جنبش حسينى شكل انقلابی اسلام است
جنبش امام حسين(عليه السلام) در زنجيره برنامه هاى ائمه(عليهم السلام) درآمد دعوت به شمار مى آيد. اين جنبش سمبل نهضت اسلام با جنبه هاى گوناگون آن است. سخنانى كه امام حسين(عليه السلام) با اتّكا به امامت خويش بيان مى كند عين اهداف اسلام است. سخنانى كه خط سير كلى دعوت و جنبش را مشخص مى كند.
بنابراين آن جا كه معصومين(عليهم السلام) در تبيين يك خط مشى كلى مى فرمايند: «أحيوا أمرنا رحم الله من احيا أمرنا; امر ما را احيا كنيد، خدا بيامرزد كسى را كه امر ما را احيا مى كند!» از آن جا كه امر اهل بيت، امرى جز يك اسلام آينده نگر نيست اين نكته را به ما ياد آور مى شوند كه مراسم و هيأت هاى عاشورايى بايد دست آوردهايى اسلامى دربر داشته باشند كه مردم را حول محور امام حسين(عليه السلام)گرد آورد، تا مردم از طريق ايشان با اعتقاد، شريعت و نهضت اسلامى آشنا شوند. امّا شرايط موجود، شيوه ها و ابزارهاى بيان جديدى مى طلبد. حقيقت يكى است، ليكن دست يافتن به آن و شيوه هاى بيان آن در گذر زمانه متفاوت و پيش رفته تر مى شود.
مجالس حسينى مجالس دعوت به خداست
به همين دليل است كه ما معتقديم مجالس توصيه شده توسط اهل بيت(عليهم السلام)، مجالس دعوت به اسلام است . پس بايد در جاى جاى اين مجالس به اين نكته توجه داشته باشيم، تا مفاهيم عقيدتى و شرعى در ذهن همه نسل ها تقويت گردد، اين مجالس مى توانند تحول بزرگى در برابر كفر و استكبار بوجود آورند. اين مجالس مى توانند به عنوان يك حركت تبليغى در عرصه هاى مختلف، در برابر تمامى افكار مخالف و متضادّى كه از طريق جريان هاى لائيك يا از سوى ابزارهاى استكبار جهانى رودرروى اسلام مى ايستند مقاومت كنند.
اين مجالس تنها زمينه اى براى عاطفى شدن نيست، بلكه خاستگاهى قوى براى به خيزش در آمدن تعقّل و انديشه، و پيش درآمدى براى ورود به عرصه رويارويى و مقابله است.
بكوشيم اسلام را در عصر حاضر مطرح سازيم
طبيعى است كه چنين نگرشى به مجالس، علما، خطبا و مبلغان را ملزم مى كند كه فرهنگ اسلامى را با تمام عمق و گستره آن و نيز تمام آنچه در فرهنگ و روح زمانه شان حاكميّت دارد بشناسند و با آن زندگى نمايند. ضرورى است اسلام را در عصر و زمانه خود مطرح سازيم; و از آن جا كه تشيّع خط اصيل اسلام است، پس بايد كه تشيّع را همگام با زمانه معاصر مطرح كنيم . به گونه اى كه مردم اين عصر در موقعيت هاى گوناگون فرهنگى و سياسى خود با روحيه اسلام و اهل بيت ايام را سپرى نمايند.
براى رسيدن به اين هدف لازم است كه وضعيّت فرهنگى خاصّى براى خود در نظر بگيريم; كه در آن فرهنگ دينيمان را قوّت و عمق بخشيم و سره را از ناسره و پاك را از ناپاك جدا كنيم. تنها بدين صورت است كه مى توان به ژرفاى وجود تمامى نسل ها راه يافت.
مواجهه با زمانه از منظر رسالت
در پرتو آنچه گفتيم دريافتيم كه ما نيز امروزه همانند همه عرصه ها باتمام آنچه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)در جريان دعوت خويش با آنها مواجه بود مواجه هستيم. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)با تمامى اين چالش ها رويارو مى شد. قرآن مجيد درباره تمامى شبهه هايى كه به توحيد يا نبوّت وارد مى شد يا مفاهيمى كه پيامبران و اديان مطرح مى ساختند سخن گفته است. از اين رو با توجه به آن چه گفته شد ما معتقديم پيامبر دعوت خود را در موقعيّت پراز چالش زمانه خود مطرح ساخته و به وسيله پند نيكو، گفتگو و پاسخ هاى گوناگون به مواجهه با همه امور فكرى و سياسى مطرح در آن عصر در داخل و خارج جهان اسلام، برخاسته و پاسخ آنها راداده و با ديگران به گفتوشنود پرداخته است.
با تأمل در كار ائمه(عليهم السلام) در مى يابيم كه آنان متناسب با زمانه خود گام برمى داشتند; چرا كه آنان به عنوان حجّت هاى خداوند بر بندگان به اقامه حجّت بر تمامى مردم و از جمله معاندان، گمراهان و منحرفان مى پرداختند. آنان با هر گونه شبهه يا مشكلى در امور اعتقادى، فقهى، سياسى و اجتماعى مقابله مى كردند; به گونه اى كه هر امام يك نوع گفتار، نقد و تبيين دارد; به ويژه از دوران امام باقر(عليه السلام)تا عصر امام رضا(عليه السلام) كه ميراث انبوهى از اين چهار امام بر جاى مانده كه با ميراث ديگر ائمه به استثناى امام على(عليه السلام)متفاوت است. علماى پيشين ما و در طليعه آنان شيخ طوسى، شيخ مفيد و سيد مرتضى(رحمهم الله)نيز همين راه را رفته اند. آنان از يك ذهنيّت و فرهنگ «دائرة المعارفى» برخوردار بودند; به گونه اى كه باعث مى شود در تمامى قضاياى فكرىِ مطرح در چارچوب مذهب و اعتقاد و همچنين در زمينه هاى ديگر حضور داشته باشند.
چالش هايی در سطح دنیا
ما در دوران خود با اين چالش ها در حجمى بيش از دوره هاى پيشين مواجه هستيم. چرا كه چالش هاى فكرى در زمان هاى گذشته هيچ گاه به اين عمق، گستردگى، گوناگونى و انبوهى نبوده اند، نه در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، نه در زمان ائمه(عليهم السلام)و نه در دوره علماى پيشين ما. اينك ابزارهاى ارتباطى ميان كشورهاى جهان متفاوت شده است و اين ارتباط باعث شده هر مسأله در حجمى جهانى مطرح باشد. از اين رو يك مبلّغ يا يك روحانى مسلمان بايد همواره در حال بررسى، انديشيدن، گفت و شنود و پذيرش هر پديده جديد باشد، تا بدينوسيله بتواند حجّتى از سوى خداوند بر مردم و نه حجّتى به نفع كافران و عليه اسلام باشد. انسانى كه فاقد فرهنگ لازم براى دفاع از عقايد و آرمان هاى خود باشد، در اعتقادات و گرايش هاى خويش نيز به ضعف خواهد گراييد.
هر سخن جايى... دارد
علاوه بر اين، عدّه اى از كسانى كه پاى منابر مبلغان و خطبا مى نشينند به ويژه منابرى كه افراد غير هم كيش يا روشن فكران نيز پاى آن حاضر مى شوند آنچه را مى شنوند تصوير اصلى اسلام قلمداد مى كنند. بنابراين اگر آنچه كه از اسلام نقل كنيم تصويرى درخشان نباشد،آن گاه اسلامى معيوب و تحريف شده براى آنان مطرح كرده ايم. اين چارچوب كلى كار است.
واكنش عاطفى نسبت به عاشورا خواست اهل بيت(عليهم السلام)است
در چارچوب مراسم خاص امام حسين(عليه السلام) تأكيد مى كنم كه قضيه ايشان بايد آميخته با عاطفه باشد. هنگام پرداختن به اين واقعه، بايد فاجعه هم چنان به عنوان اساس واقعه عاشورا باقى بماند، زيرا اگر نهضت حسينى از عاطفه تهى گردد به يك ستيز صرف كه تاريخ نمونه هاى فراوانى از آن را در خود دارد تبديل شده و همچون بسيارى از ستيزه هاى ديگر از ميان مى رود. از اين رو اهل بيت(عليهم السلام)چنين اراده و برنامه ريزى كردند كه قضيه امام حسين(عليه السلام)پيوند خورده با عاطفه باقى بماند.
آنان خود مجالسى را ترتيب مى دادند، يا به آثار شاعرانى كه در رثاى امام حسين شعر مى سرودند گوش مى سپردند، يا خود فضا و مقدمات گريستن را مهيا مى ساختند. بر اين اساس است كه تأكيد مى كنيم «عاطفه» در مسأله امام حسين عنصرى اساسى به شمار مى آيد; و اجازه نداريم از آن فاصله بگيريم.
نهضت حسينى را با تأملى علمى بنگريم
نكته ديگرى كه وجود دارد اين است كه هنگام پرداختن به سيره حسينى نبايد به هر آنچه راجع به اين سيره در دست ماست اعتماد كنيم; چرا كه در ميان آنها سره و ناسره دارد. تناقضاتى وجود دارد. از اين رو ناگزيريم كه نهضت و سيره حسينى را با نگرشى علمى و عينى بررسى كنيم و هرگونه روايتى را به شيوه سنتى موجود در بيان احكام شرعى يا ديگر امور نپذيريم. بر ماست كه اين روايات را مورد تأمل و بررسى قرار داده، مضمون آنها را از لحاظ ارتباط آن با واقعيّت هاى پيرامونى ارزيابى كنيم ; تا بدينوسيله بتوانيم اين روايات را بر يك بستر و تكيه گاه قوى متكى سازيم.
براى مثال بايد شرايط خروج امام حسين(عليه السلام) از مدينه به مكه را درك كنيم ; ببينيم آيا اين شرايط پيوندى با مسأله كربلا دارد ; يا اين كه با امر بيعت در ارتباط است ؟ همچنين بايد دوره اى را كه امام حسين(عليه السلام) در مكه گذراند... ونيز رخ دادهاى مسير حركت امام از مكه به كربلا كه نكته بسيار مهمى در نهضت ايشان است و وقايع كربلا را مورد ارزيابى دقيق علمى قرار دهيم.
اتّكا بر منابع موثّق
راه اين بررسى ها مطالعه است. البته پيش از مطالعه هرگونه كتابى بايد به منابع موثّق آن توجه كنيم. به خصوص بر مقتل «ابو مخنف» كه اساسى ترين مقتل موجود در تاريخ طبرى است. امّا مقتلى كه هم اكنون موجود است مقتل ابومخنف نيست; اين را در مقايسه با آنچه در تاريخ طبرى آمده است مى توان دريافت. براى مثال بايد «ارشاد» شيخ مفيد يا منابع نزديك به آن دوران را خوانده، آنها را با آنچه در كتب جديد براى ما نقل مى شود مقايسه كنيم.
حقّ اندك ازباطل بسيار بسنده مى كند
پس از ارزيابى، بايد امورى را برگزينيم كه انسان آمادگى پذيرش آنها را داشته باشد، و چيزهايى را كه اثبات نشده و تنها براى برانگيختن احساسات مطرح گرديده است نخوانيم.
در روايتى آمده است كه امام صادق(عليه السلام) از شيوه گفت و گوى يكى از اصحاب خود با ديگران چنين انتقاد مى كند: «تمزج الحق بالباطل و قليل الحق يكفي من كثير الباطل; حق را با باطل در هم مى آميزى; اين در حالى است كه اندكى حق از انبوهى باطل بسنده است.»([1]) از اين رو ناگزيريم به گزينش امورى از نهضت حسينى بپردازيم كه علاوه بر موثّق بودن مضامين آنها و نيز پى آمدهاى مثبتى كه در واقعيّت هاى موجود مى توانند به جا بگذارند، امورى كاملاً واقع بنيانه باشند.
عرضه چهره واقعى امام حسين(عليه السلام)
ما خواهان عرضه چهره واقعى از امام حسين(عليه السلام) هستيم. براى مثال يك خطيب چه گونه مى تواند موضع اقتدار امام حسين(عليه السلام) يا حضرت زينب(عليها السلام) را با آنچه براى ما نقل مى شود مقايسه كند. ما امروزه نسبت به امام حسين(عليه السلام) در يك دوگانگى به سر مى بريم: از يك سو مى بينيم ايشان مى فرمايند: «لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لااقرّ لكم اقرار العبيد; خود به دست خويش خوار گونه تسليم شما نخواهم شد و شما را بردهوار نخواهم پذيرفت.»([2]) و از سوى ديگر از حميد بن مسلم روايت مى شود كه - به فرض صحّت - امام فرموده اند: «وحق جدي اني لعطشان; به حق جدم سوگند كه تشنه لبم!» انسان چه گونه بايد ميان آن روحيه مقاومت و ايستادگى كه با واقعيّت ها روبه رو شده، در برابر آنچه بنام حق از او خواسته مى شود كوتاه نيايد و ميان اين سخنان حاكى از ناتوانى و ضعف مقايسه كند؟ در مورد مواضع دليرانه و مقتدرانه حضرت زينب(عليها السلام) و برخى از آن چه به او نسبت داده مى شود به خصوص در نگرش عوامانه نيز همين قضيه صادق است.
بازخوانى شعر عاشورايى
در خصوص شعر عاشورايى نيز بايد شعرى را برگزينيم كه نماد حقيقت نهضت حسينى و ارزش آن باشد. پيش از اين در نوشتارى([3])نوشته ام هنگامى كه در سخن خود مى گوييم :حسين(عليه السلام)على اصغر شيرخواره رادر دست مى گيرد و به گفته برخى مى گويد: «اگر بزرگ سالان را گناهى است، گناه اين كودك شيرخوار چيست؟» در همين حال در سروده يكى از شعرا از زبان حال امام(عليه السلام) مى خوانيم كه: «و حتى شيرخواران دختر و پسر بنى اميه را ريشه كن ساز!» اگر چه شاعر معناى كنايى آيه (لا تَذَرْ عَلى الأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً; هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار)([4]) را مد نظر دارد، امّا شيوه بيان وى نشان گر آن است كه ما خواهان و طرف دار قتل نوزادان شيرخوار هستيم. اين منطق از انسانيّت اسلام و انسانيّت در چنين موضعى به دور است.
همچنانكه در بسيارى از اشعار عاشورايى از برخورد حسين(عليه السلام) و يزيد چنان سخن مى رود كه گويا اختلافى قبيله اى ميان دو خاندان بنى اميه و بنى هاشم بوده است. ابوالعلاى معرى با چنين نگرشى مى گويد: «خاندان شمس آتش جنگى را براى بنى هاشم افروخته است كه نوزادان را نيز پير مى سازد. ابن حرب با مصطفى، ابن هند با على و يزيد با حسين .»
گويا كل جريان نزاعى خانوادگى ميان بنى اميه و بنى هاشم بوده است!! در حالى كه امام حسين(عليه السلام) آن را مسأله استقامت و پايدارى در مسير يا انحراف از آن، و مسأله روى آورى به اسلام يا انتخاب گمراهى مى داند. درست است كه آن زمانه حامل تعصّب هاى قبيله اى بوده، امّا اينك كه با واقعيّت هاى ديگرى روبه رو هستيم و انسان ها از تعصّب هاى خانوادگى بسيار فاصله گرفته اند بايد شعرى را برگزينيم كه متناسب با حيات انسان معاصر باشد، شعرى كه قضيه را همانطور كه بوده است مطرح كند: مسأله چالش اسلام و كفر، يا چالش هدايت و گمراهى.
سختى هاى عرصه فرهنگ
ما ناگزيريم سختى هايى در راه فرهنگ تحمل كنيم. من به شما توصيه مى كنم كه همواره به مطالعه وگفتوگو بپردازيد و پيوسته در حال ارزيابى و تأمّل باشيد. هيچ اشكالى ندارد اگر نگوييم واجب است، در مواجهه باانسان هاى صاحب تفكّر و نقد تاريخى از آنان درس هايى نسبت به واقعه عاشورا، مضامين، روش ها و شيوه بيان آن را بياموزيم; درست همانطور كه اين كار را نسبت به مباحث معانى، بيان، نحو، اصول فقه و مباحث ديگر انجام مى دهيم. اين مسأله در مورد خطباى حرفه اى صادق تر است. همچنانكه ضرورت دارد مراكز يا مدارسى را براى آموزش خطابه و مجالس حسينى ايجاد كنيم; تا براى خطبا آنچه را كه بايد بخوانند مهياكرده،و ذهنيّت آنها را براى آنچه بايد ارائه دهند آماده كند.
خطابه، اصول و شرايطى دارد
نكته ديگرى نيز وجود دارد; و آن اين كه تعزيه خوانى يا خطبه خوانى در آغاز دوران ماـ چنانكه سابقاً در نجف شاهد آن بوديم ـ عبارت بود از يك دوره شاگردى به گونه اى كه خطيب «مقدّمه»اى([5]) را دربرابر استاد خود مى خواند. استاد نيز معمولا از خطباى بزرگ بود. سپس اين استادِ مجرّب، شاگرد خود را تربيت مى كرد تا تدريجاً به يك خطيب حرفه اى مبدّل شود.
امّا اگر كسى بخواهد خودساخته خطيب گردد، به سختى مى تواند تجربه هاى محكمى را براى خود بسازد. بله... ممكن است شخصى از نبوغ برخوردار باشد، ولى هر حرفه اى شرايط، اصول و قواعد مخصوص به خود را دارد. خطيب حرفه اى و اهل فن ممكن است چيزهاى زيادى را براى عرضه داشته باشد، امّا تجربه نيز ممكن است دست آوردها و انديشه هايى انبوه تر از مطالعات انسان در بر داشته باشد.
[5]. اين مقدمه عبارت بود از قصيده اى از شعر نوشتارى، مقدارى شعر گفتارى و نيز گفتارهايى كه استاد براى خود انتخاب مى كند تا پيش از شروع مجلس اصلى بخواند كه روى هم رفته يك تمرين عملى را براى هنرآموز فن خطابه تشكيل مى داد.