من مى توانم بگويم كه عرب بودن جزئى از ذات من است; زيرا من در سرزمينى عربى به دنيا آمده ام، از نسب عربى منتسب به رسول الله(ص) برخاسته ام، به زبان عربى سخن مى گويم، در اين هوا تنفس مى كنم و آبى را كه در سرزمين هاى عربى جارى است، مى نوشم.
عرب بودن من، مانند شخص من، خانواده ى من و وطن من است; ولى عرب بودن انديشه ى من نيست. اسلام انديشه ى من است، من عرب هستم; زيرا عرب بودن، نشان دهنده ى يك حالت انسانى است; ولى اين حالت انسانى مثل قابى است كه درپى تصوير مى گردد و اسلام همان تصوير است كه بر ديگرى آغوش مى گشايد و با حكمت و رفتار نيكو او را دعوت مى كند و اگر با او وارد درگيرى نيز شد، با او به شيوه ى « ادفع بالتى هى احسن » رفتار مى كند تا دشمنى او به دوستى تبديل شود. و اگر خشونت بر او واجب گرديد، از خشونت بر ضد كسانى استفاده مى كند كه جز زبان زور نمى فهمند. من به عنوان يك مسلمان، ديگرى را از اعتبار نمى اندازم، به همه ى مردم و به مسلمان آغوش مى گشايم تا با او در خط اسلام همكارى كنم، به پيروان اديان ديگر رو مى آورم تا با آن ها بر زمينه اى مشترك و «كلمه ى سواء» اتفاق نظر پيدا كنم و در عناوين مشترك، در مسير همكارى با آن ها، گام نهم; سپس به شيوه اى شايسته با آنها وارد گفت و گو شوم، به هر كسى كه در اين دنيا روبه رو شوم، روى مى آورم; حتى كسانى كه دين را باور ندارند تا با آن ها گفت و گو كنم و در مسايل مشترك براى رويارويى با استكبار جهانى و صهيونيسم با آن ها همكارى نمايم.
از اين رو، من عرب هستم و عرب بودنم مرا از اقوام ديگر در جهان جدا نمى كند. و من مسلمانم و مسلمان بودن من مرا از انديشه هاى ديگر جهان باز نمى دارد. احساس مى كنم خداوند همه ى اين زمينه نامحدود را به ما عنايت كرده است و ما آن را محدود كرده ايم، اين فضا را به ما عنايت فرمود و براى آن هويت و شناسنامه قرار نداد; ولى ما تلاش مى كنيم كه به آن هويت بدهيم، نور خورشيد را به ما بدون هويت و شناسنامه عنايت كرد و اين نور بدون حساب پرتو افشانى مى كند و بى حساب گسترش مى يابد.
به همه ى مردمانى كه به خود انگ و برچسب مى زنند مى گويم: از هوا و نور بياموزيد، از آب بياموزيد كه جارى مى شود و رودها و درياها را تشكيل مى دهد تا همه از آن سيراب شوند و همه در آن شنا كنند. ياد بگيريد كه انسانيت خود را برچسب دار نكنيد و آن را چون هوا، آب و نور ] ناب و خالص [ نگهداريد.