اگر الهام هاى معنوى را كه انسان طى آن ها قداست قرآن را - به اعتبار كلام خداوند بودن آن - احساس مى كند مد نظر بگيريم، به گونه اى كه انسان قاطعانه احساس كند كه اگر فلان آيه را بخواند يا قرآن را با خود حمل نمايد شفا مى يابد، مى توانيم اين را يك انگيزه ى روحى و روانى بدانيم كه از خلال آن روان درمانى تحرك و فعاليت مى يابد. در اين خصوص، قضيه به اعتماد به نفس و اطمينان و اتكاى ذاتى به آيات قرآن به عنوان ابزارى براى درمان وابسته است. و اين در مورد همه ى اشيا و ابزارهاى معتمد و مورد اتكايى كه انسان با آن ها زندگى خود را پى مى گيرد صدق مى كند. انسان حتى ممكن است توهمى را چنان باور كند كه آن توهم، تلقين كننده و الهام بخش روح و روان او گردد و او را شفا بخشد. زيرا برخى از بيمارى هاى روحى و روانى از طريق واكنش هاى اداركى يا واكنش هاى روحى حاصل مى شود. و اين امر باعث مى شود كه انسان هر ابزارى را به عنوان ابزار ممكن درمان خود بپذيرد و به آن اعتقاد پيدا كند.
ما قصد آن را نداريم كه بگوييم اعتماد به آيات قرآن هم چون اعتماد به توهمات است. بلكه اعتماد به آيات قرآن نيز حالتى روحى، روانى يا عاطفى است، كه انسان مى تواند از طريق آن ها به شفا و درمان دست يابد. اما يك بار ديگر تأكيد مى كنيم كه ارتباطى ارگانيك ميان آيات قرآن و بيمارى ها - چنان چه ميان اشيا و علل آن ها وجود دارد - وجود ندارد. چون هيچ گونه دليل فقهى در اين امر وجود ندارد.