* پدرم در همه امور شخصى ام - حتى خريد لباس و آرايش موى سر و خريد كتاب و زم

* پدرم در همه امور شخصى ام - حتى خريد لباس و آرايش موى سر و خريد كتاب و زمان برگشتنم به خانه دخالت مى كند، به اين بهانه كه مى خواهد تربيتم كند. من احساس مى كنم كه او تمام شخصيتم را از من گرفته است، آيا او چنين حقى دارد؟

* به لحاظ مبنايى او چنين حقى ندارد. او مى تواند فرزندش را نصيحت كند و در صورتى كه مصلحت بود، برخى از فشارها را بر او وارد كند تا حدى كه شخصيت او را سركوب و انسانيتش را ساقط نكند.


من هميشه به پدران مى گويم، دوران نوجوانى و جوانى خودتان را به ياد آوريد. وقتى كه پدر به شما ستم مى كرد و انسانيتتان را مصادره و شخصيت و روحيه شما را تضعيف مى كرد، چه احساسى داشتيد؟! با فرزندان همان گونه رفتار كنيد كه دوست داشتيد پدرانتان با شما برخورد كنند، التبه اگر خطر فوق العاده اى فرزندانتان را تهديد كرد مى توانيد دخالت كنيد، اما اين كار را هم به گونه اى انجام دهيد كه آنان را قانع سازد و به گونه اى برآنان فشار آوريد كه شخصيتشان را خرد و پريشانى اشان را افزون نكند. زيرا ممكن است يك قسمت كار را اصلاح ولى قسمت مهم ترى را تخريب كرده باشيد.


من معتقدم كه اتخاذ شيوه خشونت به عنوان مبناى رفتار پدران با فرزندان، گذشته از اشكالات شرعى - شيوه اى غيرعملى و غيرواقعى است. زيرا اين كار، فرزند را به رفتارى دوگانه وادار مى كند به گونه اى كه در برابر پدرش رفتارى منافقانه داشته باشد و يا كينه و عقده او را به دل بگيرد. ممكن است اين عقده در آينده منفجر شود و آن بناى استوار شخصيتى را كه پدرش آرزومند ساختن آن بود، پيشاپيش فرو ريزد.


من از پدران مى خواهم تا مداراگرانه به اصلاح رفتار فرزندان و نجات داد نشان از دهان خطرات اقدام كنند به گونه اى كه فكرشان را قانع و جاذبه لازم براى اطاعت آنان را فراهم كند. مقتضاى حكمت اين است كه پدر در رفتارش هم از بُعد فكرى و هم از بُعد عاطفى و هم از جهت تأمين مادى و هم با فراهم كردن برخى جاذبه ها و تطميع فرزندش، او را اصلاح نمايد. اما اگر خطر شديدى دين و اخلاق فرزند را تهديد كرد و اعمال زور به شيوه اى پسنديده و بدون در برداشتن نتايج منفى بزرگتر، تنها راه نجات او بود، پدر مجاز است تا از باب امر به معروف و نهى از منكر دخالت كند، درست همان گونه كه نسبت به غير فرزندش هم چنين وظيفه اى دارد.


من فرزندان را تشويق نمى كنم كه در برابر پدرانشان آزادى مطلق كسب كنند و برآنان شورش و تمرد كنند. اما دوست دارم به پدران بگويم كه مسأله سخت گيرى و مدارا و تربيت از مسايلى است كه در آن رسيدن به نتيجه عملى اى مقصود است، در حالى كه استفاده از شيوه خشونت و تحميل ما را به نتيجه اى ناخواسته و منفى مى رساند. مشكل برخى اين است كه فكر اوّل كار را مى كنند ولى من فكر آخر كار را مى كنم.


در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده كه آن حضرت در پاسخ جوانى كه از او طلب سفارش كرده بود سه بار پرسيد: آيا اگر تو را نصيحت كنم، به نصيحتم عمل خواهى كرد؟ در هر سه بار پاسخ جوان مثبت بود. آنگاه رسول خدا به او فرمود: «به تو سفارش مى كنم كه اگر به كارى همت گماردى، به عاقبتش بيانديش، اگر تو را به راه راست مى برد، اقدام كن و اگر تو را به بيراهه مى برد، از آن پرهيز كن».( وسايل الشيعة، ج15، ص281، روايت20516.) من به مسأله به لحاظ شكلى نمى نگرم بلكه به لحاظ محتوايى مى نگرم. مشكل برخى از انسان ها اين است كه مى كوشند تا فقط شكل را حفظ كنند و به نتيجه توجهى ندارند. اين گونه افراد چون به اهميت نتيجه فكر نمى كنند، از آن غفلت مىورزند و به گونه اى عمل مى كنند كه گويى اعمالشان نتايجى حتمى و قطعى دارد. نكته اى كه در اين جا به پدران گوشزد مى كنيم اين است كه برخى شيوه هاى رفتارى سبب ايجاد عقده هايى در فرزندان مى شود به گونه اى كه مسير زندگى آنان را به قهقرا مى برد و آثار منفى اى بر وضع روانى و روابطشان با ديگران مى گذارد و سبب مى شود تا اينان در برابر ديگران احساس عقده حقارت كنند. بنابراين، پدر بايد تربيت فرزندش را از دوران كودكى از اين نقطه آغاز كند كه: اين ]فرزند[ صرفاً پيكرى مادى نيست كه بخواهد تابع خود قرارش دهد. بلكه عبارت است از روح، عقل، فكر، احساس و شعور. و پدر در انتخاب شيوه رفتارى خود در برابر فرزند بايد حساب همه اين امور را بنمايد.