در زاد روز امام مهدى(عج)
با امام مهدى(عج) هستيم و او را انتظار مى كشيم; البته نه انتظار غافلان و نه انتظار راحت طلبان و نه انتظار خسته دلان، بلكه انتظار مسؤوليت مداران; زيرا در باور اسلامى ما انتظار رسالتى است كه با عطر معنويت آن امروزه زندگى مى كنيم و شكوفايى آن را در آينده به انتظار مى نشينيم. همه مى خواهيم او را زيارت كنيم; به خداوند توسل مى جوييم كه در ظهور آن حضرت تعجيل كند; با عشق بسيار از او سخن مى گوئيم و شايد به واسطه ى شوق ديدار آن حضرت اشك بريزيم; ولى اين ها همه ى نقش انقلابى ما نيست; مسأله اين است كه مسلمان باشيم و به روش اهل بيت(ع) پاى بند بمانيم، بايد در بين دو خطى كه پيامبر(ص) براى مان ترسيم كرده و امت بايد به آن پاى بند بمانند حركت كنيم; در راه رسالت اين دو خط از يكديگر جدايى ناپذيرند و در انديشه ى رسالت مداران نيز نبايد اين دو خط از يكديگر جدا شوند. «من دو چيز گران سنگ را در بين شما باقى مى گذارم; كتاب خداوند ريسمانى است كه از آسمان به زمين كشيده شده است و اهل بيتم; خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا اين كه در حوض بر من وارد شوند; بنابراين بنگريد كه چگونه درباره ى آن دو با من مخالفت مى كنيد»[1]
اين حديث شريف را همه ى مسلمانان با توجه به مذاهب متفاوت شان روايت كرده اند. اين حديث مى خواهد به ما بگويد كه اين دو چيز گرانسنگ پويا و در حركت اند; در راه رسالت يكى ريسمانى است كه از آسمان به سوى زمين كشيده شده است; اين سخن كنايه از كتاب خداست كه در همه ى گيتى ادامه دارد; زيرا كلام الهى و وحى خداوند است; كتاب خدا به لحاظ محتواى فكرى، احكامى، روشى و انقلابى همان راه رسالت است; اما عترت همان رهبرى است; در احاديث بسيارى آمده است:
«اسلام بر پنج چيز بنا شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت و آن گونه كه به ولايت فرا خوانده شده است به چيز ديگرى فرا خوانده نشده است.»[2]
ولايت از ستون هاى دين است
ولايت تجسم بخش مسأله رهبرى است كه رسول خدا(ص) با تمامى معنا با آن به سر مى برد; همان گونه كه در علم، حركت و عصمت نيز همان گونه بود. پيامبر(ص) در احاديث گوناگون درباره ى على(ع) فرمود: «من شهر علمم و على دروازه ى آن است»[3]; «رسول خدا هزار باب علم را به من آموخت و از هر باب، هزار باب ديگر بر من گشود»[4]; «اى على! جايگاه تو نسبت به من مثل جايگاه هارون به موسى است جز اين كه پس از من پيامبرى نيست»[5]; و خداوند متعال درباره ى همه ى اهل بيت(ع) فرمود: «به درستى كه خداوند مى خواهد ناپاكى را از شما اهل بيت بزايد و شما را پاك و مطهر گرداند.»[6]
پس عترت همان رهبرى است; رهبرى دو گونه است: رهبرى حاضر، مانند رهبرى امام على(ع) و فرزندان او از امام حسن مجتبى(ع) تا امام حسن عسگرى(ع) و رهبرى غائب، كه در زمان ما غائب است و در آينده حاضر خواهد شد و آن رهبرى امام زمان(عج) است. غيبت آن حضرت غيبت حضور است و غيبت كلى نيست; اگر چه ما اين حضور با اندام خود حس نمى كنيم ولى با وجدان خود آن را خوب درك مى كنيم. طبق روايات مختلف، تأثير امام مهدى(عج) در دنياى ما مثل تأثير خورشيد پشت ابر است. بنابراين وقتى پيامبر(ص) مى فرمايد: «آن دو از يكديگر جدا نمى شوند تا اين كه در حوض كوثر بر من وارد شوند»[7] معناى آن، اين است كه قرآن و عترت همراه يكديگرند; بنابراين نمى توانيم كتاب را بگيريم و از عترت جدا شويم همين طور امكان ندارد عترت را بگيريم و از كتاب جدا شويم; زيرا آن دو در مسير رسالت و رهبرى يكديگر را كامل مى كنند. به خوبى مى دانيم كه عظمت پويايى رسالت به پويايى، كارآمدى، تحرك و عوامل رهبرى بستگى دارد كه آن را از ديگران ممتاز مى گرداند. از اين رو اگر چه در دوران غيبت امام مهدى(عج) زندگى مى كنيم ولى در هر لحظه حضور نورانى آن حضرت را در رسالت و اهل بيت احساس مى كنيم، حضور او را در برنامه هاى بزرگى كه مى خواهد در آينده عملى سازد، به خوبى درك مى كنيم.
روش اهل بيت(ع)
براى نزديك شدن به واقعيت، در اين دوران بايد خود را ملتزم به اسلام طبق روش اهل بيت(ع) ببينيم. روش اهل بيت(ع) در كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) وجود دارد; از اين رو اهل بيت(ع) جز اسلام، ويژگى اضافى ديگرى ندارند; زيرا آنان به همه ى اسلام آغوش گشوده اند نه به آن افزوده اند و نه از آن كاسته اند; چون اسلام موجود در كتاب الهى سنت پيامبر(ص) همان سخن الهى است. و ما خوب مى دانيم كه پيامبر(ص) يك حرف بر آن نيفزوده است و يك حرف از آن نكاسته است. «گر ]او[ پاره اى گفته ها بر ما بسته بود * دست راستش را سخت مى گرفتيم * سپس رگ قلبش را پاره مى كرديم * و هيچ يك از شما مانع از ]عذاب[ او نمى شد»[8]
پيامبر(ص) هيچ گاه چنين كارى را نمى كند و خداوند با سخن گفتن از پيامبر(ص) مى خواهد به مردم بگويد اگر او كه حبيب خدا و سرور كائنات است چنين كارى كند خداوند چنين كارى با او مى كند پس شما چطور مى توانيد حرفى را از اسلام بكاهيد يا حرفى را به اسلام بيفزائيد در حالى كه خداوند مى فرمايد: «امروز دينتان را براى تان كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و رضايت دادم كه اسلام دين شما باشد.»[9]
عزيزان! پس در التزام اسلامى مان به روش اهل بيت(ع) بايد همه ى كتاب را بگيريم و حرفى را از آن نكاهيم; به بخش هايى از كتاب ايمان بياوريم و بخش هايى ديگر از آن را كافر شويم; بخش هايى را كه هماهنگ با انديشه هاى ماست بگيريم و بخش هايى را كه با ما هماهنگى ندارد واگذاريم; بايد همه ى كتاب را بگيريم و از طريق ظواهر آن كه خداوند براى مردم فرستاده است، بدان عمل كنيم تا آن را درك كنيم; زيرا اين كتاب براى اين نيامده است كه كتابى رمزآلود و نمادين باشد و نيامده است تا كتابى باشد كه مردم آن را نفهمند بلكه اين كتاب نور است «قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است * خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند به وسيله ى آن ]كتاب[ به راه هاى سلامت رهنمون مى شود و به توفيق خويش آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى برد»[10] بنابراين اين كتاب انوار حقيقت است و نيازمند نور ديگرى نيست كه آن را روشنايى دهد. مى بينيم بسيارى از گروه ها كوشيدند كه با تاريكى هاى درونى خود با كتاب خدا برخورد كنند، از اين رو از ظواهر و معناى قرآن منحرف شدند، با اين حال نتوانستند اين نور را محو كنند; زيرا نور اين كتاب همه ى اين تاريكى ها و تيرگى ها را مى شكافد و به پيش مى رود.
التزام به كتاب و عترت
عزيزان! اولين التزام به امام مهدى(عج) اين است كه به كتاب خدا پاى بندى باشيم و قرآن همه چيز زندگى مان شود; بايد با قرآن زندگى كنيم، آن را بخوانيم، در آن تدبر كنيم و به آن عمل كنيم; بايد قرآن را راهنماى فرهنگ، سياست، اقتصاد، اجتماع، جنگ و صلح خود قرار دهيم زيرا قرآن همه ى شاخصه هاى اصلى و مهم را در خود دارد. بايد به عترت ملتزم باشيم آنانى كه به كتاب خدا و پيامبر(ص) التزام كامل دارند: هر چند كه دارند همان چيزهاى است كه در نزد رسول خدا(ص) است. سخنان آنان همانند سخنان پيامبر است; سيره ى شان سيره ى رسول خدا است. بنابراين بايد عترت را بررسى كنيم و ميراث علمى و عملى آنان را كه براى ما به جاى گذاشته اند و به دقت مطالعه كنيم.
عزيزان! من گمان مى كنم با اين كه بر مصائب آنان مى گرييم و در شادى هاى آنان به شادمانى مى پردازيم، تا كنون به راز اهل بيت(ع) پى نبرده ايم و نتوانسته ايم روش هاى تربيتى، خطوط سياسى و اخلاقى و ارزش هاى مورد تأكيد آنان را درك كنيم. ما به جاى اين كه از روى مسؤوليت بر مسير اهل بيت(ع) گام برداريم تنها براى آنان اشك ريخته ايم و در اعياد براى شان شادى كرده ايم و تنها آنان را در انديشه هاى خود محدود ساخته ايم.
خط تئورى و خط عمل
بايد مفاهيم كتاب، نبوت و امامت را در خط عترت درك كنيم تا خط تئورى و عمل يكديگر را كامل كنند. زيرا اگر تئورى با عمل در نياميزد در واقعيت به اجرا در نخواهد آمد از اين رو خداوند به ما درباره ى كتاب دستور داده است و پيامبر آمده است تا كتاب را به ما بياموزد; كتاب همان خط تئورى است. اما حكمت همان خط عمل است. بنابراين هميشه بايد در هر آن كتاب، سنت و عترت را بررسى كنيم و در راه آنان گام نهيم. امام باقر(ع) وقتى مى خواهد شيعه سخن بگويد، مى فرمايد: «به خدا سوگند! شيعه ى ما نيست مگر كسى كه از خدا پروا كند و از او اطاعت نمايد. اى جابر! آنان شناخته نمى شوند جز باتواضع و فروتنى و امانت دارى» تا اين كه مى فرمايد «و راست گويى»; «آيا براى كسى ادعاى تشيع مى كند كافى است كه قائل به دوستى ما اهل بيت باشد»، «آيا براى مرد كافى است كه بگويد: من على را دوست دارم و به او ولايت مى جويم اما عملا كارى نكند؟ پس اگر بگويد: من رسول خدا را دوست دارم - كسى كه از على(ع) بهتر است - اما راه او را نپويد و به سنتش عمل نكند، دوستى پيامبر او را سودى نرساند; پس از خدا پروا كنيد و براى چيزى كه نزد خداست كار كنيد; بين خدا و هيچ كسى قرابتى نيست; گرامى ترين و محبوب ترين بندگان در نزد خداوند، باتقواترين و مطيع ترين آنان است. اى جابر! جز به وسيله ى اطاعت نمى توان به خداوند تقرب جست و همراه ما برات آزادى از آتش دوزخ نيست و هيچ كس بر خداوند حجت ندارد» تا اين كه مى فرمايد: «پس هر كس كه مطيع خدا باشد دوست ماست و هر كس كه نافرمانى خدا را انجام دهد دشمن ماست; ولايت ما جز با پرهيزگارى بدست نمى آيد.»[11]
دعوت به سوى خدا
نقش ما در اين زمان همين است كه به خود بپردازيم تا دل ها، خردها، هستى و حركات خود را بر اين اساس بنيان نهيم; پس از آن بايد در اين جهت كار كنيم كه دعوت گران به سوى خداوند باشيم اسلام را بفهميم و در درون جامعه ى اسلامى بدان دعوت كنيم تا بتوانيم جامعه ى اسلامى را از گمراهى و تحركات كافران در امان نگه داريم. در خارج از جامعه ى اسلامى نيز بايد مردم را به اسلام دعوت كنيم. زيرا در حال حاضر اگر اسلام درست عرضه شود، مفاهيم آن درست بيان شود، نقاط قوت اسلام برشمرده شود و ما خود الگوى خوبى باشيم امكان دارد بسيارى از مردم به اسلام بگروند. خداوند نيز از ما خواسته است كه در همين راه گام برداريم: «و بايد از بين شما گروهى باشد كه به نيكى دعوت كنند و امر به معروف و نهى از منكر كنند و آنان رستگارانند.»[12]
دعوت به اسلام در درون جامعه ى اسلامى با امر به معروف و نهى از منكر و در بيرون جامعه ى اسلامى با دعوت مردم به اسلام مسأله اى حياتى براى هر مسلمان است; زيرا طبق اراده ى الهى اسلام دين زندگى است و دنيا با اين دين به پايان مى رسد. در قرآن مجيد مى خوانيم: «امروز دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و رضايت دادم كه دين شما اسلام باشد.»[13] در حديث نيز آمده است: «حلال محمد تا روز قيامت حلال است و حرام محمد تا روز قيامت حرام است»[14] پس بايد توانمندى علمى و فرهنگى خود را رشد دهيم تا دعوت گران خوبى به اسلام باشيم. حركت در مسير اسلام همين است; زيرا اين حركت به سوى فرد نيست بلكه گام نهادن در مسير رسالت است; امام نيز از رسالت دور نيست بلكه خود تجسم رسالت است; زيرا كتاب خدا قرآن صامت است و رهبران معصوم همان قرآن ناطق اند.
اكنون به نقش ديگرى مى پردازيم و آن نقش ما در جامعه ى انسانى است. شعار اصلى نهضت امام زمان(عج) اين است كه او زمين را همان گونه كه ظلم و ستم لبريز گرديد، از قسط و عدل سرشار مى سازد. احاديث بسيارى در باب اجراى اين آيه ى شريف و پيام هاى آيه پرداخته اند تا به قيام آينده ى آن حضرت اشاره اى كنند: «و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرود دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان ]مردم [گردانيم و ايشان را وارث ]زمين [كنيم* و در زمين قدرت شان دهيم و ]از طرفى[ به فرعون و هامان و لشكريان شان آن چه را از جانب آنان بيمناك بودند، بنمايانيم.»[15] اگر چه در اين آيه از مستضعفان دوران حضرت موسى(ع) سخن رفته است اما خداوند يكى از سنت هاى خود برمى شمرد. سنت الهى اين است كه خداوند رضايت نمى دهد كه مستكبران بر مستضعفان سيطره يابد بلكه بايد بر مستضعفان منت نهد تا آنان را وارثان ]زمين [قرار دهد. آيه اى ديگر شبيه اين آيه وجود دارد: «و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ى ما به ارث خواهند برد.»[16]اين آيه اگر چه به صورت جزئى در دوره ى خاصى نمود يافت ولى سخن از آينده است كه به صورت عمومى در مراحل پايانى دنيا اين حقيقت تبارز خواهد يافت.
سپاهيان عدالت باشيد
خداوند از ما مى خواهد كه سربازان عدالت باشيم و به سود مستضعفان، مستكبران را نفى كنيم; زيرا خداوند از مستضعفان نمى خواهد كه خود را حقير بشمارند و از ما نيز نمى خواهد كه مستضعفان را زير سيطره ى مستكبران تنها بگذاريم. در جنبه ى اول خداوند متعال مى فرمايد: «كسانى كه بر خويشتن ستمكار بودند ]وقتى[ فرشتگان جان شان را مى گيرند، مى گويند: در چه ]حال [بوديد؟ پاسخ مى دهند: ما در زمين از مستضعفان بوديم. مى گويند: مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟ پس آنان جايگاه شان دوزخ است و ]دوزخ[ بدسرانجامى است* مگر آن مردان و زنان و كودكانى فرودستى كه چاره جويى نتوانند و راهى نيابند* پس آنان باشد كه خداوند از ايشان در گذرد كه خداوند همواره خطابخش و آمرزنده است.»[17] بنابراين مستضعفى كه مى تواند از استضعاف خارج شود و مستضعفى كه مى تواند ضعف خود را به قدرت تبديل كند و با قدرت تازه به مقابله با مستكبران بپردازد، اگر تحت تأثير سيطره ى مستكبران به انحراف كشيده شود، عذرش نزد پروردگار پذيرفته نيست.
اما آيه اى ديگر ما به جنگيدن در راه مستضعفان فرا مى خواند. خداوند مى فرمايد: «و چرا در راه خدا و ]در راه نجات[ مستضعفان نمى جنگيد؟»[18] مى دانيم كه از اهداف اسلام، جنگيدن در راه نجات مستضعفان است; بنابراين خداوند از ما مى خواهد كه براى نجات مستضعفان - حتى در برخى موارد مستضعفان غير مسلمان - بجنگيم. زيرا مسأله استكبار يك مسأله به هم مرتبطى است و قدرت گيرى در يك جا سبب قدرت گيرى استكبار در جاى ديگر و ناتوانى مستضعفان در يك نقطه سبب ناتوانى مستضعفان در جاى ديگر مى شود. از اين رو هر نوع ظلمى را نمى پذيرد حتى اگر اين ظلم و ستم به يك فرد كافر باشد. از يكى از ائمه(ع) در كافى روايت وارد شده است كه: «خداوند به يكى از پيامبران كه در سرزمين يكى از ستمكاران زندگى مى كرد وحى كرد كه به نزد اين ستمكار برو و به او بگو كه من تو را به كار مى گيرم تا صداى مظلومان را از من بردارى زيرا من نمى توانم نسبت به دادخواهى شان آسوده باشم هر چند كه كافر باشند»[19] بنابراين مسلمان نبايد به كافران ستم كنند; يعنى اگر فرد كافرى حقى نزد تو دارد نبايد حق او را بى ارزش سازى; نبايد نسبت به حق او ستم كنى; اگر كافر محارب يا مفسد فى الارض است اين حرف ديگرى است و بايد با او بجنگى اما در زندگى عمومى اگر كافر حقى بر گردن تو دارد جايز نيست كه او را از حقش جلوگيرى كنى.
عزيزان! در دوران معاصر كه استكبار جهانى بر مقدرات مستضعفان دنيا - مسلمان يا غير مسلمان - سيطره دارد بايد از زواياى سياسى، اقتصادى و امنيتى به اين مسأله بپردازيم و بررسى كنيم كه چگونه مى توانيم در برابر مستكبران بايستيم. هدف اصلى اين است كه استكبار مستكبران را سرنگون كنيم به نحوى كه نتواند هيچ گونه سيطره اى بر مستضعفان دنيا داشته باشد و ثروت هاى ملت ها را به يغما ببرد يا اين كه امنيت آنان را در اختيار گيرد و يا حقوق سياسى آنان را در دست خود بگيرد و آنان را به حواشى سياست براند و هيچ گونه استقلال اقتصادى، سياسى و امنيتى در مسائل اساسى مان براى ما باقى نگذارد. استكبار مى خواهد كه همه ما را تحت سلطه ى خويش بگيرد. بنابراين استقلال هدف اسلامى بزرگى است; پس بايد مستكبران را در هم بشكنيم تا مستضعفان بتوانند در سايه آزادى عادلانه اى زندگى كنند.
عزيزان! با توجه به حجم مشكلاتى كه اكنون با آن مواجه هستيم - به ويژه در اوضاعى كه درگيرى ها جهانى است - مستضعفان بايد در مسائل سرنوشت سازشان با يكديگر وحدت داشته باشند و يكپارچه بر ضد استكبار بايستند. حتى مى شود اتحادى از مستضعفان مسلمان و غير مسلمان پديد آيد تا بتوانيم مستكبران را سرنگون سازيم. اگر بتوانيم مستكبران را در يك نقطه سرنگون كنيم اين كار پشتوانه اى قوى براى سرنگون كردن مستكبران در نقطه ى ديگر است. اگر در يك نقطه مستكبران از كار بركنار شوند پشتوانه اى براى بركنارى آنان در نقاط ديگر خواهد شد.
نداى وحدت طلبانه ى امام خمينى(ره)
بايد به اين فكر كنيم كه اتحادى از مستضعفان دنيا پديد آوريم. امام خمينى(ره) از آگاهى سياسى بسيار بالايى برخوردار بود و به وضعيت مسلمانان درمقابل غير مسلمانان و مستضعفان در مقابل مستكبران به خوبى آگاهى داشت. در ابتداى انقلاب اسلامى دو شعار اساسى را مطرح ساخت:
«اى مسلمانان! متحد شويد» سپس ندا در داد: «اى مستضعفان دنيا! متحد شويد» زيرا امام خمينى(ره) درك كرده بود مسلمانان اسلام شان قدرتى نخواهد داشت مگر اين كه با يكديگر متحد شوند و از موضعى واحد در برابر كفر و استكبار بايستند. به همين ترتيب مستضعفان نيز نمى توانند در برابر مستكبران بايستند و آنان را سرنگون سازند زيرا از نظر مادى در زمينه هاى اقتصاد، سياست و سلاح مستكبران بسيار قوى هستند; بنابراين مستضعفان نمى توانند بر مستكبران چيره شوند مگر اين كه همه ى توان مندى هاى خود را يك جا گردآورند و اگر در موضع گيرى ها به اتحاد برسند ممكن است به نتايج مورد نظر دست يابند.
خداوند متعال يكى از سنت هاى هستى را براى ما بيان مى كند و مى فرمايد: «اگر به شما آسيبى رسيده، آن قوم را نيز آسيبى نظير آن رسيد; ما اين روزها]ى شكست و پيروزى[ را ميان مردم به نوبت مى گردانيم.»[20] «بگو: بار خدايا! تويى كه فرمان فرمايى; هر آن كس را كه خواهى فرمان روايى بخشى و از هر كه خواهى فرمان روايى را باز ستانى; و هر كه را خواهى عزت بخشى; و هر كه را خواهى خوار گردانى; همه ى خوبى ها به دست توست و تو بر هر چيز توانايى.»[21]
بنابراين در واقعيت انسانى، قدرت جاودان و ضعف هميشگى وجود ندارد; زيرا ضعيف اگر به اسباب قدرت دست يابد فردا ممكن است قدرت مند شوند و اگر اوضاع قدرت تغيير كند، فرد قوى ممكن است ضعيف گردد. ما بسيارى ملت ها را مى شناسيم كه در گذشته ضعيف بودند و پس از آن به قدرت هاى بزرگى تبديل شدند. يهود را بنگريد آنان دشمنان ما هستند. «دشمن ترين مردم نسبت به اهل ايمان را يهود مى يابى.»[22] آنان در همه دنيا پراكنده بودند; در رستوران ها و مؤسسات امريكا و اروپا نوشته مى شد كه «ورود سگ و يهودى ممنوع است»; اما الان به يهود نگاه كنيد كه به قدرتى سياسى، اقتصادى، تبليغاتى و امنيتى در منطقه و جهان تبديل شده است; به بريتانيا بنگريد در دهه ى سى و چهل، سلطان درياها بود; اما امروز قدرت بريتانيا كجاست؟ اگر چه كاملا نابود نشده است ولى به يك قدرت درجه چهارم تبديل شده است. عزيزان! نبايد در برابر قدرت قدرت مندان زمين گير شويم. بايد بر اين اساس كار كنيم كه به دنبال ضعف هاىمان كشيده نشويم تا ضعفى بر ضعف هاىمان بيفزائيم; بايد به جنگ خيبر فكر كنيم; على(ع) را به ياد آوريم; كسانى را كه پيش از على(ع) حركت كردند، به ياد آوريم. پيش از على(ع) پيامبر(ص) لوا را به دست فردى داد. فرد بازگشت در حالى كه يارانش را ترسانده بود و يارانش او را ترسانده بودند; سپس پيامبر(ص) لوا را به دست فرد ديگرى داد; او نيز بازگشت در حالى كه يارانش را ترسانده بود و يارانش او را ترسانده بودند. همگى مى گفتند نمى توانيم قلعه ى خيبر را فتح كنيم و نمى توانيم در برابر آن ايستادگى كنيم. پيامبر(ص) فرمود: «فردا لوا را به دست مردى مى سپارم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند.»[23] مردى كه سراسر وجودش رسالت است; به رسالت عقيده دارد و آن را دوست دارد و هيچ گونه حب دنيوى ندارد; مردى كه خدا و رسولش را دوست دارد و جانش را در راه خدا و رسولش فروخته است. هيچ معركه اى براى او مشكل نيست. بسيار گفته است: «باكى ندارم كه من بر مرگ وارد شوم يا مرگ بر سوى من درآيد» مردى كه «خدا و رسولش او را دوست دارند» زيرا خدا و رسولش مى دانند كه همه ى عشق او به اسلام است و همه ى وجودش را عشق به خداوند و رسول او فرا گرفته است «او پى در پى حمله مى برد و فرار نمى كند و خداوند به دست او ]اين قلعه را [فتح مى كند». اسلام به واسطه ى على به پيروزى رسيد; اويى كه هيچ گاه ضعف را به خود راه نداد; توان مندى هاى درونى و توان مندىهاى الهى خود را به حركت در آورد تا پيروز گرديد. از امام على(ع) نقل شده است كه فرمود: «دروازه ى خيبر را با توان جسمى يا بشرى از جاى نكندم بلكه با توان الهى اين كار را كردم.»[24]
بايد خدايى باشيم
عزيزان! وقتى با خدا هستيم مى توانيم از خداوند قدرت بگيريم «وقتى به همراهش مى گويد: ناراحت نباش.» در حالى كه مشركان نزديك اويند و جز دو گام بين آنان فاصله اى نيست «خداوند با ماست; پس خداوند آرامشش را بر او نازل كرد و با سپاهيانى كه آنان را نمى ديديد، تأييد كرد; و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پست تر گردانيد و كلمه ى خداست كه برتر است.»[25] همين طور مى بينيم كه كه مسلمانان اوليه به سبب ايمان قوى شان و قدرتى كه خداوند در ايمان شان قرار داده بود، همراه با رسول خدا(ص) به اوج قدرت رسيدند; «همان كسانى كه ]برخى از[ مردم به ايشان گفتند: مردمان براى ]جنگ با شما [گرد آمده اند; پس از آنان بترسيد; و]لى اين سخن [بر ايمان شان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نيكو حمايت گرى است* پس بازگشتند.» به جهت قدرت ايمانى كه ايمان به خدا به دست آورده بودند «با نعمت و بخششى از خداوند; در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود و هم چنان خشنودى خدا را پيروى كردند.» قدرتشان سبب طغيان شان نگرديد بلكه بر تواضع شان در برابر خداوند افزودند «و خداوند داراى بخشش عظيم است* در واقع اين شيطان است.» شيطان تبليغاتى، سياسى و امنيتى «كه دوستانش را مى ترساند; پس اگر مؤمنيد از آنان مترسيد و از من بترسيد.»[26]
همراه با امام زمان(عج) به سوى او مى رويم، منتظر او هستيم و به درگاه خداوند دعا مى كنيم; در حالى كه از خدا اطاعت مى كنيم در انتظار او مى نشينيم; منتظر اوئيم در حالى كه از درگاه خداوند طلب قدرت مى كنيم و حركت مى كنيم كه پيروزى را - و لو 10 در صد در امروز - تحقق ببخشيم تا نسل هاى بعدىمان پيروزى هاى ديگرى را رقم زنند; زيرا پيروزى امكان پذير نيست مگر اين كه همه ى نسل ها در مسير پيروزى گام بردارند. اگر امروز به ديده ى سر امام زمان(عج) را نمى بينيم ولى حضور معنوى و مكتبى او را امروز و فردا و فرداهاى ديگر همواره حس خواهيم كرد، با اين هدف موقعيت زمانى و مكانى يارى او را فراهم سازيم.
عزيزان! هميشه بگوئيد و فقط به ماه رمضان بسنده نكنيد «خدايا! در دولت كريمه اى به سوى تو راغب هستيم كه به واسطه آن اسلام و مسلمانان را عزت دهى و نفاق و منافقان را ذليل گردانى و در اين دولت ما را از دعوتگران به اطاعتت و راهبران راهت قرار ده و كرامت دنيا و آخرت را نصيب ما بگردان.»
خدايا! در فرج او تعجيل كن و خروج او را آسان گردان و ما را از ياوران، پيروان و شهداى در ركاب او قرار ده.
و الحمدلله رب العالمين
پی نوشتها:
[1] - «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى و ان اللطيف الخبير أخبرنى انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض فانظروا ماذا تخلفونى فيهما» (بحارالانوار/ ج23/ باب7/ روايت 12/ ص108)
[2] - «بنى الاسلام على خمس على الصلاة و الزكات و الصوم و الحج و الولاية و لم يناد بشىء كما نودى بالولاية»(بحارالانوار/ ج68/ باب27/ روايت1/ ص329)
[8] - «و لو تقول علينا بعض الاقاويل * لاخذنا منه باليمين * ثم لقطعنا منه الوتين * فما منكم من احد عنه حاجزين»(حاقه/ 44 - 47).
[10] - «قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين * يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور»(مائده/ 14 - 15).
[11] - «من كان لله مطيعاً فهو لنا ولى و من كان لله عاصياً فهو لنا عدو ما تنال ولايتنا الا بالورع »(كافى/ ج2/ ص74/ روايت3).
[12] - «و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون »(آل عمران/ 104).
[15] - «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين * و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون » (قصص/ 5 - 6).
[17] - «ان الذين توفيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فاولئك مأواهم جهنم و ساءت مصيراً * الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لايستطيعون حيلة و لايهتدون سبيلا * فاولئك عسى الله ان يعفوا عنهم و كان الله عفواً غفوراً»(نساء/ 97 - 99).
[19] - اوحى الله الى نبى فى مملكة جبار من الجبارين ائت هذا الجبار و قل له انى استعملك لتكف عنى اصوات المظلومين فان لم ادع ظلامتهم و لو كانوا كفاراً.
[21] - «قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شىء قدير»(آل عمران/ 26).
[25] - «اذ يقول لصاحبه لاتحزن ان الله معنا فانزل الله سكينته عليه و ايديه بجنود لم تروها و جعل كلمة الذين كفروا السفلى و كلمة الله هى العيا»(توبه/ 40).
[26] - «الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل * فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذو فضل عظيم * انما ذلكم الشيطان يخوف اولياءه فلاتخافوهم و خالفون ان كنتم مؤمنين »(آل عمران/ 173 - 175).