* گفته مى شود كه حضرت عا

* گفته مى شود كه حضرت عالى تغيير در جنسيت را جايز مى دانيد. آيا مى توانيم با جزئيات نظرتان آشنا شويم؟ دلايل و مبانى فقهى اى كه در اين نظر بدان استناد كرده ايد كدام است؟

* اين موضوع چند حالت دارد:


يكى وضعى است كه اخيراً به ويژه در جوامع غربى رواج يافته كه عضو نرينگى را با عمل جراحى برمى دارند و در محل آن شكافى - به عنوان عضو جنسى زن - ايجاد مى كنند و هورمون زنانگى را به او تزريق مى كنند تا نشانه هاى زنانگى در او آشكار شود. اين عمليات،شكل و كالبد تكوينى مرد را از صفت مردى خارج نمى كند.وضع چنين شخصى بيشتر شبيه وضع «اخته»ها است به اضافه قطع آلت مردىو بروز برخى نشانه هاى زنانگى مانند نازك شدن صدا و بزرگ شدن پستان و از بين رفتن موى صورت و...


طبيعى است كه چنين تغييراتى، چيزى را عوض نمى كند و برقرارى رابطه جنسى با مردان را مباح نمى كند. زيرا چنين رابطه اى، رابطه مرد با مرد است. چنان كه احكام شرعى ديگر او همان احكام مردان است. چنين كارى نوعى حيله گرى و چاره انديشى اى است كه افرادى كه انحراف جنسى دارند براى رسميت بخشيدن به عمل لواط به آن پناه مى برند. زيرا هنوز هم بيشتر جوامع عمل لواط و لواط گران را محكوم و منفور و مطرود مى داند.


بعيد نيست كه چنين عملى حرام باشد. زيرا قطع عضو جنسى بدون هيچ مصلحتى، زيان رساندن به بدن است و زيان رساندن عمده به بدن حرام است.


اما در موارد ديگر كه عمل تغيير جنس انجام مى شود مانند تبديل خنثى به زن - كه امروزه رواج هم دارد - و نيز اگر روزى اين امكان فراهم آمد كه زن به مرد كامل تبديل شود با همه ويژگى ها و توانايى ها مانند آلت مردى و قدرت انجام آميزش جنسى همانند ديگر مردان و پيدا كردن ديگر مظاهر مردى و هم چنين اگر در آينده ميسر شود كه مرد به زنى كامل به همان شكل كه در مورد زن گفته شد، تبديل شود، چنان كه به لحاظ طبى و تشريحى همانند ديگر زنان محسوب شود و از نظر عرفى هم داراى عضو تناسلى زنانه بود و همان احساسات عادى زنانه را در هنگام آميزش جنسى داشت و فرقى بين او و ديگر زنان نبود، البته جز در مسأله رحم كه او طبعاً رحم ندارد و حامله نمى شود و چه بسا زنان معمولى هم حامله نمى شوند. در موارد ياد شده هيچ دليل شرعى اى در دست نداريم كه حكم به حرمت اين كارها بدهد و تا زمانى كه دليل شرعى اى مبنى بر تحريم تغيير جنسيت - به عنوان اولى - نداشته باشيم، اصولا چنين كارى جايز و انجام عمليات جراحى در اين مورد بى اشكال است.


در صورت تحقق آنچه گفته شد، تمام آثارى كه بر حالت جديد مترتب است، شامل حال شخص مى شود و او حقيقتاً زن يا مرد مى شود و وضع جديد و احكام شرعى جديد مى يابد.


اما درباره دليل حلال دانستن و جايز دانستن اين عمل بايد بگويم كه اصلى در شرع داريم كه مى گويد هرگاه دليلى بر حرمت چيزى نداشتيم و بين حرمت و حليت آن شك و ترديد داشتيم اصل بر حلال بودن آن است. فقط ما اين نظر را نداريم. امام خمينى(قدس سره) هم تغيير جنسيت را جايز مى دانست و چنان كه آقاى خويى(قدس سره) هم قايل به جواز اين عمل بود و نظر ايشان در كتاب «منية السائل» آمده است.


برخى از كسانى كه معتقد به حرمت تغيير جنس هستند استدلال مى كنند به اين آيه قرآن كه: (و لامرنّهم فليغيرنّ خلق الله...) [شيطان گفت:] «و وادارشان مى كنم تا آفريده خدا را دگرگون سازند». ( سوره نساء، آيه 119.) اين آيه از عهد و تصميم شيطان سخن مى گويد. استدلال مى كنند كه تغيير جنسيت هم تغيير آفريده خداست.


جواب ما اين است كه: مراد از آفريده خدا در اين آيه، انسان نيست. زيرا كلمه «خلق الله» عام است و شامل همه آفريده هاى خدا مى شود. اگر ما بخواهيم چنان كه ايشان اين آيه را تفسير مى كند به حرمت تغيير آفريده هاى خدا متعهد باشيم بايد دست به تركيب هيچ كدام از پديده هاى طبيعت - از درختان و نباتات و زمين گرفته تا كوه ها و رودها و... - نزنيم و همه اين آفريده ها را به حال خود رها كنيم. روشن است كه كسى به اين امر متعهد نمى ماند. و اگر بخواهيم همه اين موارد را از شمول آيه استثنا كنيم، استثناى اكثر پيش مى آيد كه نزد عقلا زشت است. به اين نكته هم توجه مى دهم كه غالب علما تغيير و تصرف در آفريده هاى خدا و تغيير زيبا سازانه اندام انسان را جايز مى دانند.


پس مقصود از «آفريده خدا» «خلق الله» چيست؟


پاسخ اين است كه آيه اى داريم كه به اين مطلب اشاره مى كند: (فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله، ذلك الدين القيّم) «سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است، آفرينش خداى تغيير پذير نيست، اين است همان دين پايدار»( سوره روم، آيه 30.) بنابراين مراد از آفريده خدا، همان فطرت (سرشت) است. زيرا انسان بر فطرت - يعنى توحيد - آفريده شده است و كسانى مى خواهند فطرت انسان را تغيير دهند، يعنى انسان را از توحيد به شرك منتقل كنند. روشن است كه چنين كارى متناسب با نقش شيطان است كه مى كوشد انسان را از خدا و توحيد دور كند. بنابراين معناى آيه چنين مى شود كه شيطان عهد مى بندد كه به اذناب خود دستور دهد تا فطرت مردم را - كه توحيدى است - تغيير دهد. در برخى از روايات هم آمده كه مراد از «خلق الله» در اين آيه، همان فطرت است. بديهى است كه نقش اساسى ابليس (شيطان) متناسب با تغييرات بدنى و پزشكى و تغيير جنسيت نيست و ربطى به آن ندارد. اما مسأله زيان رسانى به بدن در صورتى حرام است كه منفعتى، زيان وارده را جبران نكند. طبيعى است مردى كه مى خواهد خود را به زن تبديل كند بايد شرايطى سخت براى تبديل شدن به جنس زن را تحمل كند كه عمل تبديل او به زن را مشتمل بر منفعتى بالاتر از زيان عمل جراحى تغيير جنسيت قرار مى دهد. اما تمام مسأله اين جاست كه اين فرض - جز در مسأله خنثى - چقدر واقعى باشد؟