خداوند متعال پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را براى تزكيه مردم و جامعه اسلامى م

خداوند متعال پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را براى تزكيه مردم و جامعه اسلامى مبعوث كرد تا امت اسلامى را از پليدى ها پاك سازد و به آنان قرآن و حكمت بياموزد، شما شاخصه هاى تمدن اسلامى را در پذيرش اين اصلاحات چگونه مى بينيد؟

با بررسى متون قرآنى كه درباره ى برنامه هاى تمدن آفرين پيامبران كه تصويرگر چهره ى برجسته ى انسان، در عرصه هاى انديشه و عمل و واقعيت هستند، مى بينيم كه قرآن كريم، درباره ى نشانه ها و ويژگى هاى برجسته ى رسالت پيامبر سخن به ميان مى آورد و از آن به عنوان هدفى براى حركتى ياد مى كند كه سعى دارد، انسان را به وسيله ى ويژگى هاى فكرى و عملى اى متحول كند كه او را به سوى جايگاه والاترى مى برد، همان گونه كه در گفته حق تعالى آمده است: (هُوَ الَّذِي بَعَث في الأُمِّيِّينَ رَسولاً مِّنهُمْ يَتْلُوا عَلَيهِمْ ءَاياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتاب وَ الحِْكْمَةَ وَ إِن كانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضلال مُّبِين; اوست آن كس كه در ميان بى سوادان فرستاده اى از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و ]آنان[ قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.)

در اين آيه سرفصل بسيار مهمى درباره ى پالايش نفس و تهذيب آن از كردارهاى زشت اخلاقى وجود دارد، كردارهايى كه انسان را به سوى انحطاط روحى و عملى مى كشاند، و در اين بين فروپاشى بزرگى زندگى را تهديد مى كند، چون انسان است كه دگرگونى را در زندگى خود به وجود مى آورد. اين همان نيرويى است كه توان به راه راست بردن يا به انحراف كشاندن اهداف بزرگ هستى را دارد و اين موضوع را در آياتى كه تزكيه را يكى از راه هاى رستگارى مى داند، مى بينيم: (قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكّى; رستگار آن كس كه خود را پاك گردانيد.) و (قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَاب مَن دَسّاهَا; كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد * و هر كه آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت.)

اين امر يك مسأله انسانى با ويژگى هاى روحى انسان نيست، بلكه سخن بر سر جايگاهى است كه انسان در سير وجودى روى زمين دارد، جانشينى خداوند بر روى زمين و نيروى پويايى كه توان به حركت در آوردن همه ى هستى را دارد، جايگاهى كه انسان را سرور و مسؤول هستى قرار مى دهد و اين همان نكته ى متمدنانه اى است كه القاگر آن است كه انسانى كه با تزكيه ى نفس رو به سوى خداى خود مى كند، مسؤوليت به پيش بردن هستى در خط پيامبران را به عهده دارد.

مسأله ديگرى كه در اين آيه آمده است، خواندن آيات الهى بر مردم و آموزش قرآن و حكمت است. پيامبر معلمى است كه علاوه بر خواندن آيات الهى بر مردم، وظيفه ى آموزش و شكوفا كردن خرد انسان ها را براى آشنا شدن با كل قرآن، نيز به عهده دارد. تمام اديان الهى را به طور كلى و مفصل بر اعتقاد يگانگى (توحيد) گرد مى آورد و آن را در امتداد ژرف هستى در وجود انسان متمركز مى كند، به طورى كه پيامبران در ايمان و عبادت خداوند يگانه به يك نقطه ى مشترك مى رسند، و نظام هستى در اثر ربوبيت پروردگار يگانه در مسير ايجاد و تدبير حركت مى كند، تا اين امر به عنوان رازى عميق، در هستى و در آگاهى قرار گيرد.

از اين گذشته بايد فلسفه اى وجود داشته باشد كه فعاليت ذهنى را در راستاى پياده كردن كليات بر جزئيات و تطبيق نظريات بر واقع مورد بررسى قرار دهد تا شناخت و معرفت حالتى از آسودگى فكرى كه بيانگر تئورى ها بوده بدون آن كه حقيقت عملى اشيا را در زندگى لمس كرده باشد باقى نماند گاهى از اين كار به عنوان قرار دادن هر چيز در جايگاه خودش ياد مى كنند تا كارها از مسير اصلى خود خارج نشود، به طورى كه مسير، چيزى و حقيقت چيز ديگرى، جلوه كند.

اين همان چيزى است كه وظيفه پيامبرى را در راه معرفت به دو مسير سوق مى دهد تا بر اساس تبديل موضوع شناختى به امر واقعى حركت كند و چيزى كه باعث مى شود پيامبر در اثر ژرف نگرى در باطن پديده ها به عنوان انسان دگرگون ساز عمل نمايد.

و اين همان چيزى است كه اسلام را حالتى در حضور، و حركتى در شهود قرار مى دهد، نه حالتى در غيب يا جهشى در هوا، حتى غيبى كه در ايمان به خدا جلوه گر است چيزى در آگاهى مبهم يا ابهام ناخودآگاه نيست، بلكه چيزى است كه در همه ى هستى مجسم است، كه مظهر وجود خداوند در نشانه و دلالت مى باشد.

هنگامى كه ما قضاياى انسانى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى را از منظر قرآن به عنوان شكلى از تمدن ژرف در مسير عمومى زندگى، بررسى مى كنيم، مى بينيم عدالت سهم بسيار بزرگى در آن مسائل دارد، به طورى كه تمام پيامبران براى رسيدن به يك هدف آمده اند و آن به پاداشتن عدالت در بين مردم است، همان طور كه خداوند فرموده است: (لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسلَنَا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتاب وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاس بِالْقِسطِ; به راستى ]ما[ پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند.)

اينجا مى بينيم كه اساس توحيد همان مسأله عدالت است، كه ضمن آن توازن در عقيده و استقامت هوشيارانه مجسم مى گردد. سپس پيامبران از خلال اين مفهوم گسترده در واقعيت حركت مى كنند، و اين بدان معنى نخواهد بود كه پيامبران قصد دارند حالات روحانى مجردى را در آسمان يا گوشه ى دور افتاده اى از معبد را براى انسان واقعيت ببخشند، بلكه هدف از ميان برداشتن مشكلات انسان و سختى هاى زندگى اوست تا زمين مكانى براى پياده كردن وحى آسمانى شود، و حقيقت را در راستاى آگاهى از رسالت تغيير دهند، و پيامبران رهبرانى باشند كه در جايگاه سربازان خداوند در هر مكان گام بردارند.

از ديگر شاخصه هاى تمدن اسلامى، مسأله انسان است كه در ملت ها و اقوام از نظر ويژگى هاى فردى و نژادى، مختلفند تا حركتى باشد به سوى پربار كردن، فكر و عمل كه هدف آن دست يابى به تجربه اى آزاد، در شناخت و تبادل خصوصيات فرهنگى در مسير انسان است. خداوند مى فرمايد: (يا أَيهَا النَّاس إِنَّا خَلَقْناكم مِّن ذَكَر وَ أُنثى وَ جَعَلْناكمْ شعُوباً وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكرَمَكمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ; اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.)

بدين ترتيب هيچ گونه مانع فردى، جغرافيائى يا رنگ و نژادى وجود ندارد كه بين انسان ها از نظر ارزش تفاوت قائل شود، و نيز نمى توان اين ويژگى ها را در انسان ها منكر شد، بلكه در حقيقت انسان ها تفاوت هاى فردى و گروهى دارند كه با تاثير بر يكديگر به سوى وحدت انسانى حركت مى كنند تا تقوى بزرگ ترين ارزش دينى بماند كه تلاش متمركز انسان در مسير نظم و ترتيب است، چه در مسؤوليت فكرى و چه عملى كه تقواى عملى در راستاى رسالت خداوند كه صلح و عدالت و آزادى است.

اين نكته باعث مى شود كه برترى در تقوى، برترى در ارزش انسان در زندگى محسوب شود، به طورى كه انسان ها در انجام كارهاى نيك با يكديگر به رقابتى در همه ى عرصه هاى زندگى بپردازند و نيز اين نكته به وضعيت تمدنى، و به حركت درآوردن قدرت هاى انسانى و مسؤوليت پذيرى در قبال زندگى، اثر عميقى مى بخشد، تا در بين مردم شخصى كه از انسانيت بيش ترى نسبت به ديگران برخوردار است سعى و تلاش بيش ترى در اعطاى روش زندگى بخشى به ديگران، ايجاد توازن و توانايى و برداشتن موانع از سر راه انسان ها، داشته باشد.

نكته ى ديگرى كه در آيه ى شريفه است دانش در تمام ابعاد آن است، بدين جهت كه ارزش بزرگ انسانى، در كنار تقوى است:

(قُلْ هَلْ يَستَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ; بگو: «آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند يكسانند؟») ارزش علم با در نظر گرفتن اين است كه انديشه عاملى مهم در راه رسيدن به ايمان به خداست و اين كه عقل عنصر زنده و پويايى در تشخيص نتايج به دست آمده از افكار است، با ذكر اين نكته كه شرك و كفر، دو حالت فكرى و متضاد نيستند، بلكه حالتى برگرفته از جهل و غفلت و فراموشى هستند، چون دانش مبتنى بر عقل به ايمان به توحيد، منتهى مى شود. قرآن كريم در مسأله شناخت، به عقل تنها به عنوان منبع علم و معرفت اكتفا نمى كند، بلكه بر نظريات تجربى نيز تكيه مى كند و آن را به عنوان اصلى براى پندآموزى كه بيانگر انديشه ى جديد برگرفته از موقعيت پيشين است مى افزايد.