* مسأله ارتباط روحى و انسانى با امام حسين(عليه السلام) و اهل بيت و اصحاب پاك آن حضرت علاوه بر بعد عقلى و ايمانى، بايد در بعد احساسى هم وجود داشته باشد. زيرا معنى دوست داشتن يك انقلابى آن است كه علاوه بر پذيرش انديشه او، روح انقلاب در درون انسان ريشه بدواند.
پيشوايان ما در آغاز حركت، برنامه اشان اين بود كه براى بزرگداشت ياد عاشورا مجالس عزا تشكيل دهند و خوانندگان مرثيه سرايى كنند و اشعارى بخوانند كه عواطف را تحريك كند تا مردم ارتباطى عاطفى با امام حسين(عليه السلام) برقرار كنند. مى دانيم كه گريه يكى از عناصر اساسى بيان عواطف است. اما پرسش اين جاست كه آيا گريه حالتى سنتى و بى روح بايد باشد؟ آيا مسأله عاشورا مسأله اشك و گريه و زارى ناآگاهانه است؟ يا اين كه گريه بر عاشورا بايد داراى ژرفايى انسانى در همنوايى انسان با حادثه باشد؟
نظر من اين است كه ارتباط ما با عاشورا نبايد به شيوه اى تقليدى و از طريق گريه تنها باشد. نبايد چنان باشد كه وقتى عاشورا فرا مى رسد صرفاً خود را براى گريه آماده كنيم. من بر عمل گريه همراه با آگاهى نسبت به مصيبت عاشورا و دور از تأثير فضاى محيط و آواها و الحان مرثيه ها تأكيد مى ورزم. يعنى انسان بايد با عاشورا ارتباط يابد و همان گونه كه بر مصيبت هاى خويش گريه مى كند بر مصيبت عاشورا گريه كند. اين رابطه آگاهانه سبب ريشه يافتن حادثه عاشورا در وجدان انسانى و حفظ پويايى و سرزندگى آن در احساسات و دريافت هاى انسان مى شود و از تبديل شدن آن به امرى صرفاً سنتى و تقليدى جلوگيرى مى كند، از اين كه انسان چون مى بيند ديگران گريه مى كنند، گريه كند، يا اين كه چون ناچار است گريه كند، بى آن كه تحت تأثير فاجعه و مصيبت قرار گرفته باشد و احساس كند كه عزادارى فقط مناسبتى براى اداى گريه درآوردن است.