جناب عالى چندين بار بر مفهوم «نيكى

جناب عالى چندين بار بر مفهوم «نيكى» در رابطه انسان ها با يكديگر تأكيد فرموده و در اين رابطه به دو آيه ذيل استناد كرده ايد: (خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند; چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. شما را تنها از دوستى و رابطه با كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند وشما را از خانه هاى تان بيرون راندند يا به بيرون راندن شما كمك كردند; و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است.) حال سؤالى كه در اين جا مطرح مى شود اين است كه جناب عالى چه قواعد و دستوراتى را از اين آيات برداشت مى كنيد؟

خداوند سبحان در اين دو آيه بر دو اصل انسانيت و ايمان تأكيد فرموده است; كه اين دو اصل، عرصه را براى برقرارى روابط و پيوندهاى مفيد و مثبت با كسانى كه در انديشه و مبانى با آن ها اختلاف نظر داريم مى گشايد. البته به شرط آن كه اين افراد يا گروه ها به شكل خصمانه اى عليه مسلمانان دشمنى نورزند.

هم چنان كه اين دو آيه كريمه افق ها را براى درك مسأله ى آزاد انديشى و برخورد بدون تعصب با غير مسلمانان با روش مثبت مى گشايد. اين روابط مى تواند حتى در سطح بين المللى و در گستره ى روابط بين احزاب و جنبش هاى سياسى غير مسلمان و يا روابط اقتصادى فعال و پويا باشد. چرا كه خداوند متعال هرگز مسلمانان را از نيكى كردن و رفتار عادلانه با غير مسلمانان نهى نكرده است.

البته اگر موشكافانه تر به اين موضوع بنگريم خواهيم فهميد كه مسأله در بعد فكرى آن تنها يك مسأله خيرخواهانه نيست، بلكه در كنار بعد نظرى و فكرى آن يك گام عملى در راستاى بهبودى روابط و برخورد نيك با غير مسلمانان به شمار مى آيد. زيرا آن چه از اين آيه وهم چنين آيات ديگر بر مى آيد آن است كه مسأله ى قطع رابطه يا بايكوت كردن و يا عدم قبول دوستى با ديگران، تنها با خصمانه بودن روابط و دشمنى آشكار مورد تأكيد قرار گرفته است و نه در صورت داشتن اختلافات دينى محض است. اين برخورد اسلام عرصه را براى برقرارى روابط سياسى و اقتصادى و پيوندهاى انسانى مفيد و مناسب مهيا و هموار مى نمايد.

البته ممكن است كه مفهوم نيكى در بسيارى از فعاليت هاى عمومى به كار رود; همانگونه كه مفهوم «عدل»، حالت توازن و نقطه اتكاى جهت گيرى ها، موضع گيرى ها و روابط مسلمانان را با ديگران نشان مى دهد.

مسأله شايان تأمل در اين جا اين است كه هنگام پرداختن به مفاهيم، بايد بر ضرورت محور قرار دادن دلالت هاى قرآنى تأكيد كامل نمود; و اين اقتباس مى تواند از خلال افق هايى صورت گيرد كه آيات كريمه قرآن بر آن سايه افكنده است.

هم چنين بايد به افكار و گرايش هايى كه اين آيات مطرح مى نمايند و علامات و اشارات روحى و معنوى كه اين آيات آن ها را در راستاى خط مشى مفاهيم قرآنى عرضه مى كنند توجه كافى داشت. لذا در اين جا پژوهشگران مباحث اسلامى را دعوت مى كنيم تا چالش هاى مرتبط به اين امر را مطرح نمايند.

فقهاى اسلامى مباحث فراوانى را در مورد آيه ى اول اين بحث مطرح كرده اند. از جمله آن كه اشاره شده كه صدقه ى مسلمان بر اهل ذمّه جايز است . حتى برخى از فقها دادن زكات فطره و كفاره ى گناهان را نيز به اهل ذمه جايز مى شمارند. هم چنين كه قريب به اتفاق آنان نظر به جايز شمردن وقف و همچنين تعيين مال در وصيت نامه براى كافران ذمى دارند. زيرا كه خداوند متعال ما را از نيكى كردن به ايشان نهى ننموده است. موارد فوق تنها مصداق هاى اندكى از برّ و نيكى اند. شايد بتوان كافرانى كه ستيزه جو نيستند را نيز در زمره آنان قرار داد. حتى در صورتى كه از اهل كتاب نباشند.

اگر با نگاهى ژرف نگرانه به اين آيه بنگريم در خواهيم يافت كه امكان دارد اين آيه دامنه گسترده و وسيع ترى را در بر بگيرد. زيرا اين آيه بر حسب مورد نزولش مشركينى را كه از اهل مكه به شمار مى آمدند و ستمگران و طاغوتيان را در جنگ با مسلمانان يارى ننمودند و يا در بيرون راندن و اخراج مسلمانان از ديارشان طاغوتيان را كمك نكردند، شامل نمى شود. از اين روى بايد در اين مورد دقت بيشترى نمود.

البته پيشتر در اين بخش در مورد خوش رفتارى با غير مسلمانان و برخورد بدون تعصب با آنان در روابط بين المللى يا احزاب و جنبش هاى سياسى صحبت نموديم. در اين جا ضرورى است كه به مسأله ى تحقيق و مطالعه در مورد روابط مسلمانان با كشورهاى بزرگ و نيرومند و يا حتى با كشورهاى كوچك كه رفتارى خصمانه و كينه توزانه عليه مسلمانان دارند اشاره كنيم. در اين جا بايد توجه داشت كه مسأله ى رفتار خصمانه فقط در جنگيدن و يا كمك به ستمگران در تبعيد و آواره نمودن مسلمانان خلاصه نمى شود. اين دو مثال در اين جا به عنوان اصلى كه معيارهاى اساسى برخورد با كافران را مشخص مى كند مطرح نمى شوند; بلكه در اين جا اين دو مثال را مى توان به عنوان مركز دايره اى فرض نمود كه در مدار آن موضع دوستانه و متمايل به صميميت و نيز نقطه ى مقابل آن يعنى موضع سرسخت و كينه توز مى چرخند.

نقطه ى قابل توجه در اين بحث اين است كه مسأله ى بايكوت و تحريم كردن گروه هاى مغرض و كينه توز تنها در چارچوب هاى كلى و در صورتى كه اوضاع طبيعى باشد صدق مى كند. ولى گاه ممكن است كه مسلمانان در اوضاعى خاص قرار گيرند و فشار سنگينى را تحمل كنند تا براى مصلحت و منفعت اسلام رابطه ى محدود و معينى را با كشورهاى خصم و كينه توز برقرار نمايند، كه شايد اثر مثبت آن بر اين اهداف و مصلحت ها بيش از آثار منفى آن باشد.

اين مورد ممكن است كه «اولى الامر» را مجبور نمايد كه با رعايت برخى احتياط ها و مقدارى محافظه كارى ها كه لازمه حفظ سلامت چارچوب عام اسلام و مسلمين است، با اين مسأله با روشى مثبت ترى برخورد نمايد.