روشن است كه ترجيح نمى دهم دخترى ـ به خصوص در جوامع شرقى ـ بدون رضايت خانواده و به خصوص پدر خود ازدواج كند; اگر چه برخى از مراجع ازدواج دختر را منوط به اجازه پدر نمى دانند. چرا كه اين گونه ازدواج ها سرنوشت دختر و زندگى مشترك آينده ى او را مورد تهديد قرار مى دهند و آن را مشوش و آشفته مى سازند. و معمولا اين گونه ازدواج ها به مشكلات خانوادگى و زناشويى زيادى منجر مى شوند; به طورى كه ازدواج را به جاى اين كه وسيله اى براى آرامش روانى و جسمى انسان قرار دهد، در جهت عدم استقرار و اضطراب سوق مى دهد.
خانواده نيز بايد بداند كه هرگونه فشار بيش از اندازه كه براى ازدواج بر دختران وارد مى شود يك رفتار غير انسانى به شمار مى آيد. وادار نمودن دختر به ازدواجى كه خود تمايلى به آن ندارد نوعى سوق دادن دختر به سوى زناست. پدران در اين زمينه بايد خداوند را مد نظر قرار دهند; چرا كه خداوند پدران را در اين امر بر دختران خويش مسلط نكرده است.
در اين مورد دختر را به استفاده از شيوه اى مناسب براى تغيير نظر پدر خويش سفارش مى كنيم; در همين حال خانواده را به شنيدن آرا و نظرات دخترشان و مناقشه آن ها توصيه مى نماييم; و در صورتى كه نتوانند او را قانع كنند به وى فرصتى براى رسيدن به خوش بختى مورد نظر او را بدهند; بدون اين كه او را به خاطر شكست و يا از دست دادن فرصت ها سرزنش كنند. چرا كه آن چه از والدين انتظار مى رود كمك به فرزندان خود براى حل مشكلات با حداقل ضرر و زيان است; به خصوص در مسأله ى ازدواج كه مسأله اى حياتى است.
ما مى خواهيم والدين درك كنند و اين مسأله را به خوبى بفهمند كه هر چند فرزندان در ابتدا جزء وجود آن ها بوده اند ليكن در امتداد مسير، فرزندان هم سو و هم فكر والدين نخواهند بود. فرزندان مالك افكار، انديشه ها، ايده ها، آرزوها و شخصيت خويش هستند و در اين رابطه پدر و مادر نبايد حق آنان را ضايع كنند.