مى دانيم كه پيامبر(ص) آمد تا آنچه را كه پيامبران پيشين آورده بودند، تصديق كند. در روند پيامبرى، اين مسأله چه اهميتى دارد؟

مى دانيم كه پيامبر(ص) آمد تا آنچه را كه پيامبران پيشين آورده بودند، تصديق كند. در روند پيامبرى، اين مسأله چه اهميتى دارد؟

ظاهراً اهميت آن در اين است كه اعلام كند، اسلام همان سالت كاملى است كه تمام باورهاى ايمانى پيامبران و مفاهيم عمومى رسالت هاى گذشته را در خود گرد آورده است. مفاهيم عمومى مشتركى كه مبتنى بر وحدت عناصر اصلى اعتقادى توحيدى مى باشد. يعنى اسلام فقط به يكى از پيامبران و رسالت هاى گذشته را در خود گرد آورده است. مفاهيم عمومى مشتركى كه مبتنى بر وحدت عناصر اصلى اعتقادى توحيدى مى باشد. يعنى اسلام فقط به يكى از پيامبران و رسالت هاى الهى باور ندارد بلكه در اين بين باور مشتركى وجود دارد كه همه روى آن اتفاق نظر دارند و هيچ كس در مورد آن مناقشه اى ندارد. اگر در جزئيات اختلاف نظرى پيش آمد مى شود از اين مبناى مشترك به موارد اختلافى پرداخت. وجود عناصر مشترك يكى از ابزارهايى است كه جنبه روانى را در راستاى جنبه فكرى و عملى به پويش وا مى دارد. زيرا بسيارى از موانع روانى را كه جلوى تعاملات واقعيت گرا را مى گيرند از ميان بر مى دارد.

پس از اسلام دينى نيست كه تمام رسالت هاى گذشته را ملغى سازد بلكه دينى است كه به مبانى فكرى و جزئات انديشه اى رسالت هاى گذشته نظر دارد و با توجه به شرايط جديدى كه با ضرورت هاى پيشين تفاوت دارد، راه خود را در مسير كمال پى مى گيرد. فرمايش «انّما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق» پيامبر(ص) همين را مى رساند. زيرا عنصر اخلاق در درون خود كليه ارزشهاى موجود در رسالت ها را گرد مى آورد. فضاى تصديق مى تواند روزنه هاى بسيارى را براى گفتگوى فكرى و معنوى و عملى فراهم سازد.