برخى از نويسندگان درباره ى زن صحبت هايى مى كنند كه

برخى از نويسندگان درباره ى زن صحبت هايى مى كنند كه به نظر مى رسد از حدود شناخت آنان از زن و اوضاع او فراتر مى رود و آزادانه سخن مى گويند; مثلاً مى گويند: «خدا مو را براى زينت زن آفريد; پس چرا از زن خواسته مى شود كه اين نعمت را مخفى كند؟». آيا به نظر حضرت عالى اينان از حدود فلسفه خود، تخطى نكرده اند و دفاعيات را با ادعاها در هم نياميخته اند؟

اين منطق يك منطق ساده و غير دقيق است. چرا؟ زيرا ما تمام آن چيزهايى را كه خداوند به ما عنايت فرموده است، نعمت او مى شماريم; ولى مسئله اين است كه چگونه از اين نعمت استفاده كنيم؟ آيا از آن در جهت مثبت استفاده كنيم تا اخلاق و زندگى خود را رشد دهيم يا در جهت منفى كه اخلاق و زندگى را ويران كند؟

بنابراين، «نعمت» سلاح است; ممكن است شما آن را براى دفاع از خود بكار ببريد و يا براى تجاوز و تعدّى به ديگران; همين طور زبان نيز نعمت است; ممكن است از آن براى پيشرفت زندگى و خدمت به مردم استفاده كنيد و يا براى وارد آوردن ضرر به ديگران بكار گيريد. «مو» نيز نعمت است و به نظر مى رسد اين نويسندگان معتقدند زن بايد موى خود را نمايان كند; هر چند كه موجب تحريك شود كه زن را از جنبه ى اخلاقى دور مى سازد. اگر ما هم با منطق اينان همراه شويم بايد بگوييم همه ى اعضاى بدن انسان نعمت هستند، چه اندام هايى كه - زن و مرد - آنها را مى پوشانيم و چه اندامهايى كه - زن و مرد - آن ها را نمى پوشانيم. اگر مبناى كلى اينان، اين است كه نعمت ها بايد نمايان شوند ; پس ما بايد همه ى اعضا و اندام هاى خود را نمايان كنيم و آن گونه كه حيوانات بيرون مى آيند، از خانه خارج شويم.

چنين چيزى منطقى نيست، در اين گونه مسايل، انسان بايد مورد را درست بررسى كند و گستره ى تأثير مثبت و منفى آن را بشناسد، اگر آثار منفى افزون تر از آثار مثبت است; بايد آن را ترك كنيم و اگر بر عكس است، آن را بگيريم. در بسيارى از گفت و گوها وقتى سخن از حجاب است گفته ام: «ما و شما در موضوع حجاب تفاوتى نداريم; زيرا حجاب، ويژگى جهانى است; تفاوت ما و شما در تعداد قطعات لباس است كه انسان آن را مى پوشد; چون برخى مى گويند: سزاوار است حجاب، همه ى بدن را بپوشاند و برخى ديگر مى گويد: بايد برخى از اندام هاى بدن را بپوشاند; بنابراين ما در مبنا ـ يعنى ضرورت پوشش ـ اتفاق نظر داريم و تفاوت در جزئيات است.

جوهره ى اختلاف ما و شما اين است كه هر يك از ما بر فلسفه ى معيّنى متكى هستيم; برخى به فلسفه ى مادى ايمان دارند، طبق قاعده اى كه مى گويد: «هيچ ارزش اخلاقى نمى تواند از آزادى رفتار در بدن جلوگيرى نمايد»، به برقرارى رابطه ى آزادانه بين زن و مرد فرا مى خواند; اين همان چيزى ست كه مسلك برهنگان، كسانى كه در آزادى جنسى به آخرين حد خود رسيده اند، آن را مباح مى شمارند.

ما مى گوييم ما مسلمانيم و بايد ضوابطى بين زن و مرد وجود داشته باشد; ضوابط درونى و بيرونى; چون ضوابط درونى كفايت نمى كند، مانند اين است كه بگوييم دل پاك است. درست است كه دل پاك است; ولى مى ترسيم آلوده شود، چون ممكن است چيزى كه قلب را آلوده مى كند پديدار شود. مراعات حجاب، وارد حوزه ى التزام به ضوابط شرعى بيرونى مى شود كه بر يك منطق محكم ـ كه جوانب مختلف قضيه را مد نظر دارد ـ استوار است.

بر همه ى اين ها بايد بيفزاييم: حجاب تابع يك سلسله واجبات و محرمات اسلامى ست كه مسلمان ناگزير بايد پيرو آن باشد; حتى اگر حكمت يا علّت آن را نفهمد، چون خداى متعال مى فرمايد: ( و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من امرهم )(احزاب/36)، «و هيچ مرد و زنى مؤمن را نرسد كه چون خدا و فرستاده اش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد.»

تلاش براى دين زدايى

95 ـ آيا يك قدرت فكرى يا سياسى يا نظامى قادر است دين را از جان ها ريشه كن كند؟ آيا نهادهاى دينى مى توانند با اين كار مقابله نمايند؟

در اين كه ريشه كن كردن دين از ذهن و وجدان ملّت ها، مشكل است، ترديدى نيست. ماديّت شايد بتواند برخى اوقات دين را تضعيف كند و مردم را از آن باز دارد; ولى نمى تواند آن را ريشه كن سازد و چه بسا برخى دست اندركاران امور دينى كه به صورت انقلابى به دين نمى پردازند، در اين زمينه نقش منفى داشته باشند; زيرا اينان در عرضه ى روش دين كه مى تواند مشكلات اجتماعى و اقتصادى مردم را حل كند، با «زمان» حركت نمى كنند. در اين زمينه مى توان به مسيحيت اشاره كرد كه مى گويد: «كشور من در اين دنيا نيست» و «امور خداوند براى خدا و امور قيصر براى قيصر».

چه بسا اگر علماى دين روش پسنديده اى براى ارائه اسلام در جنبه هاى اجتماعى، اقتصادى و قانونگذارى به جهان در پيش گيرند كه انسان معاصر به شكل مطلوبى آن را درك كند، ممكن است انسان غربى به سوى اسلام گرايش يابد. چنانچه هم اكنون شاهد آنيم كه شخصيت هاى فرهنگى پيشگامى مانند «روژه گارودى» به صورت جدى اعتقاد خود را به اسلام اعلان نمودند و «برناردشاو» بر اثر بررسى عميق خود از اين دين، پيش بينى كرد كه آينده از آن اسلام است; ولى مشكل اين است كه بسيارى از علماى دين در عرضه ى اسلام به جهان غرب ناتوان هستند و مشكلات فرهنگى، سياسى و تبليغاتى فراوان، تصويرى ترسناك از اسلام براى انسان هاى ديگر پديد آورده است.