مقص

مقصود از اعلميت و رجوع به اعلم چيست؟ و آيا به معناي انحصار اعلميت در شخص واحدي نمي‏باشد؟ و اگر اعلم، يک شخص باشد، ميزان و معيار چنين گزينشي چيست؟

اعلم، کسي است که توانايي او در استنباط، بالاتر باشد واطلاع او از قرآن وسنت و تسلط او در قواعد و مباني فقهي، بالاتر از ديگران باشد، بگونه‏اي که احکام او ولو برحسب ظاهر، به واقعيتها نزديکتر باشد. در اينجا مقصود اين نيست که علم او از ديگر فقها، بيشتر باشد؛ چنانکه برخي به غلط چنين مي‏پندارند؛ چرا که اين مسأله حتي نزد کساني که اعلميت را شرط مي‏دانند، مطرح نيست. شايد گفته شود که اعلم، کسي است که توان تطبيق قواعد کلي به جزئيات، را داشته باشد. بگذاريد مثالي در اين زمينه بگويم: اگر استادي، دانش آموختگان خود را تدريس کند و به آنها بگويد فاعل، مرفوع است و مفعول، منصوب و مضاف اليه، مجرور است، بنابراين علم همه دانش آموزان نسبت به اين مسأله يکي است و کسي بر ديگري رجحان ندارد، زيرا آنان در کبراي مسائل علم، برابرند، ولي با همه اينها ملاحظه مي‏شود که برخي از دانش آموزان در تشخيص کلمات، اشتباه مي‏کنند و اينکه آيا نقش اين کلمات فاعلي است يا مفعولي و يا در رفع و نصب و جرّ اين کلمات، اشتباه مي‏کنند. از اين جهت تفاوت دانش آموزان در تطبيق قواعد است، و برخي از ديگري توانمند تر است. لذا به کسي که توانائيش بالاتر باشد، اعلم گويند، زيرا او توانمند تر است نه دانا تر، پس بنابر هر دو معنا، ضرورتي در انحصار اعلم در شخص بخصوصي نيست، شايد عده اي در مسألة اعلميّت، همطراز باشند. ممکن است اعلميت، به لحاظ اختلاف شيوه ها در مسأله استنباط و بر حسب مباني اصولي و فقهي، مسأله اي نسبي باشد.