیدی خواهد شد برای اینکه از طریق آن به ابعاد وجودی این شخصیت دست پیدا کنیم و آگاهانه و نه از روی تقلید به درون او راه بگشائیم و درست همان چیزی که ما را وا میدارد تا ضرورت وارد شدن به عمق شخصیت امام علی (ع) را احساس کنیم همین است. باید راز و رمز زندگی سراسر عطا و بخشندگی او را درک کنیم.
علی (ع) تمام وجودش را بخشید. از اندیشه خود بخشید و سراسر زندگی را از فکر و اندیشه لبریز ساخت و از قهرمانی خویش بخشید و سراسر زندگی پر از نصرت و پیروزی کرد و از قدرت خود بخشید و ضعف را به بلندای قدرت رسانید و وقتی به حکومت رسید از حرکت و پویایی خود بخشید و حکومت عادلانهای را ارائه داد که در راه خدا به هیچ وجه اهل مداهنه و مجامله نیست.
پس باید پرسید: خاستگاه علی (ع) کجاست؟ خاستگاه او اسلام دارای رویکرد به خداوند متعال است. زیرا او از خداوند مدد میگیرد و در راه خدا گام مینهد. علی (ع) از اسلام آموخت وقتی از قرآن به عنوان کتاب الهی، تلمذ کرد. او از پیامبر (ص) هم آموخت. چرا که زندگی او سراسر در مدرسه قرآن و مدرسه رسول خدا (ص) سپری گشت. از این رو آن گونه قرآن را درک کرد که کس دیگری درک نکرد و آن گونه سنت رسول خدا (ص) را درک کرد که کسی دیگری درک ننمود.
از این روی وقتی رسول خدا (ص) میفرماید: «من شهر علم و علی دروازه آن است.» این حرف ریشه نُسُبی و احساسی ندارد بلکه میخواهد جنبههای شاگردی را که در همه چیز پیش او شاگردی کرده است آشکار سازد.
لذا نسبت علی (ع) به رسول خدا (ص) مثل هارون به موسی (ع) بود. فقط با این تفاوت که پس از او پیامبری نبود. از علی (ع) نقل شده است که فرمود: «رسول خدا (ص) هزار دروازه علم را به من آموخت که از هر دروازه آن هزار دروازه دیگر برویم گشوده میشود.» علی (ع) از اینکه شاگرد رسول خدا (ص) و قرآن کریم است احساس عزت و سربلندی میکرد. لذا تمام زندگی و قدمهای او قرآنی بود. علی (ع) قرآن را با تمام خلوص و صافی و حرکت و رویکردش درک میکرد و چنان با زندگی مردم رو به رو میشد که اسلام جای خالی را در جان مسلمان باقی نگذاشته است که بخواهد بوسیله چیزهای دیگر پر شود و این اشاره دارد که میفرماید: «مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ» (أنعام/38)
علم علی (ع)
علی (ع) در نهج البلاغه به نوع مدیریت فرایند جنگ و صلح میپردازد و تمام آن چیزهایی را که برای او به عنوان یک موقعیت اسلامی مطرح میشد مد نظر قرار میدهد. زیرا اعتقاد او این است که خداوند از آن جهت پیامبرش را به رسالت برانگیخته است که تمام آن چیزهایی را که به نظم زندگی مردم و نوع حرکات آنها در زندگی مربوط میشود پاسخگو باشد.
از این رو علی (ع) به آموزش دادن مردم بسنده نمیکرد بلکه آنان را وا میداشت که سؤال کنند. به ایشان میفرمود: «پیش از آن که مرا از دست بدهید از من سؤال کنید.» برای اینکه وارد اعماق تفکر افراد شود و در آنها ایجاد پرسش نماید تا پاسخ ایشان را بدهد بارها در مسجد کوفه فرمود: «در سینه من علم بسیاری است اگر برای آن حاملی بیابم.» میخواست برای مردم تأکید کند که آنان برای جاهل یا مبهوت ماندن عذری ندارند وقتی او در بین ایشان حضور دارد. او احساس مسؤولیت میکرد که جامعه نباید جاهل بمانند و مردم باید به دنبال علم باشند. نباید مبهوت بمانند و باید دنبال هدایت باشند. نباید گمراه بمانند و باید دنبال راه بگردند. از اینجا میتوان چنین فهمید که عالِم نباید در قبال جهل و عقب ماندگی مردم جانب بیطرفی را بگیرد بلکه باید از هر گونه علمی که دارد و مربوط به زندگی مردم میشود برای آموزش دادن مردم استفاده نماید.
علی (ع) عقیده داشت علما وظیفه دارند که در پی مردم باشند و به آنان علم بیاموزند و دلهایشار را به روی علم و دانش بگشایند. زیرا انسان فرهیخته و صاحب خرد و توانایی حق ندارد که در خانهاش بنشیند و بگوید که من کاری ندارم و مسؤولیتی بر عهدهام نیست. چون علی (ع) از جایگاه اسلامی خود چنین میفهمید که علم ملک و دارایی شخص او نیست، توانمندی نیز دارایی فردی او نمیباشد همان گونه که حکومت و قدرت نیز از آنِ شخص او نمیباشد. چون علم یک امانت الهی نزد او برای دیگران است و توانایی و توانمندیهایش از آن ِ او و دیگران هستند.
در حدیث آمده است: «آن قدر که از عالمان برای آموزش دادن تعهد گرفته است از نادانان برای یادگیری تعهد گرفته نشده است.» اگر مردم چیزی از تو پرسیدند به ایشان پاسخ بده و اگر از تو نپرسیدند تو خود آغازگر باش. اگر آنان نیامدند تو به سوی آنان برو و سعی کن که فضا را طوری برای ایشان فراهم سازی که آموزش ببینند. بنابراین اگر هر کدام از ما راحت در خانههای خود بنشینیم و به انجام مسؤولیت آموزش دادن مردم و حل مشکلات ایشان اقدام نکنیم، نمیتوانیم مشکل دانایی و هدایت را در زندگی مردم حل نمائیم.
اسلام راز و رمز علی (ع) است
پس راز و رمز شخصیت امام علی (ع) اسلام است. او جز از خلال اسلام حرکت نکرد و وقتی میخواست که اسلام را در جان مردم ریشه دار سازد، دلهایشان را به سوی خداوند و محبت او و ترس از او و راز و نیاز کردن با او میگشود تا اینکه خداوند در اندیشه و احساس و باور و وجدان اینان حضور یابد و حضور خداوند را در تمام زندگیشان به خوبی احساس کنند. آن حضرت این مفهوم را در تمام عرصههای فعّالیت خویش تأکید میفرمود. وقتی مردم را مورد خطاب قرار میداد، پیش از آنکه مشکلات زندگی و راه حلهای آن را به ایشان یادآور شود، آنان را به یاد خدا میانداخت و هنگامی که در جریان جنگ سربازان خود را مورد خطاب قرار میداد، پیش از اینکه آنان را به سوی جنگ سوق دهد، خداوند را به ایشان یادآور میشد تا اینکه آنان با احساس مسؤولیت در برابر خداوند حرکت کنند و در جریان جنگ به مردم ستم روا ندارند.
روایت شده است که در جریان جنگ عراقیان به شامیان دشنام میدهند. حضرت در بحبوحه جنگ به سویشان یاران خود شتافت و خواست خطی را که آنان را با آفاقهای معنوی پیوند میدهد برایشان خاطر نشان دهد.
افقهایی که نه از طریق جنگ بلکه از طریق دین و مکتب قابل دسترسی هستند. به ایشان فرمود: «من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید، ولی اگر اعمال ایشان را توصیف کردید و حالشان را بازگفتید، درگفتار درستتر و در عذر رساتر است. به جای دشنام دادن به ایشان بگوئید: خدایا ! خون ما و خون ایشان را حفظ کن و بین ما و بین ایشان را اصلاح فرما و آنان را از گمراهیشان هدایت فرما تا اینکه حق از نادانی به آن بازشناسند و از سرکشی و تجاوزگری که در آن روان هستند بازگردند.»
او نمیخواست که در جان مردم بذر کینه و دشمنی بکارد بلکه میخواست ایمان آنان را تقویت کند تا آگاهانه و از روی ایمان به میدان جنگ وارد شوند و نه از طریق کینه کور کورانهای که از هر گونه دیدگاه روشنی بی بهره میباشد.
وقتی از ستم سخن میگفت مثل ما سخن نمیگفت. مثل شعارهای سیاسی که در آن خدا را فراموش میکنیم و همه چیز را به باد فراموشی میسپاریم بلکه به مظاهر ستم در زندگی میپرداخت تا اینکه به مردم بیاموزد آنان باید از طریق احساس مسؤولیت در برابر خداوند از ظلم و ستم جلوگیری کنند. بدین ترتیب نفی ظلم و ستم صرفاً یک تصمیم سیاسی نخواهد بود که از سوی حزب یا سازمان یا رهبری که انسان بدان وابستگی دارد اتخاذ نشده است بلکه نفی ظلم و ستم ریشهاش در خدا ترسی آگاهانه است. درست مثل وقتی که تمام شرایط انجام گناه برای انسان فراهم است ولی انسان آن را نفی میکند. زیرا وقتی انسان به خداوند میاندیشد، این اندیشه جلوی ظلم و ستم او را میگیرد. بدین ترتیب مبارزه با ظلم نیز صرفاً یک تصمیم حزبی و تشکیلاتی نیست که حزب برای انسان تصمیم بگیرد که از ظلم ستم حمایت کند یا به آن کمک نماید. انسان باید خود را در قبال اجرای این تصمیم مسؤول بداند، اما مسؤولیت خود را در قبال خداوند متعال فراموش کند.
علی (ع) و عدالت
امام علی (ع) میفرمود: «ظلم سه گونه است: ظلمی که بخشیده نشود و ظلمی که رها نشود و ظلمی که بخشیده شود و مورد بازخواست قرار نگیرد.»
اما آن ظلمی که بخشیده نشود شرک ورزیدن به خداوند است. خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ» (نساء/48) و اما ظلمی که بخشیده شود ظلم انسان به خود شبوسیله بعضی از گناهان صغیره است و اما ظلمی که رها نشود ظلم بندگان به یکدیگر است.»
سپس میفرماید: «قصاص در آنجا شدید است و مجروح کردن عمیق و زدن با تازیانه نیست بلکه اینها در برابر آن کوچک است.» آن حضرت درباره قصاص در روز قیامت میفرماید که قصاص در آن روز مجروح کردن با چاقو و یا زدن با تازیانه نیست بلکه اینها در برابر آن بسیار کوچک هستند. حضرت میخواهد با این بیان صورت قصاص را در جان انسانی که نفسش او را به ظلم و ستم دعوت میکند عمق ببخشد تا اینکه پیش از ظلم کردن به دیگران خوب بیندیشد که آیا او میتواند قصاص روز قیامت را تحمل کند یا نمیتواند؟
در همین جاست که مفهوم معنوی و انقلابی اسلام، با رویکرد محبت آمیز و خوف انگیز انسان به خداوند، با تحرکات سیاسی او در سطح جامعه پیوند میخورد. اگر در جایی از جامعه اسلامی که اعضای آن مسلمان نامیده میشوند خللی پیش آید، علتش همین جدایی بین بعد معنوی و جنبه سياسي اسلام است. هرگاه بین دو جنبه فاصله بیفتد انحراف ایجاد میشود. از این رو هرگاه میخواهی در یک طرح سیاسی وارد شوی، به عنوان یک مسلمان دارای فکر و دین و آخرت که تعیین کننده خطوط موضع گیری او هستند، خوب فکر کن نه اینکه ایده سیاسی که بدان وابستگی داری یا مسائل فوق العاده دیگر بر تو حاکم برانند تا مثل انسانی شوی که گویی مصلحت مشخصی ندارد. امروز نان میفروشد و فردا شراب و پس فردا گندم و هیچ چیزی برایش فرق ندارد.
التزام به روش و احکام اسلام
ما باید همواره به این بیندیشیم که با توجه به اندیشه و احکام اسلامی، نگاه اسلامی چیست. نباید از دریچههای عقدههای طائفهای به اسلام نگاه کنیم. تفاوت میکند که به طائفه بیندیشیم و یا به خط و احکام اسلام. «فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ – در تمام آن چیزهایی که با یکدیگر اختلاف دارند در امور جنگ و صلح و سیاست و اجتماع و نظایر آن - ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» (نساء/65).
به همین دلیل است که ما عرض میکنیم باید با تکیه بر اسلام به مقابله با همه فضاهای طائفهای بپردازیم که اسلام را محدود کرده و اسلام را در فضا رها کرده است. پس باید با استفاده از اسلام کار سیاسی کنیم و فکر اقتصادی و اجتماعی خویش را شکل دهیم و با استفاده از اسلام از همزیستی مسالمت آمیز در جامعه متنوّع و گفتگو در جامعه دارای اندیشههای گوناگون حرف بزنیم. همواره باید حرف ما اندیشه و دین و روش اسلام باشد. زیرا اسلام طائفه گرا و مسیحیت طائفه گرا علت این همه کینه مشکل آفرین در لبنان است. چرا که فکر و احکام و روش اسلام به اهل کتاب میگوید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» (نساء/٦٤).
عزیزان! در مسائل مهم باید قاطع و در برابر مسائل کوچک باید واقع بین باشیم. باید آن گونه مسؤولانه موضع گیری کنیم که موضع گیری ما رویکرد خدایی داشته باشد و از طریق خداوند به زندگی بنگرد و چیزی غیر از خداوند نباشد. او که اول و آخر و ظاهر و باطن در جان ما و زندگی ماست. خداوندی که از او میآییم و به سوی او باز میگردیم و این مسیر ما از ابتدا تا پایان است.
والحمد لله رب العالمین