* شما مى گوييد كه خدا عيد را به عنوان روزى براى شادمانى و خوشى و رها شدن از فضاى جدّى

* شما مى گوييد كه خدا عيد را به عنوان روزى براى شادمانى و خوشى و رها شدن از فضاى جدّى زندگى قرار داده است، آيا اين امر با سفارش هايى كه درباره محاسبه نفس و جدى بودن با خود و به ياد مرگ و آخرت بودن در روز عيد، مى شود ناسازگار نيست؟

* اسلام مى كوشد تا امور حياتى گوناگون را در درون انسان به تعادل برساند، به گونه اى كه هيچ بعدى بر بعد ديگر غلبه نيابد و آن را از ميان نبرد. اسلام براى انسان، خوشى و شادمانى و خرمى خواسته است، اما نه به اين قيمت كه انسان در آغوش شادى مسووليت هايش رافراموش كند و از مسير تعادل خارج شود. در برخى از نصوص دينى مى خوانيم كه: خارج شدن شما از منزلتان بايد چونان خروجتان از قبر و شتافتن به لقاى خدا و قرار گرفتنتان در برابر پروردگارتان در نماز چونان ايستادنتان در محضر خدا در روز قيامت باشد.


نماز عيد نماد آغاز روزى است كه انسان به سبب انجام مسووليت هايش، احساس شادى ايمانى مى كند. اسلام مى خواهد دايره شادى را از حد غريزى و بازى و سرگرمى بيهوده اش توسعه دهد و انسان به خاطر انجام مسووليت و اطاعت خدا و پرهيز از معصيت پروردگارش شادمانى كند و همين عيد او باشد.


اسلام با وضع مسأله نماز ]عيد[ خواسته است تا انسان، عيد خود را با لقاى پروردگار و ارتباط با او و شكرگزارى نعمت هاى مادى و معنوى خدا آغاز كند و خوشى اش به ارتباط يافتن با خدا باشد و احساس كند كه خدا، او را زيرنظر دارد و سرور و شادى اش هم با آگاهى به اين مسأله باشد و در دام هرزگى و بيهودگى نيافتد.


اسلام خواسته است تا سبب شادى انسان در عيد، انجام مسووليت هاى دينى و انسانى اش باشد و همين عامل او را به ياد خدا و آخرت و حساب و كتاب بياندازد و شادى و خرمى اش در حد طبيعى و كاهنده سنگينى بار زندگى باشد و نوعى سرگرمى و بازى و تفريح براى او - و در حدى كه به روحش آسيب نرساند، - باشد. در اسلام مستحب است كه انسان در روز عيد به قبور دوستانش سرى بزند و بر آنان شفقت بورزد و آياتى از قرآن را نثارشان بخواند و صدقه اى هديه كند. نيز به ديدار دوستان زنده اش برود و از همه نوع شادىِ روحى، اجتماعى، غريزى، جسمى و حسى بهره گيرد. چنين توازنى، راز اسلام است.


به تناسب بحث از شادمانى دنيوى و شادمانى اخروى و نيازهاى دنيوى و مسووليت آخرتى به ياد اين سخن امام على(عليه السلام) مى افتيم كه: «براى دنيايت چنان كار كن كه جاودانه خواهى زيست و براى آخرتت چنان بكوش كه فردا خواهى مُرد.» انسان بايد حساب مسووليت هايش را بكند و دريابد كه مرگ و حساب در انتظار اوست و كار و توانش را در اين مسير جهت دهد.