پیام توحید ضدیت با بت پرستی و به بردگی گرفتن انسانهاست

سالگرد هجرت پیامبر (ص) یادآور حرکت اولیه اسلام در مکه در درگیری حضرت محمد (ص) با مشرکان است. این درگیری ادامه درگیری پیامبران الهی با اقوامشان و در حقیقت درگیری توحید و بت پرستی بود. رسالت پیامبران بر یگانگی خداوند در الوهیت تأکید می‌دارد. چرا که خداوندی غیر از او وجود ندارد و او در عبادت یگانه است. پس معبودی غیر از او وجود ندارد و طاعت هم برای غیر خداوند وجود ندارد. حتی خداوند متعال در دوست داشتن نیز یگانه است. خداوند می‌فرماید: «ومن الناس من یتخذ من دون الله أنداداً یحبونهم کحب الله والذین آمنوا أشد حبّاً لله» و در مقابل آن مشرکان در عقیده و عبادت بر دوگانگی و بت پرستی تأکید می‌کنند.

چشم انداز توحید و جمود بت پرستی

ما می‌خواهیم بر مسأله توحید تأکید بورزیم و بین آن و بت پرستی به آن اندازه که با انسانیت انسان و آزادی او و پیوندش با مسائل علم و آگاهی و مانند آن ارتباط دارد مقایسه صورت دهیم. بت پرستی انسان را با سنگ یا فرد مرتبط می‌کند. به نحوی که مردم در پرستش پروردگاری که به دست خود ساخته‌اند غرق می‌شوند و از خود بدان قداست می‌بخشند و خود را در چارچوب بت سنگی یا انسانی قرار می‌دهند. بنابراین دچار جمود در عقل و روح و دین و نظام زندگی می‌شوند.

اما توحید انسان را از تمام چیزها و افراد پیرامونی‌اش آزاد می‌کند. چرا که کلمه توحید «لااله الا الله» به انسان می‌گوید که خداوند یگانه است و در هستی خدایی غیر از او وجود ندارد. در هستی هیچ موجودی چه بشر باشد یا فرشته یا جن یا ستاره یا خورشید یا ماه و مانند آن، قدرت الوهیت ندارد و هیچ موجود بشری هم نیست که بتواند انسان تابع او شود.

پس توحید می‌گوید: تو در برابر تمام دنیا و تمام هستی آزاد هستی و فقط در برابر خداوند بنده می‌باشی. بنابراین توحید به انسان احساس آزادی می‌بخشد. خداوند عقل را آزاد آفریده است که مستقل از دیگر مردم فکر کند و هدایت و گمراهی مردم را نیز در اختیار خودشان قرار داده است. این آزادی تکوینی اساس همان آزادی است که اعتقاد توحیدی آن را بخشیده است. بدین لحاظ معصیت خداوند یکی از وجوه عبادت شیطان به شمار می‌آید. خداوند متعال می‌فرماید: «ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم ألّا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین* وأن اعبدونی هذا صراط المستقیم».

ما وقتی از پیامبران پیروی می‌کنیم به خاطر فرد ایشان نیست بلکه به خاطر رسالت ایشان می‌باشد. زیرا خداوند آنان را عهده‌دار ابلاغ رسالت به مردم کرده است و به ما فرموده است: «أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم» حتی وقتی تو به نفع آنچه که پیامبر آورده است از نظر خودت دست می‌کشی، مثل شخصی که در برابر فرد دیگری عقب نشینی می‌کند، از نظر خودت دست برنداشته‌ای، بلکه تو برای خداوند عقب نشینی کرده‌ای. چرا که خداوند می‌فرماید: «من أطاع الرسول فقد أطاع الله»

بنابراین خضوع مسلمانان در برابر ستمکاران و منحرفان، چه دولت‌های بزرگ باشند یا قبیله بزرگ یا حزب بزرگ یا مانند آن، انحراف از خط توحید به شمار می‌آید. اگر اراده آنان در برابر اراده مستکبران و ستمگران لگدمال شود، این امر یکی از انواع عبادت می‌باشد. زیرا مفهوم عبادت همان خضوع در برابر معبود است. در بعضی از روایات آمده است: «هر کس به گوینده‌ای گوش بسپارد در حقیقت او را عبادت کرده است. پس اگر گوینده او را به خداوند عزوجل سوق دهد در حقیقت خداوند را عبادت کرده است و اگر گوینده او را به شیطان سوق دهد در حقیقت شیطان را عبادت کرده است.»

 

تکامل عقیده و حرکت سیاسی

ارزش اسلام به این است که در حرکت انسان مسأله سیاست را با مسأله عقیده ارتباط می‌دهد. بنابراین عقیده توحیدی صرفاً یک اندیشه نظری و انتزاعی نیست که فقط به جنبه‌های معنوی بپردازد بلکه روشی است که در عرصه اندیشه و واقعیت حرکت می‌کند. پس از نظر اسلام آزادی از اعماق درون انسان سرچشمه می‌گیرد. صرف نظر از واقعیت خارجی که ممکن است انسان تحت فشار قرار گیرد و حرکتش دچار شکست گردد.

از امام صادق (ع) روایت شده است : «فرد آزاده در همه احوال خود آزاد است. اگر به مصیبتی دچار شود بر آن صبر می‌کند و اگر مصائب بر او هجوم آورند او را نمی‌شکنند، هر چند که اسیر و مقهور شود و آسایش به سختی تبدیل شود.»

از اینجا در می‌یابیم که اسلام تأکید می‌دارد که آزادی فقط یک شعار نیست بلکه یک موضع است که انسان آزاده در برابر تمام کسانی که می‌خواهند اندیشه‌ای را که به آن باور ندارد یا تأیید و نفی را که با باور او همخوانی ندارد یا رفتاری را که جزو اخلاق خود نمی‌داند بر وی تحمیل کنند به آن دست می‌یازد. حتی اگر شرایط غیرقابل پیش بینی بر انسان تحمیل شود جزو مسأله اضطرار به شمار می‌آید که خداوند در باره آن فرموده است: «فمن اضطرّ غیر باغ ولاعاد فلا إثم علیه». چرا که اگر تحت فشار ضرورت یا اجبار و مانند آن تأیید خارج هم بدست آورد، ولی نفی درونی هم چنان فعّال و تپیده باقی می‌ماند.

از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود: «هر کس از شما که منکری را دید باید با دستش آن را تغییر دهد. پس اگر نتوانست باید با زبانش این کار را انجام دهد و اگر نتوانست باید با قلبش این کار را انجام دهد و این ضعیف‌ترین ایمان است.»

خوب است این نکته را توضیح دهیم که اسلام با سایر ادیانی که مردم آن را پذیرفته‌اند تفاوت می‌کند. چرا که اسلام فقط به عبادات منحصر نمی‌باشد، اسلام به نماز و روزه و حج و مانند آن خلاصه نمی‌شود که نقش آن به جنبه خاصی از ابعاد حرکت انسان محدود شود، بلکه اسلام عبادت را پایه آموزشی در تمام سطوح انسانی قرار داده است. عبادت پایه‌ها و مبانی را که مربوط به رابطه مؤمن با خدا، رابطه‌اش با خانواده‌اش و جامعه و جنبه‌های اقتصادی و سیاسی و امنیتی و مانند آن می‌شود تأمین می‌کند.

بدین ترتیب مناسبت‌های اسلامی، مانند هجرت و میلاد پیامبر و عاشورا، فضاهایی برای تربیت انسان است که در آن انسان تاریخچه خود را مورد بازخوانی قرار می‌دهد نه اینکه بدون در نظر داشت وضعیت فعلی و مسؤولیت‌های خود در آن‌ها غرق شود. بلکه باید از ارزشهای موجود در آن توشه بگیرد و بدین وسیله دیدگاهها و ارزشها و تجارب خود را در زندگی ریشه‌دار بسازد تا احساس کند که او در برابر وضعیت کنونی خود مسؤولیت دارد تا تاریخ جدیدی را بسازد و با گذشتگان خود واقع بینانه برخورد کند نه اینکه حالش دچار سقوط و انحراف باشد و او به گذشتگان تاریخی خود مشغول باشد.

 

توحید و آزادی در موضع‌گیری

استکبار جهانی خود را بر جامعه اسلامی تحمیل کرده است، چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم. اشغال غیر مستقیم این است که بعضی‌ها خود را در اختیار اجرای سیاست‌های استکبار جهانی قرار می‌دهند و سیطره استکبار را بر جامعه اسلامی تحقق ببخشد، اینان می‌توانند پادشاه یا امرا یا رؤسای جمهور باشند. در حالی که وقتی که با استکبار جهانی رو به رو می‌شویم باید با تمام قدرت استکبار را نفی کنیم و در رابطه با قضایا و منافع ملت‌ها، اجازه بدهیم که ملت‌های ما به جایگاه حقیقی خود دست پیدا کنند. چرا که اگر انسان در درگیری بین حق و باطل و عدل و ظلم و استقامت و انحراف از انجام بهینه مسؤولیت خود دست بکشد، باعث می‌گردد که انسان در برابر قدرتهایی که از بیرون بر او تحمیل می‌شوند، در معرض عبودیت و ضعف و لگدمال شدن قرار بگیرد در حالی که عقیده توحیدی ایجاب می‌کند که انسانیت خود را از بردگی مستکبران و منحرفان و مفسدان در امان نگه دارد. مستکبران قدرت خود را از تأیید و تشویق و کسانی که بر تپه سلامت نشسته‌اند کسب می‌کنند. کسانی که بر تپه سلامت نشسته‌اند کسانی هستند که حق و عدالت را رها کرده‌اند.

 

تعصب ورزیدن، نوعی بت پرستی است

شاید یکی از مهمترین مشکلاتی که ما در جامعه اسلامی خود بدان مبتلا هستیم تعصب ورزی باشد. هر گروهی مشغول به خویش است و به اسم وابستگی به این طائفه و آن مذهب، برای خود نمادهای مقدسی تراشیده است، بدون اینکه در عناصر واقعی تشکیل دهنده ارزشهای این طائفه و آن مذهب دقتی صورت گیرد و فرقی ندارد که این ارزشها، در عرصه‌های دین و اخلاق دقتی صورت گیرد و فرقی ندارد که این ارزشها، در عرصه‌های دین و اخلاق و سیاست و اقتصاد و مانند آن ارزشی به شمار رود، بدین لحاظ ما برای خود معیارهایی نداریم که به وسیله آن افراد را بسنجیم نداریم و میزانی در اختیار نداریم که به وسیله آنها افراد را مورد ارزیابی قرار دهیم. کار به جایی رسیده است که هر یک از ما برای ستمگران خود علیه مظلومان گروه دیگر عذر تراشی می‌کنیم و بدان خودمان از خوبان طوایف دیگر بهتر شده است. حال آن که وابستگی نشان‌گر یک چارچوب انسانی است که در تمام عرصه‌های خود باید تجسّم بخش ارزشها باشد.

امام علی بن الحسین زین العابدین (ع) می‌فرماید: «تعصبی که صاحبش به خاطر آن گنهکار است این است که فرد، بدان قوم خود را از خوبان اقوام دیگر بهتر ببیند و تعصب این نیست که فرد قوم خود را دوست بدارد ولی تعصب این است که قوم خود را در ستمگری یاری برساند.»

آن تعصبی انسان را وارد بت پرستی می‌کند که از طریق آن کسی را تقدیس کند که فاقد قداست است و به چیزی ارزش بدهد که ارزش ندارد و زمام امور خود را بدست کسی بدهد که شایستگی‌های لازم برای رهبری را ندارد. این تعصب با تجلیات توحید در حرکت انسان تضاد دارد.

 

هجرت و وحدت اسلامی

یکی از مهمترین درسهای هجرت نبوی، وحدت اسلامی است. زیرا اولی گامی که پیامبر (ص) هنگام ورود به مدینه برداشت ساختن مسجد بود که مسلمانان را حول محور نام خداوند گرد آورد. وقتی از آن حضرت می‌خواستند که قبیله‌ای را برای فرود آمدن برگزیند، قبیله‌ای را بر قبیله دیگر ترجیح ندارد. آن حضرت بین مسلمانان مهاجر و انصار فقط یک برادری عمومی ایجاد نکرد، چرا که خداوند می‌فرماید: «إنما المؤمنون اخوة» بلکه بین آنان برادری فردی هم ایجاد نمود و جامعه اسلامی را وارد فضای ارتباط و بخشندگی و مهرورزی کرد. در این هنگام بود که ویژگی‌های فردی و قبیله‌ای که اساس درگیری‌ها و جنگ را تشکیل می‌دادند از بین رفت. پیامبر (ص) معاهده‌ای را بر اساس حق شهروندی به وجود آورد که تمام جامعه مدینه از مسلمان و یهودی و دیگران بدان گرویدند. حتی قرآن کریم مسجد ضرار را که بعضی‌ها برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان بنا کرده بودند نفی کرد. این واقعیت به ما می‌گوید که باید وضعیت موجود خود را به نقد بکشیم. می بینیم که هر مذهبی برای خود مسجد خاصی دارد. بلکه هر گروه این مذهب و آن مذهب برای خود مسجد خاصی دارند. لذا وقتی فرد شیعه وارد مسجد اهل سنت می‌شود احساس غربت می‌کند و همینطور وقتی که سنی وارد مسجد اهل سنت می‌شود احساس غریبی می‌کند. همینطور وقتی که یک سنی وارد مسجد شیعیان می‌شود چنین احساسی به او دست می‌دهد. حال آن که مسجد نهادی معنوی است که باید همه مسلمانان را در قضایا و امور گوناگون ایشان گردهم بیاورد.

 

یهودیان و انکار عملکرد زیبای مسلمانان

هم چنین هجرت پیامبر (ص)، نقش تؤطئه گرانه یهودیان را علیه تمام آن کسانی که در برابر انگیزه‌های نژاد پرستانه و طمع‌ورزی‌های شخصی آنها ایستادگی می‌کنند به ما نشان می‌دهد. این مسأله در گذشته تاریخی ما وجود داشته است و فقط به غصب سرزمین فلسطین و جنگ افروزی و تجاوزگری و فتنه افروزی علیه ملت‌های منطقه در زمان حال محدود نمی‌شود. اینان اکنون نیز دست به جنایت می‌زنند و به کشتن کودکان و زنان و سالخوردگان و ویران کردن روستاها  و شهرها و آتش زدن مزارع و تفرقه افکنی در حال و آینده ما اقدام می‌کنند. حال آن که وقتی در جوامع اسلامی مسلمانان در اکثریت و یهودیان در اقلیت بودند هیچگاه چنین کاری از سوی مسلمانان انجام نشد. در تمام سرزمین‌های اسلامی و در طول تاریخ اسلامی، همیشه زمینه برای یهودیان فراهم بود که به یک قدرت اقتصادی مهم در جامعه اسلامی تبدیل شوند و در بیشتر کشورهای عربی، زمام امور اقتصادی کشورها را بدست گیرند. در مقابل این، غربیها یهودیان را تحت فشار قرار دادند و آنان را آوارده کردند و دست به کشتار آنان زدند و انواع تبعیض‌های نژادی را علیه آنان اعمال نمودند.  اما اکنون یهودیان همه این عملکردهای زیبای مسلمانان را منکر شده‌اند و فراموش کرده‌اند که در طول تاریخ، مسلمانان چه نیکی‌هایی را در حق آنها روا داشتند. اکنون اینان با عقده برتری جویی و نژاد پرستی خود علیه تمام ملت‌هایی که با آنها اختلاف دارند عمل می‌کنند.

 

عاشورا و آزادی

یکی از مهمترین درسهای عاشورا تأکید بر ارزش آزادی در انسان و نفی عبودیتی است که از مردم فقط ارقام و عددی به نفع این حاکم و آن حاکم یا این قدرت استکباری و آن قدرت مستکبر به وجود می‌آورد. عاشورا به انسان درس می‌دهد که آزادی ارزشمندترین داشته انسان است. همین آزادی است که عزت و کرامت انسان را پایه ریزی می‌کند و اجازه می‌دهد که انسان در تمام عرصه‌های زندگی به مسؤولیت خود عمل کند. از این رو امام حسین (ع) و خاندان و یاران او پذیرش هر گونه ذلتی را که از سوی سلطه بنی امیه بر آن‌ها تحمیل شود نفی کردند. چرا که آزادانه در برابر کارشکنان و خدشه‌دار سازی نادانان، در برابر اسلام و مسلمین احساس مسؤولیت کردند. از امام جعفر صادق (ع) وارد شده است که فرمود: «خداوند تمام امور مؤمن را به خود واگذارده است ولی به او اجازه نداده است که ذلیل شود.»

عظمت تمام بزرگمردان عاشورا این است که آنان با خداوند عزوجل ارتباط یافتند و در عقیده و عبادت و اطاعت خداوند را یگانه دانستند. لذا آزادی باعث گردید که آنان در برابر طاغیان موضع بگیرند و بر دردها و مصائب صبر کنند. حتی از امام حسین (ع) روایت شده است که آن حضرت وقتی دید گلوی طفل شیرخوارش از گوش تا گوش بریده شده است فرمود: «تحمل آنچه بر من نازل شده است برایم آسان است چون در برابر خداوند قرار دارد.» او گفتار رسول خدا (ص) را تجسم می‌بخشد که وقتی مردم طائف او را با سنگ زندند و پایش را خون آلود نمودند فرمود: «خدایا اگر تو بر من خشمگین نباشی اهمیتی برایم ندارد.»

از این رو در عاشورا چیز غیر اسلامی وجود ندارد. اندیشه و ارزشها و حرکت و موضع گیری همه‌اش اسلامی است. ارزش این مناسبت‌های تاریخی، ارزشهای نهفته در آن است که باعث می‌گردد انسان در اندیشه و ارزشها و تجارب انسانی خود ارتقا یابد و عواملی را تحقق ببخشد که بتواند تاریخ جدیدی را رقم بزند تا ما امتی شویم که هر روز تاریخ جدیدی را می‌سازد، تاریخی برای عزت و کرامت و آزادی و امتی نشویم که در گذشته‌ها و قهرمان‌های اساطیری خود غرق هستند بدون اینکه مفهوم مجد و عظمت و قهرمانی را در حال حاضر خود رقم بزند و خداوند متعال می‌فرماید: «تلک أمة قد خلت لها ما کسبت ولکم ماکسبتم ولا تسألون عما کانوا یعلمون»